English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Nobody was there but me. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
if i had thought of that U نبود
it was nothing short of U کم از.....نبود
he did the wrong thing U نبود
lack of incentive U نبود انگیزه
no offences was meant U توهین نبود
he did not dislike itŠt. U بی میل نبود
it wasnot for noyhing that U بی خود نبود که
I was scared stiff. I had my heart in my mouth. U دل تو دلم نبود
he was not inclined to go U مایل برفتن نبود
he was proof against harm U اسیب بردار نبود
it did not profit me U مرا سودمند نبود
it was all quiet in london U درلندن خبری نبود
it was an incorrect procedure U جریانش درست نبود
it was no better U هیچ بهتر نبود
it was not p to do that U کردن انکارمصلحت نبود
I had completely forgotten . U هیچ یادم نبود
once upon a time U یکی بودیکی نبود
he did not dislike itŠt. U ولی بی میل هم نبود
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
there was not a soul U ذی نفسی انجا نبود
there was no mail to day U امروز پست نبود
There wasnt a thing to eat. U هیچ چیز نبود که بخوریم
it was no part of my plan U ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
neither report was correct U هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
that is no new U اینکه خبر تازهای نبود
Unfortunately it was not to be . U متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
i'm sure i did not mean it U باور کنیدمقصودم این نبود
It wasnt much of a dinner . U زیاد شام مهمی نبود
He was I'll advised to quit (resign). U صلاحش نبود که استعفا ء دهد
She wasn't any too pleased about his idea. U او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
It was warm , but not hot . U هوا گرم بود ولی داغ نبود
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
that was a quasi war U جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
it was beneath my notice U شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
he was in a good temper U توی غیظ نبود خلقش بجا بود
parapherna U بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
thereupon <adv.> U در آنجا
subsequently <adv.> U در آنجا
consequently <adv.> U در آنجا
thereat <adv.> U در آنجا
at that [at that provocation] <adv.> U در آنجا
as a result <adv.> U در آنجا
As far as I know . So far as I know. U تا آنجا که من می دانم
It was an enjoyable performance, if less than ideal. U این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
as far as I'm concerned <adv.> U تا آنجا که به من مربوط می شود
In so far as their taste would go . U تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
so far as I'm concerned U تا آنجا که به من مربوط می شود
As far as I am concerened. U تا آنجا که به من مربوط می شود
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies U تا آنجا که تیغم ببرد
The situation there is bad. U وضعیت در آنجا بد است.
Since the day he set foot there . U از روزیکه به آنجا پا نهاد
According to my lights . U تا آنجا که عقلم قد می دهد
Left out of one place and driven away from another. <proverb> U از آنجا مانده از اینجا رانده .
I happened to be there when …. U اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
CERN U یس که www اولین آنجا اختراع شد
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
Come as quickly as possible. U تا آنجا که می شود زود بیا
I wI'll get there somehow. U یکجوری خودم را آنجا می رسانم
He has always lived there. U او همیشه آنجا زندگی کرده است.
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
If it ( ever ) comes to that . U اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
Not that I remember . U تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
Can I get there on foot? U آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
factories U ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory U ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
It is improper to go there uninvited. U ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
We were there just to make up numbers. U ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
lover's lane <idiom> U جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
almonry U [قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
There they were in all their finery. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Nothing has changed there. U آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
You can't get there other than by foot. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Hotel accommodation is rather expensive there. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Nothing on earth will induce him to go there again. اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> U هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. U حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
switching U نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
the well was a bad producer U ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
he was nothing of an expert U هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
main U مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
trap U نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
stopped U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
to lock somebody [yourself] out [of something] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
voicing U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
to make every effort U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
station U میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stations U میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stationed U میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
he that will not when he may when he will he shall have nay <proverb> U چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
conventional memory U این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional RAM U این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
colony U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
Oriental rug U فرش شرقی [از آنجا که امروزه فرش های شرقی در همه جا بافته می شوند، این لفظ به فرش دست باف که الهام گرفته از طرح های شرقی است اطلاق می شود.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com