English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
discriminative U وابسته به تبعیض یا تمیز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prejudices U تبعیض
prejudice U تبعیض
unjust discrimination U تبعیض
discrimination U تبعیض
discriminator U قائل به تبعیض
indiscrimination U عدم تبعیض
prejudices U تبعیض کردن
sexism U تبعیض جنسی
sex discrimination U تبعیض جنسی
unbiased U بدون تبعیض
prejudice U تبعیض کردن
discriminatory U تبعیض امیز
unjust discrimination U تبعیض کردن
racism U تبعیض نژادی
racial discrimination U تبعیض نژادی
price discrimination U تبعیض قیمت
rate discrimination U تبعیض نرخ
discrimination U تبعیض کردن
segregation U تبعیض نژادی
forejudge U تبعیض قائل شدن
discriminated U تبعیض قائل شدن
discriminating monopoly U انحصار تبعیض امیز
price discriminating monopoly U انحصار تبعیض قیمت
option of contract invalid in part U خیار تبعیض صفقه
discriminates U تبعیض قائل شدن
forjudge U تبعیض قائل شدن
discriminate U تبعیض قائل شدن
perfect price discrimination U تبعیض قیمت کامل
unprejudiced U بدون تبعیض یا طرفداری
indiscriminate U ناشی از عدم تبعیض
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
prejudicial U زیان رسان تبعیض امیز
preferences U تبعیض متقلبانه بین غرماء
prejudicious U زیان رسان تبعیض امیز
discriminate against someone U نسبت به کسی تبعیض کردن
preference U تبعیض متقلبانه بین غرماء
segregate U تبعیض نژادی قائل شدن
segregates U تبعیض نژادی قائل شدن
segregating U تبعیض نژادی قائل شدن
to tread on somebody's foot <idiom> U برای کسی تبعیض قائل شدن
without distinction of sex U بدون تبعیض جنسی اززن ومرد
prejudices U قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
bias U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
prejudice U قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
biases U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
dumping U سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
double standard U قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
anti dumping U مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
prepossess U تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
cleanest U تمیز
secernment U تمیز
cleaned U تمیز
purer U تمیز
cleans U تمیز
discretion U تمیز
mense U حس تمیز
distinctions U تمیز
distinction U تمیز
discrimination U تمیز
dapper U تمیز
discernment U تمیز
neat and tidy U تر و تمیز
age of discretion U سن تمیز
age of reason U سن تمیز
pure U تمیز
purest U تمیز
cassation U تمیز
contradistinction U تمیز
cleanly U تمیز
clean U تمیز
spiffy U تمیز
neater U تمیز
scrubby U تمیز
neatest U تمیز
neat U تمیز
dinky U تمیز
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
discernible U قابل تمیز
discriminable U قابل تمیز
wisp U تمیز کردن
differentiating U تمیز دادن
differentiates U تمیز دادن
wisps U تمیز کردن
discriminating intellect U قوه تمیز
indiscreet U بی تمیز بی احتیاط
cleanest U تمیز کردن
replotting U تمیز کردن
squeaky clean U بسیار تمیز
identification U تطبیق تمیز
scourers U تمیز کننده
individuate U تمیز دادن
cleans U تمیز کردن
cleaned U تمیز کردن
clean bill of lading U بارنامه تمیز
clean U تمیز کردن
indiscernible able U تمیز ندادنی
scouring U تمیز کاری
scourer U تمیز کننده
differentiate U تمیز دادن
discriminator U تمیز دهنده
stimulus discrimination U تمیز محرک
do the cleaning U تمیز کردن
clean U تمیز کردن
refined U تمیز کرده
discerned U تمیز دادن
discern U تمیز دادن
clean house U تمیز کردن
cleanses U تمیز کردن
cleanse U تمیز کردن
epicritic U تمیز دهنده
grooming U تمیز کردن
discerns U تمیز دادن
high court of U دیوانعالی تمیز
indiscriminately U بدون تمیز
distinguishable U قابل تمیز
supreme court U دیوان تمیز
cleansed U تمیز کردن
superior court U دادگاه تمیز
sensory discrimination U تمیز حسی
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
cleaned U تمیز کردن چیزی
This isn't clean. این تمیز نیست.
emblazoned U تمیز چاپیا دوختهشده
prim U خیلی محتاط تمیز
discreet U دارای تمیز وبصیرت
antiseptic U تمیز و پاکیزه مشخص
hight court of cassetion U دیوان عالی تمیز
high court of cassation U دیوان عالی تمیز
scrubbed U خراشیدن تمیز کردن
spic and span <idiom> U خیلی تمیز ومرتب
cleanest U تمیز کردن چیزی
antiseptics U تمیز و پاکیزه مشخص
scrubbing U خراشیدن تمیز کردن
scrub U خراشیدن تمیز کردن
cleans U تمیز کردن چیزی
scrubs U خراشیدن تمیز کردن
pick up <idiom> U تمیز ،مرتب کردن
clean U تمیز کردن چیزی
distinctively U بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
cleanser U وسیله یا ماده تمیز کننده
dry clean U لباس را بابخار تمیز کردن
cleansers U وسیله یا ماده تمیز کننده
absterge U تمیز کردن شستشو دادن
smugness U تمیز کردن سروصورت دادن به
smug U تمیز کردن سروصورت دادن به
smugly U تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up <idiom> U مجددا آراستن ،تمیز کردن
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
indistinguishable U غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
tassels U پارچه برای تمیز کردن تیر
I want these clothes cleaned. من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
tassel U پارچه برای تمیز کردن تیر
denotative U دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
secern U تجزیه طلب شدن تمیز دادن
epicritic U تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
differentiation U فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
racking U تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
mops U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
associate U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
head U دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil U لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
clean up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
vacuum U جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed U جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
clean-up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com