Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fixed cost
U
هزینه ثابت و معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fixed time call
U
مکالمه در زمان معین و ثابت
total fixed cost
U
کل هزینه ثابت
overhead charges
U
هزینه ثابت عمومی
average fixed cost
U
هزینه ثابت متوسط
fixed cost curve
U
منحنی هزینه ثابت
overhead gharges
U
هزینه ثابت عمومی
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cost plus a fixed fee
U
هزینه بعلاوه حق الزحمه ثابت
constant cost
U
هزینه ثابت معادل cost fixed
limiter
U
وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
cost center
U
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
lighterage
U
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
cost contract
U
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale
U
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing
U
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
specific
U
معین
indeterminate
U
نا معین
auxiliaries
U
معین
adjutant
U
معین
adjutants
U
معین
punctual
U
معین
ancillary
U
معین
given
U
معین
auxiliary
U
معین
regulars
U
معین
regular
U
معین
fixed
U
معین
ledger
U
معین
ledgers
U
معین
definite
U
معین
accessory
U
معین
determinate
U
معین
certain
U
معین
rubicon
U
حد معین
specifics
U
معین
subsidiaries
U
معین
adjutor
U
معین
subsidiary
U
معین
settled
U
معین
limiting
U
معین
allying
U
معین
specified
U
معین
accessorial
U
معین
ally
U
معین
precise
U
معین
rhomboidal
U
شبه معین
rose bay
U
گل معین التجاری
linking verb
U
فعل معین
settles
U
معین کردن
settle
U
معین کردن
adverb modifying a verb
U
معین فعل
defining
U
معین کردن
allotted time
U
وقت معین
statically determined
U
از نظراستاتیکی معین
dose
U
اندازه معین
dosed
U
اندازه معین
defines
U
معین کردن
space
U
مدت معین
spaces
U
مدت معین
defined
U
معین کردن
define
U
معین کردن
doses
U
اندازه معین
specified time
U
وقت معین
dosing
U
اندازه معین
limit
U
معین کردن
denominate
U
معین کردن
part performance
U
عقد معین
insets
U
: معین کردن
regulars
U
معین مقرر
inset
U
: معین کردن
auxiliaries
U
امدادی معین
ledger card
U
کارت معین
specifics
U
مخصوص معین
on a given day
U
در روزی معین
regular
U
معین مقرر
periodically
U
در فواصل معین
determinate error
U
خطای معین
determinately
U
بطور معین
do
U
فعل معین
auxiliary
U
امدادی معین
adverbs
U
معین فعل
figure out
U
معین کردن
positive
U
یقین معین
definitive
U
معین کننده
general ledger
U
معین عام
specific
U
مخصوص معین
the fullness of time
U
وقت معین
spanned
U
فاصله معین
specifies
U
معین کردن
destined
U
مقصد معین
assignable
U
معین مشخص
span
U
مدت معین
spans
U
مدت معین
shall
U
فعل معین
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
span
U
فاصله معین
spanning
U
مدت معین
designates
U
معین کردن
spanning
U
فاصله معین
designating
U
معین کردن
spanned
U
مدت معین
designate
U
معین کردن
allocates
U
معین کردن
specify
U
معین کردن
systematically
U
با روش معین
allocate
U
معین کردن
thetic
U
مقرر معین
specifying
U
معین کردن
aoristic
U
غیر معین
allocating
U
معین کردن
spans
U
فاصله معین
thetical
U
مقرر معین
at a stated time
U
در وقت معین
adverb
U
معین فعل
anyone
U
هرشخص معین
pre appoint
U
قبلا معین کردن
predeterminate
U
از پیش معین شده
shapeless
U
فاقد شکل معین
ratio
U
نسبت معین وثابت
patch
U
مدت زمان معین
current income
U
درامدیک دوره معین
patches
U
مدت زمان معین
uncaused
U
بدون علت معین
dates
U
مدت معین کردن
nonsignificant
U
غیر معین نامعلوم
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
date
U
مدت معین کردن
plant out
U
در فواصل معین کاشتن
modal auxiliary
U
فعل معین شرطی
pre appoint
U
از پیش معین کردن
statically indeterminate
U
از نظر ایستایی نا معین
timed
U
وقت معین کردن
semidefinite matrix
U
ماتریس نیمه معین
open contract
U
قرارداد غیر معین
statically determined
U
از نظر ایستایی معین
speciosity
U
کیفیت معین ومشخص
ratios
U
نسبت معین وثابت
law of difinte proportions
U
قانون نسبتهای معین
circumstanced
U
دارای یک حالت معین
time
U
وقت معین کردن
times
U
وقت معین کردن
To lay down certain conditions .
U
شرایطی معین کردن
to map out
U
جز بجز معین کردن
systematically
U
ازروی یک اسلوب معین
magnetic ledger card
U
کارت معین مغناطیسی
identifier
U
معین کننده هویت
aorist
U
ماضی غیر معین
subsidiarily
U
بطور معین یا متمم
at home
U
پذیرایی در ساعت معین
overtime
U
بیش از وقت معین
rhomboid muscle
U
ماهیچه چهارگوش معین
to plant out
U
درفاصلههای معین کاشتن
bias
U
ولتاژ معین قرار دادن
sanctions
U
ضمانت اجرایی معین کردن
sanction
U
ضمانت اجرایی معین کردن
At regular intervals .
U
درفا صله های معین
biases
U
ولتاژ معین قرار دادن
sanctioning
U
ضمانت اجرایی معین کردن
morphous
U
دارای شکل معین ومعلوم
named airport of departure
U
فرودگاه معین برای حرکت
forced distribution rating
U
درجه بندی با توزیع معین
nominal filter
U
صافی به اندازه عبور معین
sanctioned
U
ضمانت اجرایی معین کردن
allot
U
معین کردن سهم دادن
come in
U
پرتاب توپ به طرز معین
delineated
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineates
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineating
U
ترسیم نمودن معین کردن
locating
U
جای چیزی را معین کردن
locates
U
جای چیزی را معین کردن
located
U
جای چیزی را معین کردن
locate
U
جای چیزی را معین کردن
allotting
U
معین کردن سهم دادن
standards
U
نمونه قبول شده معین
standard
U
نمونه قبول شده معین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com