Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
capital expenditure
U
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
current expenditure
U
هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
fiscal year
U
دوره مالی
fiscal years
U
دوره مالی
financial period
U
دوره مالی
provident fund
U
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
sumptuary
U
هزینهای
sumption
U
هزینهای
cost category
U
اقلام هزینهای
elements of expense
U
عوامل هزینهای
indemnify
U
هزینهای راپرداختن
financial statement
U
صورت مالی گزارش مالی
illmitable
U
محدود نکردنی محدود نشدنی
to fix a person with costs
U
هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
capitalization unit
U
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
controllable cost
U
هزینهای که بر حسب مقدارتولید تغییر میکند
out of pocket expenses
U
هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
capital expenditure
U
هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
weapons tight
U
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
cost absoption
U
هزینهای که در قیمت تولید کالا منظورنمیشود و از مشتری دریافت نمیگردد
consulage
U
هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
holocene
U
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling-off periods
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
interregnums
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
margin cost
U
مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
U
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
profit
U
فایده
utility
U
فایده
benefiting
U
فایده
of no a withou
U
بی فایده
shotten
U
بی فایده
futile
U
بی فایده
fruits
U
فایده
fruit
U
فایده
benefited
U
فایده
useless
U
بی فایده
disadvantageous
U
بی فایده
benefit
U
فایده
worthless
U
بی فایده
using
U
فایده
advantage
فایده
value in use
U
فایده
perquisite
U
فایده
perquisites
U
فایده
unprofitable
U
بی فایده
inefficacious
U
بی فایده
uses
U
فایده
use
U
فایده
wasteful
U
بی فایده
unavailing
U
بی فایده
profited
U
فایده
gainings
U
فایده
profits
U
فایده
boot
U
فایده
return
[on something]
U
فایده
at least
U
هیچ نباشد
unrepresentative
U
کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
to be on the safe side
U
باقی نباشد
marginal benefit
U
فایده نهائی
profits
U
فایده منفعت
avail
U
فایده استفاده
profited
U
فایده رساندن
avail
U
فایده بخشیدن
profited
U
فایده منفعت
disutility
U
عدم فایده
ineffectually
U
بطور بی فایده
benefiting
U
:فایده رساندن
benefiting
U
فایده بردن
benefited
U
فایده بردن
profits
U
فایده رساندن
profit
U
فایده منفعت
benefited
U
:فایده رساندن
benefit
U
فایده بردن
benefit
U
:فایده رساندن
unremunerative
U
بی فایده بیسود
utilitarianism
U
فایده گرائی
uselessly
U
بطور بی فایده
profit
U
فایده رساندن
What is the use ? what good wI'll it do ?
U
فایده اش چیست ؟
good
U
خیر فایده
marginal utility
U
فایده نهائی
gain
U
فایده بردن
gains
U
فایده بردن
utility
U
سود فایده
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
gained
U
فایده بردن
benefit cost analysis
U
تحلیل فایده
inefficaciously
U
بطور بی فایده
inutility
U
چیز بی فایده
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
not too expensive
U
خیلی گران نباشد.
impasse
U
حالتی که از ان رهایی نباشد
For all we know he may be living .
U
از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
low priority work
U
کاری که مهم نباشد
to f. a dead horse
U
کوشش بی فایده کردن
to boot
U
فایده و سود داشتن
useless
U
عاری از فایده باطله
benefic
U
فایده برنده نیکوکار
white elephants
U
گران و پر خرج و کم فایده
white elephant
U
گران و پر خرج و کم فایده
diminishing utility
U
اصل فایده نزولی
diminishing marginal utility
U
فایده نهایی نزولی
It benefits the people .
U
فایده اش به مردم می رسد
benefit cost ratio
U
نسبت فایده به هزینه
benefitical
U
منتفع فایده برنده
colporteur
U
کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
to not give a hoot in hell for something
U
برایشان اصلا مهم نباشد.
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
The shell does not always contain a pearl.
<proverb>
U
همیشه در صدف گوهر نباشد .
square peg in a round hole
<idiom>
U
شخصی که مناسب کاری نباشد
simpler
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a stuff about something
[British E]
U
برایشان اصلا مهم نباشد.
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
simple
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
simplest
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a toss about something
[British E]
U
برایشان اصلا مهم نباشد.
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?
U
تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose.
U
ماندن او در اینجا بی فایده است
to plough the sand
U
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to plough sands
U
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
Just sign here and leave at that .
U
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
right out
<idiom>
U
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
sinecure
U
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures
U
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
rigid
U
یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
null
U
لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
other things being equal
U
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
illegal
U
دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
light period
U
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
I made a lot of profit in the deal .
U
دراین معامله فایده زیادی بردم
land poor
U
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
It is written for our benefit
U
نوشته کردن برای ما فایده دارد
factory
U
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
relevantly
U
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
factories
U
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
poll degree
U
درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
no man's land
U
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
i speak under correction
U
انچه می گویم ممکن است درست نباشد
If anything ,it is more expensive.
U
اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
It is no use crying over spilt milk .
<proverb>
U
بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
You wI'll benefit by this book .
U
از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
figure
آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
machine address
U
مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
She is forty if a day .
U
چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
figures
U
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
gentelmen's agreement
U
کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
figuring
U
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
he should better to led than
U
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
What You See Is All You Get
U
برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
purchase
U
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
lapped
U
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
unpriced
U
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
unformatted
U
1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2-
purchases
U
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchased
U
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
lap
U
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
stack
U
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacks
U
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacked
U
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
concertina fold
U
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
common nuisance
U
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
financing
U
مالی
pecuniary
U
مالی
finances
U
مالی
monetary
U
مالی
financial
U
مالی
financed
U
مالی
finance
U
مالی
accounting classification
U
کد مالی
fiscal
U
مالی
terminates
U
محدود
incomprehensive
U
محدود
terminated
U
محدود
terminate
U
محدود
ambient
U
محدود
limitary
U
محدود
indefinite
U
نا محدود
finte
U
محدود
limited access
U
محدود
lock step
U
محدود
indeterminable
U
نا محدود
limited
U
محدود
finite
U
محدود
moderating
U
محدود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com