English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interferential U وابسته به دخالت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interference U دخالت
mediacy U دخالت
intervention U دخالت
interventions U دخالت
to have a finger in the pie U دخالت کردن
to chop in U دخالت درگفتگوکردن
participates U دخالت کردن
participated U دخالت کردن
to strike in U دخالت کردن
take part U دخالت کردن
admix U دخالت کردن
intervene U دخالت کردن
intervened U دخالت کردن
intervenes U دخالت کردن
meddle U دخالت بیجاکردن
meddled U دخالت بیجاکردن
meddles U دخالت بیجاکردن
handing U دخالت کمک
meddlesomeness U دخالت بیجا
meddling U دخالت بیجا
interfere U دخالت کردن
interfered U دخالت کردن
participate U دخالت کردن
hand U دخالت کمک
interferes U دخالت کردن
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
to step in U دخالت کردن توامدن
interposition U دخالت میانه گیری
exchange intervention U دخالت در بازار ارز
take part U دخالت یا شرکت کردن
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
come between <idiom> U درروابط دونفر دخالت کردن
intromit U دخالت کردن مزاحم شدن
to have a finger in every pie U درهمه کاری دخالت کردن
hen hussy U مردیکه زیادبکارهای زنانه وخانگی دخالت میکند
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
automation U استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
She's got a finger in every pie. U او [زن] توی همه چیز دخالت می کند. [رفتار ناپسند]
telesthesia U احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
supervening impossibility of performance U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustrations U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
back-seat drivers U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
frustration U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
classical economics U نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
Big Brother U دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
pluralism U عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
concertina fold U قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
speech scrambling U نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
associated U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
accordion fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folds U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folded U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
frustrated contract U قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
blacks U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blackest U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacker U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacked U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
He has no business to interfere. U بیخود می کند دخالت می کند
mechanicalism U عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
totalitarianism U سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
ostensible U شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
walras law U براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
adjective U وابسته
attache U وابسته
sexual organs U وابسته به
commissarial U وابسته به
comprador U وابسته
attendant U وابسته
thereof U وابسته به ان
attached U وابسته
plantar U وابسته به کف پا
congenerous U وابسته
monitorial U وابسته به
attributable U وابسته به
attendants U وابسته
aquatic U وابسته به اب
interdependent U وابسته
federates U وابسته
dependent U وابسته
wedded U وابسته
pyretic U وابسته به تب
pyrexial U وابسته به تب
pyrexic U وابسته به تب
federated U وابسته
federate U وابسته
appurtenant U وابسته
affiliating U وابسته
affiliates U وابسته
federating U وابسته
pertaining U وابسته
pertinent U وابسته
related U وابسته
cephalic U وابسته به سر
riverrine U وابسته به
pertianing U وابسته
affiliate U وابسته
adjectives U وابسته
akin U وابسته
carpal U وابسته به مچ
cantabrigian U وابسته به
of kin U وابسته
tuitionary U وابسته به
germane U وابسته
belonging U وابسته ها
elfin U وابسته به جن
affiliated U وابسته
israelitish U وابسته به
relevant U وابسته
subordinated U وابسته
dependants U وابسته
subordinate U وابسته
levitical U وابسته به
febile U وابسته به تب
contingent U وابسته
contingents U وابسته
syncop U وابسته به غش
relative U وابسته
messianic U وابسته به
dependant U وابسته
thereof=of that U وابسته به ان
subordinating U وابسته
correspondent U وابسته
elysian U وابسته به
correspondents U وابسته
hanger on U وابسته
subordinates U وابسته
diphtheric U وابسته به
gregorian U وابسته به گریگوری
adipic U وابسته به چربی
pediculate U وابسته به خفاش
infusorial U وابسته به نمرویان
acoustical U وابسته به شنوایی
degenerative U وابسته به انحطاط
pancreatic U وابسته به لوزالمعده
perigeal U وابسته به حضیضی
paralytics U وابسته به فلج
periclean U وابسته به پریکلس
generic U وابسته به تیره
haemic U وابسته بخون
indic U وابسته به هند
indonesian U وابسته به اندونزی
inferential U وابسته به استنتاج
gular U وابسته به مری
inflexional U وابسته به صرف
landed U وابسته بزمین
penological U وابسته به کیفرشناسی
emotive U وابسته به احساسات
gutturo nasal U وابسته بگلووبینی
perigean U وابسته به حضیضی
aerological U وابسته بهواشناسی
aortic U وابسته بشاهرگ
wheaten U وابسته به گندم
palating U وابسته بسق
palatal U وابسته سق دهانی
glandulous U وابسته به غدد
glandulose U وابسته به غدد
palatal U وابسته به کام
ovular U وابسته به تخمک
gerontic U وابسته به پیری
internuptial U وابسته به عروسی
interoceptive U وابسته به احشاء
interrogatory U وابسته به سئوال
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com