English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
relational U وابسته به نسبت یاخویشی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
relation U نقل قول وابسته به نسبت یا خویشی
oedipal U وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
associates U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
in relation to U نسبت به
in regard of U نسبت به
in regard to U نسبت به
in respect of U به نسبت
relational U نسبت
in proprotion to U نسبت به
in connexion with U نسبت به
ratios U نسبت
respects U نسبت
formats U نسبت
format U نسبت
than U نسبت به
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
proportions U نسبت
proportion U نسبت
uncross U نسبت
ratio U نسبت
respect U نسبت
apropos of U نسبت به
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
quotient U نسبت
in respect of U نسبت به
the rat of to U نسبت دو به سه
relation U نسبت
rapport U نسبت
with respect to U نسبت به
rate U نسبت
rates U نسبت
bearing U نسبت
kinship U نسبت
towards U نسبت به
proportional U به نسبت
cognation U نسبت
quotients U نسبت
t ratio U نسبت تی
as compared to U نسبت به
to U تا نسبت به
in the ratio of U به نسبت
price ratio U نسبت قیمت
progenitorship U نسبت جدی
voltage ratio U نسبت ولتاژ
correspondingly U بهمان نسبت
bear on U نسبت داشتن
baud rate U نسبت باود
imputes U نسبت دادن
error ratio U نسبت خطا
imputing U نسبت دادن
saving ratio U نسبت پس انداز
roundness U نسبت گردی
scalling factor U نسبت اشل
fineness ratio U نسبت فرافت
affine U نسبت ازدواجی
blood U نسبت خویشاوندی
into U نسبت به مقارن
affine U نسبت سلبی
advalorem U به نسبت قیمت
two's complement U متمم نسبت به دو
feedback ratio U نسبت پس خوراند
viscosity ratio U نسبت گرانروی
prorenata U نسبت موافق
progressive ratio U نسبت تصاعدی
velocity ratio U نسبت سرعت
bypass ratio U نسبت کنارگذاری
cash ratio U نسبت نقدینگی
scale down U به نسبت ثابت
factor proportion U نسبت عوامل
void ratio U نسبت منفذها
feedback ratio U نسبت فیدبک
proximity of blood U قرابت نسبت
imputed U نسبت دادن
favouritism U مساعدت نسبت به
aspect ratio U نسبت صفحه
ascribable U نسبت دادنی
correlation ratio U نسبت همبستگی
deposit ratio U نسبت سپرده
cost benefit ratio U نسبت فایده
ascribe U نسبت دادن
porosity U نسبت روزنه ها
ascribed U نسبت دادن
ascribes U نسبت دادن
current ratio U نسبت جاری
ascribing U نسبت دادن
aspect ratio U نسبت تصویر
recycling ratio U نسبت بازگردانی
relativization U نسبت دادن
ratio detector U اشکارساز نسبت
water cement ratio U نسبت اب و سیمان
weight ratio U نسبت وزن
impute U نسبت دادن
ratio of transformer U نسبت مبدل
reduction ratio U نسبت کاهش
distribution ratio U نسبت توزیع
compression ratio U نسبت تراکم
concentration ratio U نسبت تمرکز
transformer ratio U نسبت مبدل
contact ratio U نسبت تماس
recycle ratio U نسبت بازگردانی
control ratio U نسبت فرمان
assion U نسبت دادن
aspect ratio U نسبت دید
activity ratio U نسبت فعالیت
in d. of U با بی اعتنایی نسبت به
transformation ratio U نسبت تبدیل
regards U باره نسبت
regarded U باره نسبت
regard U باره نسبت
relation U رابطه نسبت
visibility U نسبت دید
attribute U نسبت دادن
attributes U نسبت دادن
ionic ratio U نسبت یونی
inverse ratio U نسبت معکوس
inverse ratio or proportion U نسبت معکوس
sensitivity ratio U نسبت حساسیت
transmissivity U نسبت فرافرستی
settlement ratio U نسبت نشست
shunt ratio U نسبت شنت
mole ratio U نسبت مولی
mobility ratio U نسبت تحرک
abundance U نسبت فراوانی
attributing U نسبت دادن
connexions U بستگی نسبت
connection U بستگی نسبت
to put down U نسبت دادن
us U نسبت بما
lay to U نسبت دادن به
to do by U رفتارکردن نسبت به
there is nothing wanting U چیزی کم نسبت
toward U بطرف نسبت به
liquidity ratio U نسبت نقدینگی
ten's complement U متمم نسبت به 01
magnetogyric ratio U نسبت ژیرومغناطیس
credits U نسبت دادن
crediting U نسبت دادن
credited U نسبت دادن
credit U نسبت دادن
rates U اندازه نسبت
rate U اندازه نسبت
strength ratio U نسبت استحکام
stress ratio U نسبت تنش
impluse ratio U نسبت ایمپولز
impluse ratio U نسبت ضربه
relationship U وابستگی نسبت
self relative U نسبت بخود
nines complement U متمم نسبت به 9
to behave toward U رفتارکردن نسبت به
percentage U نسبت یا درصد
percentages U نسبت یا درصد
absorption ratio U نسبت جذب
selection ratio U نسبت گزینش
gyromagnetic ratio U نسبت ژیرومغناطیسی
operating ratio U نسبت عملیاتی
abundance ratio U نسبت فراوانی
relationships U وابستگی نسبت
acidity coefficient U نسبت اکسیژن
he is faithful to me U نسبت به من باوفاست
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com