Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
contribution
U
هم بخشی همکاری وکمک
contributions
U
هم بخشی همکاری وکمک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
turn to
<idiom>
U
رفتن وکمک گرفتن
stag hunting
U
شکار اهو با حالت سواره وکمک تازیها
Salvation Army
U
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
scissoring
U
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
collaboration
U
همکاری
competitions
U
همکاری
competition
U
همکاری
co-operate
U
همکاری
cooperation
U
همکاری
cahoots
U
همکاری
synergism
U
همکاری
cooperator
U
همکاری کننده
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
assisting
U
یاور همکاری
disaffiliate
U
همکاری نکردن
disaffiliation
U
عدم همکاری
incoordination
U
عدم همکاری
incoordinate
U
فاقد حس همکاری
logroll
U
همکاری کردن
assist
U
یاور همکاری
assisted
U
یاور همکاری
assists
U
یاور همکاری
pull together
U
همکاری کردن
synergistic
U
همکاری کننده
synergistic
U
مربوط به همکاری
mutualism
U
اصول همکاری
noncooperation
U
عدم همکاری
synergy
U
همکاری یاری
logrolling
U
همکاری متقابل
teamwork
U
روح همکاری
close coordination
U
همکاری نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
solidarity
U
همکاری همبستگی
disassociating
U
همکاری نکردن
disassociate
U
همکاری نکردن
disassociated
U
همکاری نکردن
disassociates
U
همکاری نکردن
antagonistic cooperation
U
همکاری ناساز
co-operation
U
همکاری مشترک
collaboration
U
همکاری مشترک
cooperative work
U
همکاری مشترک
coact
U
همکاری کردن
cooperation
U
همکاری مشترک
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
dissociates
U
قطع همکاری وشرکت
dissociate
U
قطع همکاری وشرکت
dissociating
U
قطع همکاری وشرکت
gung-ho
U
آمادهی همکاری و عمل
disassociation
U
عدم یا فسخ همکاری
cooperation
U
همکاری تشریک مساعی
disaffiliate
U
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
organization for economic co opration
U
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
to distance
[dissociate]
oneself from
U
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
abasia
U
عدم همکاری عضلات محرکه
organization for european economic coopr
U
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
synergetic
U
دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
consolidation psychological operation
U
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
U
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
bank giro
U
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
community relations
U
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
internationalism
U
روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
interoperability
U
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
pan american union
U
سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
portion
U
بخشی
dichotomous
U
دو بخشی
bisection
U
دو بخشی
tripartite
U
سه بخشی
parochial
U
بخشی
sextets
U
شش بخشی
sextet
U
شش بخشی
ninefold
U
نه بخشی
sectorial
U
بخشی
portions
U
بخشی
Centigrade
U
صد بخشی
fraction
U
بخشی از
divisor
U
بخشی
fractions
U
بخشی از
partial
U
بخشی
triplet
U
سه بخشی
hexaploid
U
شش بخشی
sectoral
U
بخشی
as part of
U
بخشی از
trichotomous
U
سه بخشی
local
<adj.>
U
بخشی
triarchy
U
سه بخشی
regional
<adj.>
U
بخشی
refreshments
U
نیرو بخشی
personification
U
شخصیت بخشی
efficiency
U
اثر بخشی
fraction
U
1-بخشی از یک واحد
fractions
U
1-بخشی از یک واحد
part way
U
بخشی از راه
physical medicine
U
طب توان بخشی
refreshment
U
نیرو بخشی
contributing
U
هم بخشی کردن
heptamerous
U
هفت بخشی
healthfulness
U
صحت بخشی
dezincification
U
فرسودگی بخشی
slices
U
بخشی از چیزی
slice
U
بخشی از چیزی
contribute
U
هم بخشی کردن
contributed
U
هم بخشی کردن
drill tang
بخشی از مته
equipartition principle
U
اصل هم بخشی
contributes
U
هم بخشی کردن
fytte
U
بخشی ازشعر
genbraliztion
U
کلیت بخشی
animations
U
جان بخشی
animation
U
جان بخشی
haxamerous
U
شش بخشی شش قسمتی
part
U
بخشی از چیزی
stanzas
U
بخشی از بازی
sectoral integation
U
ادغام بخشی
rehabilitation
U
توان بخشی
partial
U
بخشی قسمتی
effectiveness
U
تاثیر بخشی
effectiveness
U
اثر بخشی
trichotomy
U
سه بخشی بودن
stanine scale
U
مقیاس نه بخشی
satisfactoriness
U
رضایت بخشی
stanine score
U
نمره نه بخشی
stens
U
مقیاس ده بخشی
stanza
U
بخشی از بازی
two sector economy
U
اقتصاد دو بخشی
pleasurability
U
لذت بخشی
triploid
U
سه قسمتی سه بخشی
pleasurableness
U
فرح بخشی
polychotomy
U
چند بخشی
vivification
U
حیات بخشی
two sector model
U
الگوی دو بخشی
sectoral integation
U
یکپارچگی بخشی
vitalization
U
حیات بخشی
charitableness
U
خیرخواهی صدقه بخشی
courses
U
بخشی از غذا اموزه
fetches
U
دستیابی به بخشی از حافظه
a rosy future
U
آینده امید بخشی
arrays
U
بخشی از داده در آرایه
lobe
U
بخشی از عضله یا مغز
stanza
U
بخشی ازبازی هاکی
array
U
بخشی از داده در آرایه
lobes
U
بخشی از عضله یا مغز
sectoral planning
U
برنامه ریزی بخشی
staves
U
مقیاس پنج بخشی
fetched
U
دستیابی به بخشی از حافظه
barge-course
U
[بخشی از سفال بام]
revivification
U
باز جان بخشی
nose band
U
بخشی از کلگی اسب
stanzas
U
بخشی ازبازی هاکی
cost effectiveness
U
تاثیر بخشی هزینه
phases
U
بخشی از فرآیند بزرگتر
course
U
بخشی از غذا اموزه
coursed
U
بخشی از غذا اموزه
phased
U
بخشی از فرآیند بزرگتر
phase
U
بخشی از فرآیند بزرگتر
vocational rehabilitation
U
توان بخشی شغلی
tags
U
بخشی از دستور کامپیوتری
partial
U
نیمه کاره بخشی از
subsegment
U
بخشی کوچک یک سگمنت
flushing
U
فایل یا بخشی از حافظه
flushes
U
فایل یا بخشی از حافظه
flush
U
فایل یا بخشی از حافظه
tag
U
بخشی از دستور کامپیوتری
fetch
U
دستیابی به بخشی از حافظه
building unit
U
جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
cost effectiveness analysis
U
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
the pale
U
بخشی از ایرلند که در قلمردانگلیس است
physical medicine
U
درمان بدنی و توان بخشی
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
box section leg
U
ساق یا پایه بخشی از جعبه
selectively
U
نمایش یا چاپ بخشی از حافظه
A part of Iranian territory.
U
بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
file
U
بخشی از داده روی کامپیوتر
selective
U
نمایش یا چاپ بخشی از حافظه
reviviscence
U
بهوش اوری نیرو بخشی
moto
U
بخشی از مسابقه موتورسیکلت رانی
filed
U
بخشی از داده روی کامپیوتر
palm of a glove
U
بخشی از دستگش که کف دست را می پوشاند
inter sectoral planning
U
برنامه ریزی بین بخشی
bunged
U
بخشی از طاق کوره گازی وهوایی
storage
U
بخشی از حافظه برای ذخیره اطلاعات
bung
U
بخشی از طاق کوره گازی وهوایی
bunging
U
بخشی از طاق کوره گازی وهوایی
bungs
U
بخشی از طاق کوره گازی وهوایی
selectively
U
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
municipalities
U
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
municipality
U
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
fronting
U
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com