Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ortive
U
وابسته به هنگام طلوع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dawn
U
طلوع
rising
U
طلوع
dawned
U
طلوع
dawns
U
طلوع
dawning
U
طلوع
rises
U
صعود طلوع
visible rising
U
طلوع مرئی
dawned
U
طلوع افتاب
break
U
طلوع مهلت
p of the sun
U
طلوع افتاب
dawn
U
طلوع کردن
p of dawn
U
طلوع فجر
risen
U
طلوع کرده
dawn
U
طلوع افتاب
uprise
U
طلوع کردن
dawns
U
طلوع کردن
rise
U
طلوع کردن
rises
U
طلوع کردن
dawned
U
طلوع کردن
theoretical rising
U
طلوع نظری
dawns
U
طلوع افتاب
arise
U
طلوع کردن
breaks
U
طلوع مهلت
sunrises
U
طلوع افتاب
arises
U
طلوع کردن
arising
U
طلوع کردن
sunrise
U
طلوع افتاب
rise
U
صعود طلوع
sunup
U
طلوع افتاب
moonrise
U
طلوع ماه
dawning
U
طلوع افتاب
dawning
U
طلوع کردن
peeps
U
نگاه دزدکی طلوع
peep
U
نگاه دزدکی طلوع
peeping
U
نگاه دزدکی طلوع
arisen
U
قیام کردن طلوع
peeped
U
نگاه دزدکی طلوع
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
sunrises
U
طلوع خورشید تیغ افتاب
heliacal rising of a star
U
طلوع نمودارستاره پیش ازخورشید
sunrise
U
طلوع خورشید تیغ افتاب
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
heliacal
U
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
helical
U
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
peeped
U
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peep
U
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeping
U
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeps
U
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
night-time
U
هنگام شب
night tide
U
هنگام شب
night season
U
شب هنگام
night season
U
هنگام شب
oestrum
U
هنگام
term
U
هنگام
seasons
U
هنگام
gamut
U
هنگام
night time
U
هنگام شب
termed
U
هنگام
nighttide
U
شب هنگام
terming
U
هنگام
at nightfall
U
شب هنگام
during
U
هنگام
at dark
U
هنگام شب
timed
U
هنگام
times
U
هنگام
at the same moment
U
در آن هنگام
seasoned
U
هنگام
time
U
هنگام
nightfall
U
شب هنگام
moments
U
هنگام
moment
U
هنگام
at night
U
شب هنگام
season
U
هنگام
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hard times
U
هنگام تنگدستی
on arrival
U
هنگام ورود
when entering
U
هنگام ورود
meal time
U
هنگام غذاخوری
on occasion
U
هنگام لزوم
compile time
U
هنگام همگردانی
daytide
U
هنگام روز
daytime
U
هنگام روز
on seeing him
U
هنگام دیدن او
hexachord
U
هنگام شش بردهای
here's to you
U
هنگام نوشیدن
playtime
U
هنگام بازی
translate time
U
هنگام ترجمه
binding time
U
هنگام انقیاد
dusk
U
هنگام غروب
inprocess
U
هنگام کار
in-
U
درفرف هنگام
to die in harness
U
هنگام کار
in
U
درفرف هنگام
teatime
U
هنگام چای
summertime
U
هنگام تابستان
in case of emergency
U
هنگام اضطرار
updates
U
به هنگام دراوردن
execution time
U
هنگام اجرا
at mess
U
هنگام خوردن
wintertime
U
هنگام زمستان
at noon
U
هنگام فهر
at one's leisure
U
هنگام فراغت
updated
U
به هنگام دراوردن
update
U
به هنگام دراوردن
spring time
U
هنگام بهار
to brush over
U
هنگام عبورپوز زدن
then
U
انگاه دران هنگام
therewith
U
دران هنگام بدانوسیله
landing weight
U
وزن با هنگام تخلیه
when it came to a push
U
چون هنگام کوشش
night
U
شب هنگام برنامه شبانه
red handed
U
هنگام ارتکاب جنایت
nights
U
شب هنگام برنامه شبانه
in the case of traffic jam
[congestion]
U
هنگام راهبندان سنگین
nooning
U
هنگام فهر ناهار
d. wish
U
خواهش هنگام مردن
damage in transit
U
خسارت در هنگام ترانزیت
batfowl
U
هنگام شب مرغ را شکارکردن
chevy
U
فریاد هنگام شکار
parthian glance
U
نگاه هنگام جدایی
hard-bitten
U
سخت هنگام جنگ
it puckered up in sewing
U
هنگام دوختن جمع شد
cash on delivery
U
پرداخت هنگام تحویل
dewfall
U
هنگام ریزش شبنم
associated
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
demand report
U
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
to take counsel of one'spillow
U
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
opened
U
وضع زه هنگام کشیده شدن
harvest
U
هنگام درو وقت خرمن
smacked
U
ضربه محکم در هنگام ابشار
open
U
وضع زه هنگام کشیده شدن
smack
U
ضربه محکم در هنگام ابشار
escaped water
U
تلفات اب هنگام بهره برداری
I cut my face shaving.
U
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
landed weight
U
وزن کالا هنگام تخلیه
harvested
U
هنگام درو وقت خرمن
harvests
U
هنگام درو وقت خرمن
invigilating
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilated
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
coronation oath
U
سوگند هنگام تاج گذاری
invigilate
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvest festival
U
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
damaged in transit
U
صدمه دیده هنگام ترانزیت
smacks
U
ضربه محکم در هنگام ابشار
opens
U
وضع زه هنگام کشیده شدن
milter
U
ماهی نر هنگام تخم ریزی
striker
U
توپ زن هنگام دفاع از میله
invigilation
U
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
chanty
U
سرود ملوانان هنگام کار
fair-weather
U
خوب هنگام هوای صاف
strikers
U
توپ زن هنگام دفاع از میله
chantey
U
سرود ملوانان هنگام کار
natural form
U
وضع بدن هنگام تیراندازی
harvest festivals
U
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
high time
U
هنگام خوشی وعیش ونوش
Say when!
[when pouring]
U
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
electro statics
U
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
the room was not lived in
U
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
prints
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
ondise
U
پشت گوی بودن هنگام پاس
memory sniffing
U
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
alluvial deposit
U
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
set up
U
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
adjusting to water
U
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
printed
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
to give the tone
U
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
print
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
Say when stop!
[when pouring]
U
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
drag line
U
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com