Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
coordinate
U
هماهنگ ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
synchronises
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronize
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronised
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
monotone
U
هماهنگ
consonant
U
هماهنگ
consonants
U
هماهنگ
coordinated
U
هماهنگ
synchronous
U
هماهنگ
harmonic
U
هماهنگ
harmonious
U
هماهنگ
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
proportional
U
متقابل یا هماهنگ
sequencer
U
شیر هماهنگ
harmonic vibration
U
ارتعاش هماهنگ
harmonised
U
هماهنگ کردن
harmonic oscillator
U
نوسانگر هماهنگ
cooperating bishop
U
دو فیل هماهنگ
coordination
U
هماهنگ سازی
harmonises
U
هماهنگ کردن
harmonic motion
U
حرکت هماهنگ
harmonize
U
هماهنگ کردن
harmonising
U
هماهنگ کردن
harmonized
U
هماهنگ کردن
coordinator
U
هماهنگ کننده
harmonizes
U
هماهنگ کردن
harmonizing
U
هماهنگ کردن
harmonic
U
هماهنگ همساز
harmonic wave
U
موج هماهنگ
subharmonic
U
هماهنگ فرعی
sequence valve
U
شیر هماهنگ کننده
damped harmonic oscillator
U
نوسانگر هماهنگ میرا
executive area
U
ناحیه هماهنگ ساز
autosyn
U
هماهنگ کننده خودکار
simple harmonic motion
U
حرکت هماهنگ ساده
synchronizing mechanism
U
ساز و کار هماهنگ
creeping attack
U
تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
coordinating authority
U
مقام هماهنگ کننده
coordinate
U
متناسب یا هماهنگ کردن
damped harmonic motion
U
حرکت هماهنگ میرا
screen coordinator
U
هماهنگ کنند پوشش دریایی
fire support coordinator
U
هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
monotone
U
صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
concrescent
U
دارای رشد مشترک یا هماهنگ
bsc
U
SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
synchronised
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
compatability
U
قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
synchronizes
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
area coordination group
U
گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
pseudostereo
U
ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
orients
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
cim
U
استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
orienting
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orient
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
proportional clothing
U
لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
cim
U
استفاده هماهنگ از میکروفیلم برای ذخیره سازی داده کامپیوتر و روشهای خواندن داده
fire coordination
U
هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
orchestrates
U
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrate
U
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrating
U
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrated
U
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
flight coordination
U
هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
coordinator
U
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
coordinate
U
هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
the concert of europe
U
منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
shed
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
coordinated procurement
U
عملیات اماد هماهنگ شده تحویل هم اهنگ شده اماد
fire support coordination
U
هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
antivignetting filter
U
صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
e c e
U
کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
market socialism
U
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
unifying
U
تک ساختن
manufactured
U
ساختن
manufacture
U
ساختن
inventing
U
ساختن
indite
U
ساختن
unifies
U
تک ساختن
unify
U
تک ساختن
miscreate
U
بد ساختن
constructs
U
ساختن
manufactures
U
ساختن
fashioning
U
مد ساختن
fashioned
U
مد ساختن
fashion
U
مد ساختن
pills
U
حب ساختن
pill
U
حب ساختن
builds
U
ساختن
buildings
U
ساختن
build
U
ساختن
upgrading
U
ساختن
upgrades
U
ساختن
upgraded
U
ساختن
upgrade
U
ساختن
makes
U
ساختن
make
U
ساختن
compose
U
ساختن
fashions
U
مد ساختن
put-up
U
ساختن
put up
U
ساختن
fabrication
U
ساختن
dree
U
ساختن با
pellet
U
حب ساختن
confect
U
ساختن
carbonize
U
کک ساختن
bulid
U
ساختن
creating
U
ساختن
creates
U
ساختن
create
U
ساختن
invent
U
ساختن
invented
U
ساختن
invents
U
ساختن
composes
U
ساختن
to go in with
U
ساختن با
produce
U
ساختن
minted
U
ساختن
to get along
U
ساختن
produced
U
ساختن
mint
U
ساختن
fabricate
U
ساختن
fabricated
U
ساختن
generate
U
ساختن
minting
U
ساختن
remakes
U
از نو ساختن
idolizing
U
بت ساختن
remake
U
از نو ساختن
idolizes
U
بت ساختن
idolized
U
بت ساختن
idolize
U
بت ساختن
idolising
U
بت ساختن
idolises
U
بت ساختن
upbuild
U
ساختن
to t. up
U
ساختن
mints
U
ساختن
to make away
U
ساختن
to make a shift
U
ساختن
generated
U
ساختن
generates
U
ساختن
bridged
U
پل ساختن
idolised
U
بت ساختن
bridge
U
پل ساختن
construct
U
ساختن
constructed
U
ساختن
constructing
U
ساختن
bridges
U
پل ساختن
produces
U
ساختن
forborne
U
ساختن با
fabricating
U
ساختن
set up
U
ساختن
fabricates
U
ساختن
generating
U
ساختن
sepulchre
U
قبر ساختن
minimised
U
کمینه ساختن
accustoms
U
معتاد ساختن
gaunt
U
زننده ساختن
accustoming
U
معتاد ساختن
notifying
U
اگاه ساختن
notify
U
اگاه ساختن
ensuring
U
مطمئن ساختن
sepulchers
U
قبر ساختن
insures
U
مطمئن ساختن
insuring
U
مطمئن ساختن
accustom
U
معتاد ساختن
sepulchres
U
قبر ساختن
ensures
U
مطمئن ساختن
outraged
U
بی حرمت ساختن
outrages
U
بی حرمت ساختن
outraging
U
بی حرمت ساختن
familiarised
U
اشنا ساختن
disables
U
ناتوان ساختن
familiarises
U
اشنا ساختن
familiarising
U
اشنا ساختن
familiarized
U
اشنا ساختن
familiarizes
U
اشنا ساختن
familiarizing
U
اشنا ساختن
nauseate
U
متنفر ساختن
nauseated
U
متنفر ساختن
outrage
U
بی حرمت ساختن
reconciling
U
راضی ساختن
reconciles
U
راضی ساختن
ensured
U
مطمئن ساختن
ensure
U
مطمئن ساختن
vitiated
U
ناپاک ساختن
subvert
U
واژگون ساختن
subverted
U
واژگون ساختن
subverting
U
واژگون ساختن
subverts
U
واژگون ساختن
improvise
U
بالبداهه ساختن
familiarize
U
اشنا ساختن
improvises
U
بالبداهه ساختن
disabling
U
ناتوان ساختن
improvising
U
بالبداهه ساختن
reconcile
U
راضی ساختن
nauseates
U
متنفر ساختن
humidified
U
مرطوب ساختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com