English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
catalytic hydrogenation U هیدروژن دار کردن کاتالیزوری هیدروژن دارشدن کاتالیزوری
hydric U هیدروژن دار وابسته به هیدروژن
hydrogenation U هیدروژن دار کردن هیدروژن دار شدن
dehydroisomerization U همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
hydrogenate U سبب ترکیب چیزی با هیدروژن شدن
hydrogenate U دارای هیدروژن کردن
hydrogenize U با هیدروژن ترکیب کردن هیدروژنی کردن
hydrogen U هیدروژن
hydrogenator U هیدروژن ساز
hydrogenolysis U هیدروژن کافت
hydrodimerization U دوپارش با هیدروژن
hydrodimerization U دی مرشدن با هیدروژن
acid function U یون هیدروژن
parahydrogen U هیدروژن پارا
hydrogen sulphide U سولفید هیدروژن
tertiary hydrogen U هیدروژن 3 درجه
hydrogenate U هیدروژن دادن
hydrogenation U هیدروژن دهی
hydrotreating U هیدروژن کاری
liquid hydrogen U هیدروژن مایع
orthohydrogen U هیدروژن ارتو
active hydrogen U هیدروژن فعال
dehydrogenation U هیدروژن زدایی
heydrogenize U هیدروژن دادن
hydrocracking U کراکینگ با هیدروژن
secondary hydrogen U هیدروژن 2 درجه
heavy hydrogen U هیدروژن سنگین
acid hydrogen U هیدروژن اسیدی
standard hydrogen electrode U الکتورد هیدروژن استاندارد
tertiary hydrogen U هیدروژن نوع سوم
hydrogenation U عمل تبدیل به هیدروژن
light hydrogen U هیدروژن سبک یا معمولی
secondary hydrogen U هیدروژن درجه دوم
sodium hydrogen carbonate U سدیم هیدروژن کربنات
pyrolytic dehydrogenation U هیدروژن زدایی تفکافتی
hydrogen like orbital U اوربیتال هیدروژن مانند
labile hydrogen U هیدروژن تند اثر
sulfide U نمک یااسترسولفید هیدروژن
hydrogen depleted structure U ساختار هیدروژن زدوده
hydrodesulfurizing U گوگرد زدایی با هیدروژن
hydro carbon U ترکیب هیدروژن و کربن
hydrogen flame detector U اشکارساز شعلهای هیدروژن
sulphide U نمک یااسترسولفید هیدروژن
hydrogen like atom U اتم هیدروژن مانند
dehydrocyclization U حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
hydride U ترکیب هیدروژن دار هیدروکسید
sodium monohydrogen carbonate U سدیم مونو هیدروژن کربنات
hydrochloric U دارای هیدروژن و کلورین جوهر نمک
atomic hydrogen arc welding U جوش قوسی بوسیله اتم هیدروژن
monad U ذره بسیط که نیروی ترکیبی یک هیدروژن است
chlorinated hydrocarbon U ماده حلال هیدروکلروکربن محلول هیدروژن و کلروکربن
pH U علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
protons U هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
proton U هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
hydrogen bonding U پیوند هیدروژنی [ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن] [در رنگرزی]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
obtrude U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
do without <idiom> U بدون هیچ چیزی کار کردن
to do without any thing U ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
fly kick U ضربه در هوا با پا بدون گرفتن با دست
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
emptier U بدون چیزی در درون
empty U بدون چیزی در درون
emptiest U بدون چیزی در درون
empties U بدون چیزی در درون
emptied U بدون چیزی در درون
to let rip U حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
(buy something) on credit <idiom> U بدون پول چیزی راخریدن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
argument U بحث در باره چیزی بدون توافق
arguments U بحث در باره چیزی بدون توافق
protection U عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
to bring something U گرفتن چیزی
to obtain something U گرفتن چیزی
dehydrate U اب چیزی را گرفتن
dehumidify U نم چیزی را گرفتن
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
without lifting a finger U بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
grips U محکم گرفتن چیزی
grip U محکم گرفتن چیزی
to seize something [from somebody] U چیزی را گرفتن [از کسی]
gripping U محکم گرفتن چیزی
To take delivery of something. U چیزی را تحویل گرفتن
rigid adherence to a thing U محکم گرفتن چیزی
gripped U محکم گرفتن چیزی
to turn a blind eye to something U چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip U چیزی را نادیده گرفتن
grab U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbing U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
decarbonate U زغال چیزی را گرفتن
decarbonize U زغال چیزی را گرفتن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را گرفتن
degas U گاز چیزی را گرفتن
to take something into account U در نظر گرفتن چیزی
To turn a blind eye to something. To overlook something. U چیزی را نادیده گرفتن
To treat something as a joke U چیزی را بشوخی گرفتن
to wring something from somebody [out of somebody] U از کسی چیزی به زور گرفتن
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To find fault with something ( someone ) . U از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
retraced U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To make light of something. U چیزی راسر سری گرفتن
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
monopolization U گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
caulk U شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
stem the tide <idiom> U جلو موج چیزی را گرفتن
to borrow something [from somebody] U چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
retracing U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retrace U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraces U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to nip something in the bud U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to contract something from somebody U از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
To put something to the vote. U درباره چیزی رأی گرفتن
apomict U کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
calibrating U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something U جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
to get in somebody's way U جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
calibrates U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
supersedes U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseded U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseding U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
supersede U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
dependent U غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
run through <idiom> U ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
deice U بدون یخ کردن
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
denitrify U بدون نیترات کردن
depolarize U بدون قطب کردن
delousing U بدون شپش کردن
delouse U بدون شپش کردن
deloused U بدون شپش کردن
degum U بدون صمغ کردن
disequilibrate U بدون تعادل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com