English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
manual U وابسته بدست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
oligarchic U وابسته به حکومتی که بدست چند تن اداره میشود
oligarchical U وابسته به حکومتی که بدست چندتن اداره میشود
Other Matches
drawings U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
by U بدست
at the hand of U بدست
acquire بدست آوردن
obtained U بدست اوردن
pick up U بدست اوردن
get U بدست امده
obtain U بدست اوردن
provider U بدست اورنده
soothed U دل بدست اوردن
soothe U دل بدست اوردن
obtains U بدست اوردن
get U بدست اوردن
securer U بدست اورنده
attenuation U بدست آوردن
procurable U بدست اوردنی
obtainable U بدست اوردنی
get at able U بدست اوردنی
earns U بدست اوردن
earned U بدست اوردن
earn U بدست اوردن
obtainment U بدست اوری
gets U بدست امده
procurer U بدست اورنده
gets U بدست اوردن
get table U بدست اوردنی
getting U بدست اوردن
hand in hand U دست بدست
acquires U بدست اوردن
come by U بدست اوردن
gains U بدست آوردن
to go to the wright U بدست استادافتادن
acquirable U بدست اوردنی
acquirer U بدست اورنده
get round U بدست اوردن
gains U بدست اوردن
gained U بدست آوردن
getting U بدست امده
to come to hand U بدست امدن
gain U بدست اوردن
gain U بدست آوردن
gained U بدست اوردن
procurement U بدست اوری
catcher U بدست اورنده
offered U بدست اوردن
offer U بدست اوردن
come by <idiom> U بدست آوردن
procuring U بدست اوردن
procures U بدست اوردن
acquiring U بدست اوردن
attainable U بدست اوردنی
soothes U دل بدست اوردن
procured U بدست اوردن
procure U بدست اوردن
catch U بدست اوردن
impetrate U بدست اوردن
offers U بدست اوردن
providers U بدست اورنده
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
recovers U دوباره بدست اوردن
regaining U دوباره بدست اوردن
in for <idiom> U مطمئن بدست آوردن
gun for something <idiom> U بازحمت بدست آوردن
They found no trace of her . U ازاونشانی بدست نیامد
eke out <idiom> U به سختی بدست آوردن
quando acciderint U هر گاه بدست اید
acquirability U امکان بدست اوردن
take back <idiom> U ناگهانی بدست آوردن
all aggairs pivot upon him U کارها بدست او می گرد د
regains U دوباره بدست اوردن
have U بدست اوردن دارنده
recover U دوباره بدست اوردن
recovering U دوباره بدست اوردن
import U باپیروزی بدست امدن
imported U باپیروزی بدست امدن
importing U باپیروزی بدست امدن
unhandy U مشکل بدست امده
encyclic U بدست چندنفر رونده
pass on U دست بدست دادن
change hands U دست بدست رفتن
to change hands U دست بدست رفتن
to shuffle from hand to hand U دست بدست کردن
to put U بدست امین دادن
to pander any one's lust U دل کسیرا بدست اوردن
to get back U دوباره بدست اوردن
to gain time U دست بدست کردن
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
recoups U دوباره بدست اوردن
recouping U دوباره بدست اوردن
recouped U دوباره بدست اوردن
having U بدست اوردن دارنده
municipalize U بدست شهرداری دادن
get back U دوباره بدست اوردن
self-government U حکومت بدست مردم
step into U بسهولت بدست اوردن
strike a balance U موازنه بدست اوردن
finagle U باحیله بدست اوردن
attaining U بدست اوردن بانتهارسیدن
attain U بدست اوردن بانتهارسیدن
attained U بدست اوردن بانتهارسیدن
attains U بدست اوردن بانتهارسیدن
optimization U بدست اوردن حد مطلوب
insure U بیمه بدست اوردن
retrieve U دوباره بدست اوردن
retrieved U دوباره بدست اوردن
retrieves U دوباره بدست اوردن
recoup U دوباره بدست اوردن
regained U دوباره بدست اوردن
to obtain something U بدست آوردن چیزی
to get [hold of] something U بدست آوردن چیزی
to bring something U بدست آوردن چیزی
regain U دوباره بدست اوردن
impropriate U بدست عام دادن
turnover U دست بدست شدن
collects U بدست آوردن یا دریافت داده
recovers U دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovering U دوباره بدست اوردن بازیافتن
wins U بدست اوردن تحصیل کردن
resumes U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recover U دوباره بدست اوردن بازیافتن
resuming U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
in order to <idiom> U اعتماد شخص را بدست آوردن
resumed U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
To go round hat in hand . U کاسه گدایی بدست گرفتن
hardly earned money U پول سخت بدست امده
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To obtain the desired result . U نتیجه مطلوب را بدست آوردن
capture U عمل بدست آوردن داده
captures U عمل بدست آوردن داده
bring in U امتیاز بدست اوردن در پایگاه
dime a dozen <idiom> U آسان بدست آمدن ،عادی
capturing U عمل بدست آوردن داده
collect U بدست آوردن یا دریافت داده
encyclicals U بدست چند نفر گشته
encyclical U بدست چند نفر گشته
collecting U بدست آوردن یا دریافت داده
the proceeds of the sale U وجوهی که از فروش بدست می اید
easy money U پولی که براحتی بدست اید
impetrate U با عجز و لابه بدست اوردن
To know someone blind spots. U رگ خواب کسی را بدست آوردن
filthy lucre U سودی که بی شرفانه بدست اید
handbills U اعلانی که بدست مردم میدهند
handbill U اعلانی که بدست مردم میدهند
getting U بدست اوردن فراهم کردن
gets U بدست اوردن فراهم کردن
availability U آنچه به آسانی بدست آید
enters U بدست اوردن قدم نهادن در
entered U بدست اوردن قدم نهادن در
enter U بدست اوردن قدم نهادن در
wellŠwhat of it? U چه نتیجهای ازان بدست می اید
the tule of thumb U قاعدهای که از تجزیه بدست اید
get U بدست اوردن فراهم کردن
win U بدست اوردن تحصیل کردن
hand to hand U دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand U دست بدست یکدیگر مجاور
circumstantiate U قرائن وامارت را بدست اوردن
bought U خریداری کردن بدست اوردن
associate U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
unobtainable U بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
resumptive U ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
reap U جمع اوری کردن بدست اوردن
gerund U باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
analysis U بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
biologic U بدست امده اززیست شناسی عملی
effective U آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
gerunds U باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
reaped U جمع اوری کردن بدست اوردن
giveaway U دست بدست دادن عروس وداماد
fancy dog U سگی که بدست سگبازپرورده شده باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com