English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aniline U رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
Farahan U فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
re attachment U در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Quchan U قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
i fell pity for him U دلم برایش سوخت
i felt sorry for him U اوقاتم برایش تلخ شد
i felt sorry for him U دلم برایش سوخت
my heart bleeds for him U دلم برایش می سوزد
ne'er do well U ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
She bore him a daughter. U برایش یک دختر آورد (زائید)
to get rid of a baby U بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
She took umbrage at your remark . U سخن شما برایش گران آمد
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
He was framed. U برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
He lost everything that was dear to him. U آنچه برایش عزیز بود از دست داد
partnering U همسر
partnered U همسر
wife U همسر
partner U همسر
spouses U همسر
partners U همسر
fere U همسر
associating U همسر
associates U همسر
associated U همسر
associate U همسر
consorts U همسر
consorting U همسر
consorted U همسر
consort U همسر
mates U همسر
mate U همسر
spouse U همسر
mated U همسر
Crown Princesses U همسر ولیعهد
partnered U انباز همسر
monandry U یک همسر گزینی
baroness U همسر بارون
baronesses U همسر بارون
prince consort U همسر شاهزاده
monogamy U داشتن یک همسر
Crown Princess U همسر ولیعهد
ambassadress U همسر سفیر
conjoin U همسر زوج
matches U لنگه همسر
match U لنگه همسر
spouse U همسر کردن
monogamous U دارای یک همسر
partners U انباز همسر
helpmate U دمساز همسر
desertion U ترک همسر
spouses U همسر کردن
partner U انباز همسر
partnering U انباز همسر
archduchess U همسر دوک اعظم
She is a perfect wife . U یک همسر کامل است
mongamist U طرفدار داشتن یک همسر
assorted U همه فن حریف همسر
monogamist U مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
dower U قسمتی ازدارایی مرد که پس از فوتش به همسر وی می رسد
niceness U خوبی
admirableness U خوبی
Excellency U خوبی
wellness U خوبی
nicety U خوبی
Excellencies U خوبی
agreeability U خوبی
agreeableness U خوبی
goodness U خوبی
goodliness U خوبی
niceties U خوبی
primeness U خوبی
charmingness U خوبی
with the best of them <idiom> U به خوبی هرکس
bovarism U بوواری خوبی
a nice guy U آدم خوبی
excellence U خوبی تفوق
I made a decent profit. U سود خوبی بر دم
gracing U زیبایی خوبی
a nice guy U مرد خوبی
graces U زیبایی خوبی
graced U زیبایی خوبی
good wishes U ارزوی خوبی
as good as U بهمان خوبی
lambhood U بره خوبی
fineness U لطافت خوبی
the watch is warranted U خوبی ساعت
the work was well paid U پول خوبی
epicurus U و خوبی است
grace U زیبایی خوبی
poverty is a good test U خوبی است
our library is well stocked U خوبی دارد
to be a fifth wheel [to be in the way] U آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
what a nice man he is! U چه ادم خوبی است !
they put up a good fight U جنگ خوبی کردند
kick up one's heels <idiom> U زمان خوبی داشتن
maintains U به خوبی مراقبت شده
out of kilter <idiom> U دربالانس خوبی نبودن
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
feel like a million dollars <idiom> U احساس خوبی داشتن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
maintain U به خوبی مراقبت شده
maintained U به خوبی مراقبت شده
worse for wear <idiom> U نهبه خوبی جدیدتر
He is a good ( nice ) fellow(guy) U اوآدم خوبی است
He writes well . he wields a formidable pen . U قلم خوبی دارد
He pocketed a tidy sum. U پول خوبی به جیب زد
Both of us will make a good team. U ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
to pocket a tidy sum <idiom> U پول خوبی به جیب زدن
What find bath. U عجب حمام خوبی است
Good number ! U حقه [نمایش] خوبی بود!
It is avery good ( an original ) idea. U فکر بسیار خوبی است
I got good marks in the exams . U نمرات خوبی درامتحان آوردم
to set a good example U سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
bite the hand that feeds you <idiom> U جواب خوبی را با بدی دادن
have an eye for <idiom> U سلیقه خوبی درچیزی داشتن
She made a good wife. U اوزن خوبی ازآب درآمد
live it up <idiom> U روز خوبی راداشته باشید
He has a good permanent job. U شغل ثابت خوبی دارد
he is a bad husband U خانه دار خوبی نیست
he has a fine p in the town U اوخانه خوبی در شهر دارد
has-beens U بوده
fact U بوده
facts U بوده
been U بوده
has-been U بوده
has been U بوده
i have been U بوده ام
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
fizzle out <idiom> U خراب شدن بعداز شروع خوبی
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
we went for a good round U گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
paragon U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragons U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled U بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
has-beens U بوده است
has-been U بوده است
has been U بوده است
coffee roaster U قهوه بوده
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He has a strong punch. U ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
This is a good residential are ( neighbourhood ) . U اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
he has passed the chair U رئیس بوده است
organizations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
organization U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise <idiom> U [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
organisations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
premundane U پیش ازافرینش جهان بوده
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> U اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
free thinker U کسیکه دارای فکر ازاد بوده
maenad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
judea U یهودیه که قسمتی از جنوب فلسطین بوده
menad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
cerberus U سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
how long since is it? U چند وقت پیش بوده است
optical U طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
elam U کشور ایلام قدیم که درناحیه خوزستان بوده
palating U مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
canon low U دررم قدیم مورد عمل بوده وامروز در
queen dowager U زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
graphics U UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
daimon U خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
daemon U خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
revivor U تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
syren U یکی از جانورانی که نصف زن ونصف دیگرپرنده بوده است
clavichord U یکجورسازسیمی وجا انگشتی دارکه پیشروپیانوی کنونی بوده است
moses antedates zoroastes U موسی ازحیث سال تاریخی پیش از زردتشت بوده است
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
nereid U هریک ازپنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند
glacial epoch U عصریخ :عصری که یخ بیشترنیم کره شمالی راپوشانده بوده است
epanastrophe U شروع جملهای باهمان کلمه که دراخرجمله پیش بوده است
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
polygamy U چند همسری چند همسر گزینی
limited divorce U طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
inflationary gap U وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
catapulted U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
light trap U اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
movable dam U سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
catapults U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
open jet tunnel U تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
catapulting U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
dark bulb U نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
commodities U چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
accadian U که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
foreign excess U تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
gorgon U یکی ازسه زنی که موهای سرشان مار بوده و هر کس بدانهانگاه میکردسنگ میشد
eocene U دوره زمین شناسی >ایوسن < در عهد سوم که بین >پلیوس < و اکیگوسن بوده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com