Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
close controlled
U
همکاری نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
internationalism
U
روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
synergism
U
همکاری
cooperation
U
همکاری
co-operate
U
همکاری
cahoots
U
همکاری
competitions
U
همکاری
competition
U
همکاری
collaboration
U
همکاری
synergistic
U
همکاری کننده
collaboration
U
همکاری مشترک
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
co-operation
U
همکاری مشترک
logrolling
U
همکاری متقابل
logroll
U
همکاری کردن
disaffiliate
U
همکاری نکردن
incoordination
U
عدم همکاری
cooperation
U
همکاری مشترک
cooperative work
U
همکاری مشترک
synergy
U
همکاری یاری
teamwork
U
روح همکاری
pull together
U
همکاری کردن
mutualism
U
اصول همکاری
solidarity
U
همکاری همبستگی
assists
U
یاور همکاری
assisting
U
یاور همکاری
assisted
U
یاور همکاری
assist
U
یاور همکاری
noncooperation
U
عدم همکاری
incoordinate
U
فاقد حس همکاری
disassociate
U
همکاری نکردن
synergistic
U
مربوط به همکاری
disassociating
U
همکاری نکردن
cooperator
U
همکاری کننده
disaffiliation
U
عدم همکاری
disassociated
U
همکاری نکردن
disassociates
U
همکاری نکردن
coact
U
همکاری کردن
antagonistic cooperation
U
همکاری ناساز
contribution
U
هم بخشی همکاری وکمک
gung-ho
U
آمادهی همکاری و عمل
cooperation
U
همکاری تشریک مساعی
disassociation
U
عدم یا فسخ همکاری
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
contributions
U
هم بخشی همکاری وکمک
dissociating
U
قطع همکاری وشرکت
dissociates
U
قطع همکاری وشرکت
dissociate
U
قطع همکاری وشرکت
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
organization for european economic coopr
U
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
organization for economic co opration
U
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
abasia
U
عدم همکاری عضلات محرکه
disaffiliate
U
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
to distance
[dissociate]
oneself from
U
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
synergetic
U
دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
consolidation psychological operation
U
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
U
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
community relations
U
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
bank giro
U
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
interoperability
U
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
pan american union
U
سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
contiguous
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
in sight
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
narrowly
U
از نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
hard by
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
close
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
close-up
U
از نزدیک
fast by
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
forbye
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
forby
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
upcoming
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
to gain ground upon
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
near by
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
neighbouring
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
near
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
come by
U
نزدیک شدن
caudal
U
نزدیک به انتها
aggress
U
نزدیک شدن
myopia
U
نزدیک بینی
deep
U
نزدیک به هدف
near shore
U
نزدیک به ساحل
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close price
U
قیمت نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
aftermost
U
نزدیک پاشنه
close range
U
فاصله نزدیک
admaxillary
U
نزدیک ارواره
close in
U
نزدیک شدن
adductor
U
نزدیک کننده
adducent
U
نزدیک کننده
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
deepest
U
نزدیک به هدف
deeper
U
نزدیک به هدف
close combat
U
رزم نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
to be on the way
U
نزدیک شدن
of kin
U
نزدیک همانند
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
odd comeshortly
U
روز نزدیک
neighbor
U
همسایه نزدیک
nearsightedness
U
نزدیک بینی
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
near point
U
نقطه نزدیک
near by
U
دم دست نزدیک
paranasal
U
نزدیک بینی
near sightedness
U
نزدیک بینی
on the simmer
U
نزدیک بجوش
to keep close
U
نزدیک ماندن
parahepatic
U
نزدیک جگر
to come by
U
نزدیک شدن
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
subcentral
U
نزدیک مرکز
subapical
U
نزدیک راس
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
short sighted
U
نزدیک بین
recent memory
U
حافظه نزدیک
proximal
U
نزدیک مبدا
to gain on
U
نزدیک شدن به
parotic
U
نزدیک به گوش
paranephric
U
نزدیک گرده
near sight
U
نزدیک بینی
myopy
U
نزدیک بینی
hand and glove
U
خیلی نزدیک
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
going on
U
نزدیک شدن
gain on
U
نزدیک شدن به
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
far and near
U
دور و نزدیک
erelong
U
در اینده نزدیک
draw on
U
نزدیک شدن
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
draw near
U
نزدیک شدن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com