Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
parricidal
U
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
crime
U
گناه
offenses
U
گناه
reproachless
U
بی گناه
irreprehensible
U
بی گناه
pure of guilt
U
بی گناه
niet culpable
U
بی گناه
sackless
U
بی گناه
offence
U
گناه
vice
U
گناه
faults
U
گناه
sinned
U
گناه
sin
U
گناه
sinning
U
گناه
cleanhanded
U
بی گناه
fault
U
گناه
faulted
U
گناه
deep dyed
U
گناه
sinless
U
بی گناه
delict
U
گناه
offense
U
گناه
misdemeanor
U
گناه
irreproachable
U
بی گناه
transgression
U
گناه
misdemeanors
U
گناه
misdemeanour
U
گناه
misdemeanours
U
گناه
blameless
U
بی گناه
guiltless
U
بی گناه
offenceless
U
بی گناه
offense,etc
U
گناه
vises
U
گناه
guilt
U
گناه
vices
U
گناه
vice-
U
گناه
transgression
U
خطا گناه
sinning
U
گناه ورزیدن
venial
U
گناه صغیر
peccabillo
U
گناه کوچک
misdeeds
U
جرم گناه
remission
U
عذر گناه
blame
U
اشتباه گناه
deadly sin
U
گناه کبیره
crime
U
گناه کردن
irreprovable
U
بی گناه رد نکردنی
blamed
U
اشتباه گناه
blames
U
اشتباه گناه
erring
U
گناه کار
blaming
U
اشتباه گناه
venial sin
U
گناه صغیره
sinned
U
گناه ورزیدن
mortal sin
U
گناه کبیره
misdeed
U
جرم گناه
to perpetrate a crime
U
گناه کردن
resipiscent
U
معترف به گناه
absolution
آمرزش گناه
peccatophobia
U
گناه هراسی
hamartophobia
U
گناه هراسی
sin of the f.
U
گناه جسم
guilt feeling
U
احساس گناه
sin
U
گناه ورزیدن
resipiscence
U
اقرار به گناه
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
pardoner
U
کشیش امرزنده گناه
besetting sin
U
گناه دست برندار
impenitently
U
بالجاجت در گناه کاری
in flagrant delict
U
درعین ارتکاب گناه
impemitently
U
بااصرار در گناه کاری
d.sin
U
گناه بزرگ عمدی
guilt
U
گناه مجرمیت محکومیت
to sin agaist god
U
بخدا گناه ورزیدن
incestuously
U
با گناه نزدیکی بمحارم
the f.of adem
U
گناه یا انحراف ادم
to purify from sin
U
از گناه پاک کردن
of malice prepense
U
با قصد ارتکاب گناه
i may thank myself
U
گناه از خودم است
i am shaped in sin
U
در گناه سرشته شده ام
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
incendiary crime
U
گناه اتش انگیزی
capital offence or crime
U
گناه مستوجب اعدام
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
capital
U
گناه مستوجب اعدام سرمایه
salvationism
U
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
puratorial
U
پاک کننده گناه کفارهای
own up
<idiom>
U
گناه رابه گردن گرفتن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
U
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
sin of omission
U
گناه فروگذاری از انجام امری
original sin
U
نخستین گناه ادم ابوالبشر
to perpetrate a crime
U
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
absolving
U
کسی را از گناه بری کردن
absolves
U
کسی را از گناه بری کردن
absolved
U
کسی را از گناه بری کردن
absolve
U
کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin
U
از قید گناه ازاد کردن
to acknowledge your own guilt
[culpability]
U
به گناه خود اقرار کردن
infallible
U
مصون از خطا منزه از گناه
peccability
U
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
i insist on his innocence
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist that he is innocent
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy-eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
She is more culpable than the others.
U
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt
U
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence
U
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision
U
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
U
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associating
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
tuitionary
U
وابسته به
monitorial
U
وابسته به
correspondents
U
وابسته
carpal
U
وابسته به مچ
febile
U
وابسته به تب
elfin
U
وابسته به جن
riverrine
U
وابسته به
thereof
U
وابسته به ان
israelitish
U
وابسته به
appurtenant
U
وابسته
correspondent
U
وابسته
attache
U
وابسته
contingent
U
وابسته
relevant
U
وابسته
cantabrigian
U
وابسته به
germane
U
وابسته
federated
U
وابسته
pyrexial
U
وابسته به تب
akin
U
وابسته
federates
U
وابسته
cephalic
U
وابسته به سر
adjectives
U
وابسته
adjective
U
وابسته
thereof=of that
U
وابسته به ان
messianic
U
وابسته به
federating
U
وابسته
pyrexic
U
وابسته به تب
federate
U
وابسته
pertaining
U
وابسته
pyretic
U
وابسته به تب
commissarial
U
وابسته به
comprador
U
وابسته
interdependent
U
وابسته
congenerous
U
وابسته
attendants
U
وابسته
dependant
U
وابسته
affiliating
U
وابسته
affiliates
U
وابسته
affiliated
U
وابسته
plantar
U
وابسته به کف پا
affiliate
U
وابسته
subordinating
U
وابسته
related
U
وابسته
subordinates
U
وابسته
subordinated
U
وابسته
attributable
U
وابسته به
dependants
U
وابسته
attached
U
وابسته
dependent
U
وابسته
elysian
U
وابسته به
diphtheric
U
وابسته به
of kin
U
وابسته
syncop
U
وابسته به غش
hanger on
U
وابسته
belonging
U
وابسته ها
wedded
U
وابسته
pertianing
U
وابسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com