English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
binding time U هنگام انقیاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sufferance U انقیاد
submission U انقیاد
subordination U انقیاد
subjection U انقیاد
subjugation U انقیاد
bindings U انقیاد صحافی
binding U انقیاد صحافی
insubjection U عدم انقیاد
subjugate U تحت انقیاد در اوردن
subjugated U تحت انقیاد در اوردن
subjugates U تحت انقیاد در اوردن
subjugating U تحت انقیاد در اوردن
binding time U زمان انقیاد مرحلهای که در ان مترجم شکل زبان ماشین نام ها وادرس ها را جایگزین انهامیکند
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
seasoned U هنگام
seasons U هنگام
oestrum U هنگام
night season U هنگام شب
night season U شب هنگام
nighttide U شب هنگام
season U هنگام
moments U هنگام
term U هنگام
termed U هنگام
terming U هنگام
moment U هنگام
gamut U هنگام
night tide U هنگام شب
at night U شب هنگام
at dark U هنگام شب
nightfall U شب هنگام
at nightfall U شب هنگام
at the same moment U در آن هنگام
time U هنگام
timed U هنگام
during U هنگام
times U هنگام
night-time U هنگام شب
night time U هنگام شب
dusk U هنگام غروب
wintertime U هنگام زمستان
teatime U هنگام چای
at mess U هنگام خوردن
spring time U هنگام بهار
inprocess U هنگام کار
to die in harness U هنگام کار
translate time U هنگام ترجمه
compile time U هنگام همگردانی
on seeing him U هنگام دیدن او
at one's leisure U هنگام فراغت
at noon U هنگام فهر
summertime U هنگام تابستان
here's to you U هنگام نوشیدن
on occasion U هنگام لزوم
in case of emergency U هنگام اضطرار
when entering U هنگام ورود
hexachord U هنگام شش بردهای
update U به هنگام دراوردن
updated U به هنگام دراوردن
updates U به هنگام دراوردن
execution time U هنگام اجرا
hard times U هنگام تنگدستی
on arrival U هنگام ورود
meal time U هنگام غذاخوری
playtime U هنگام بازی
daytime U هنگام روز
daytide U هنگام روز
in U درفرف هنگام
in- U درفرف هنگام
when it came to a push U چون هنگام کوشش
it puckered up in sewing U هنگام دوختن جمع شد
dewfall U هنگام ریزش شبنم
landing weight U وزن با هنگام تخلیه
ortive U وابسته به هنگام طلوع
to brush over U هنگام عبورپوز زدن
batfowl U هنگام شب مرغ را شکارکردن
therewith U دران هنگام بدانوسیله
then U انگاه دران هنگام
cash on delivery U پرداخت هنگام تحویل
parthian glance U نگاه هنگام جدایی
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
nights U شب هنگام برنامه شبانه
night U شب هنگام برنامه شبانه
damage in transit U خسارت در هنگام ترانزیت
d. wish U خواهش هنگام مردن
nooning U هنگام فهر ناهار
in the case of traffic jam [congestion] U هنگام راهبندان سنگین
chevy U فریاد هنگام شکار
hard-bitten U سخت هنگام جنگ
landed weight U وزن کالا هنگام تخلیه
striker U توپ زن هنگام دفاع از میله
invigilated U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
high time U هنگام خوشی وعیش ونوش
strikers U توپ زن هنگام دفاع از میله
invigilation U پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
harvest festivals U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
fair-weather U خوب هنگام هوای صاف
harvest festival U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
invigilating U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
milter U ماهی نر هنگام تخم ریزی
I cut my face shaving. U هنگام اصلاح صورتم را بریدم
escaped water U تلفات اب هنگام بهره برداری
coronation oath U سوگند هنگام تاج گذاری
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
natural form U وضع بدن هنگام تیراندازی
demand report U گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
smacks U ضربه محکم در هنگام ابشار
smacked U ضربه محکم در هنگام ابشار
smack U ضربه محکم در هنگام ابشار
chanty U سرود ملوانان هنگام کار
chantey U سرود ملوانان هنگام کار
harvest U هنگام درو وقت خرمن
harvested U هنگام درو وقت خرمن
opened U وضع زه هنگام کشیده شدن
opens U وضع زه هنگام کشیده شدن
harvests U هنگام درو وقت خرمن
open U وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilate U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
grunter U خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
drag line U طنای اویزان از بالن هنگام فرود
jettison of cargo U محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
adjusting to water U حرکت در هوا هنگام فرود دراب
electro statics U علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
corporale U پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
alluvial deposit U موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
ondise U پشت گوی بودن هنگام پاس
backing plate U صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
passing bell U زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
memory sniffing U ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
set up U انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
dead on arrival U مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
To be caught red - handed. U گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
prints U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
the room was not lived in U هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
print U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
printed U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
Payment on delivery of goods. U پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
To leave someone in the lurch . U کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
To breathe ones last . U نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
Say when stop! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Say when! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
to give the tone U هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
red-handed U دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
everything is good in its season <proverb> U گویند که هرچیز به هنگام خوش است
velocity of approach U سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
prints U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
printed U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
muzzle velocity U سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
why i think i can U هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
noil U خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
he has a rocking gait U هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
lights out U علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
pajamas U جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
indent U فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
parameter U مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
pnemograph U الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
print U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
dynamic U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
strophe U چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
knock knees U زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
dynamically U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
value U هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
values U هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
valuing U هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
pages U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
paged U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
breakfall U قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
passanger U شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
zero hour U هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
indents U فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indenting U فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
parameters U مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
plegaphonia U گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
page U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] U خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
pass shooting U شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
gas sentinel U مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
dug out U نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. U هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
execution U خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
moonlight fliting U گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
night light U شمع کوچک که شب هنگام دراطاق بیماران برافروزند چراغ شب
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
antistrophe U حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
beau geste U حرکات لطیف وزیبا در هنگام سخن گفتن ژست
black cap U کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
wet weight U وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
wheat germ U گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
windage U تنظیم حرکت تفنگ درهدفگیری هنگام وجود بادعرضی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com