English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Nordic U وابسته به شمال اروپا
reindeer U گوزن شمالی وابسته بدوران کهنه سنگی اروپا
off season U وابسته به این دوران
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
baltic U دریای بالتیک در شمال اروپا وابسته به بالتیک
european essembly U مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
european unclear a energy agency U اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
occident U اروپا
europa U اروپا
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
Europe U قاره اروپا
european essembly U مجلس اروپا
European Union [EU] U اتحادیه اروپا
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
Flemish Mannerism U انقلاب شمال اروپا
e r p U برنامه ترمیم اروپا
the concert of europe U دول متوافق اروپا
All of a sudden , he turned up in Europe . U یکدفعه سر از اروپا درآورد
european monetary fund U صندوق پولی اروپا
missel U یکجور باسترک در اروپا
European Currency Unit U سبد ارزی اروپا
to e. carpets to the europe U فرش به اروپا فرستادن
I have visited Europe time and again. بارها اروپا را دیده ام.
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
e c s c (european coal & steel commissio U جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
u.f.a cup U جام اتحادیه باشگاههای اروپا
european academic research network U شبکه پژوهشی دانشگاهی اروپا
The rise in prices in the European markets. U ترقی قیمتها دربازارهای اروپا
EEC U مخفف جامعهی اقتصادی اروپا
sabot U کفش چوبی روستاییان اروپا
organization for european economic coopr U سازمان همکاری اقتصادی اروپا
europian championship U وزنه برداری قهرمانی اروپا
How long wI'll you stay in Europe ? U چند وقت اروپا می مانید ؟
a ban from flying in the EU U قدغن پرواز در [منطقه] اتحادیه اروپا
tench U ماهی گول اب شیرین اروپا واسیا
golden shoe U بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
Of this amount Europe's share is 20 percent. U از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
e r p U جهت کمک به توسعه اقتصادی کشورهای اروپا
estonian U اهل جمهوری سابق استونی درشمال اروپا
shad U شاه ماهی خوراکی اروپا وشمال امریکا
bengal cottage U [باغچه ای با دیوارهای کاهگلی در اواسط قرن نوزده اروپا]
gadwall U اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا
Expressionism U [جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
concert of europe U اتفاق دولت بزرگ اروپا نسبت به مسائل سیاسی
Ditterling U [تزئینات خارق العاده شمال اروپا به سبک گروتسکو بی تناسب]
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
Common Market U بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
e r p U اجرا کرد وکمکهایی که در چهارچوب این برنامه به اروپا شدبیشتر کمکهای مارشال نامیده می شوند
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
era U دوران
periods U دوران
circulations U دوران
period U دوران
swimming U دوران
circulation U دوران
cycle U دوران
gyration U دوران
vertigo U دوران
cycled U دوران
gyrations U دوران
cycles U دوران
rotation U دوران
eras U دوران
e f t a (european free trade association U اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
revolutions U دوران شورش
dizzy U دچار دوران سر
lives U دوران زندگی
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
life U دوران زندگی
rotate U دوران کردن
revolution U دوران شورش
revolutions U چرخش دوران
revolution U چرخش دوران
wifehood U دوران زوجیت
wartime U دوران جنگ
space age U دوران کیهان
races U دوران مسیر
rotated U دوران کردن
off season U در دوران کسادی
off season U در دوران کم کاری
rotates U دوران کردن
peacetime U دوران صلح
race U دوران مسیر
raced U دوران مسیر
paleozoic U دوران اول
angle of rotation U زاویه دوران
axis of rotation U محور دوران
stound U دوران درد
qyaternary U دوران چهارم
rotation about a line U دوران دور یک خط
fulcrum U نقطه دوران
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
distance between centers U طول دوران
lucid interval U دوران افاقه
sense of rotation U جهت دوران
circulation U دوران خون
circulations U دوران خون
aftertime U دوران پیری
rotation U چرخش دوران
plane of rotation U سطح دوران
climacteric U دوران یائسگی زن
Roman law U مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
circulatory U مربوط یه دوران خون
azoic U دوران ماقبل تاریخ
rotational U دوران گردش بدور
geocentric U دوران زمین مرکزی
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
geriatrist U امراض دوران پیری
revolutions U دور دوران کامل
revolution U دور دوران کامل
golden ages U دوران رونق و رفاه
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
jumped-up U تازه به دوران رسیده
seasoned U دوران چاشنی زدن
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
seasons U دوران چاشنی زدن
season U دوران چاشنی زدن
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
golden age U دوران رونق و رفاه
rotation U دوران گردش بدور
iceman U یخی بستر دوران یخ
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
age earnings profile U برنامه درامد در دوران زندگی
mesozoic era U دوران دوم زمین شناسی
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
whirls U چرخش یا دوران جریان سیال
gyrate U چرخ زدن دوران داشتن
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
yaw U دوران هواپیما حول محورقائم
protectorate U دوران حکومت کرامول درانگلستان
protectorates U دوران حکومت کرامول درانگلستان
yawed U دوران هواپیما حول محورقائم
anthropic U مربوط به دوران پیدایش انسان
gyrated U چرخ زدن دوران داشتن
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
whirled U چرخش یا دوران جریان سیال
whirl U چرخش یا دوران جریان سیال
long run period U دوران محاسبه بلند مدت
whirling U چرخش یا دوران جریان سیال
peripheral course U دوران پیش دانشگاهی نظامی
gyrating U چرخ زدن دوران داشتن
gyrates U چرخ زدن دوران داشتن
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
twist U دوران حول محور افقی پیچش
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
paleocene U قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
rolls U دوران حول محور طولی غلطش
rolled U دوران حول محور طولی غلطش
twists U دوران حول محور افقی پیچش
roll U دوران حول محور طولی غلطش
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
Edwardian U معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian U ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
quadrangle U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangles U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com