English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I played every trick in the book . U هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
What have I done to offend you? U من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
I fiddled afew invitation cards. U باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
I was keeping my fingers crossed . U خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man U سوار در سوار نظام
I am freezing ( to death) . U از سرمایخ کردم
the trusty is that i forgot it U فراموش کردم
iwas late U دیر کردم
i hid my self U را پنهان کردم
i knocked at the door U دق الباب کردم
i asked him a question U پرسشی از او کردم
I am late. U من دیر کردم.
eureka U >من کشف کردم <
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
It slipped my mind. U آن را فراموش کردم.
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . U هر چه سعی کردم نشد
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . U ناهار مهمانش کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i made him go U او را وادار کردم برود
i made him go U او راوادار به رفتن کردم
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i managed to do it U ان کار را درست کردم
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
i did that of my own free will U این کار را کردم
i forgot all about it U به کلی فراموش کردم
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i am through with my work U ازکارفراغت پیدا کردم
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
the trusty is that i forgot it U حقیقا امراینست که فراموش کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i stated the facts U چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
i provided for his safety U وسائل سلامت او را فراهم کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
i repaid his kindress in kind U مهربانی او را عینا` تلافی کردم
I sent him packing. U دست به سرش کردم. [اصطلاح]
i saw him off the premises U کردم تا ازعمارت بیرون رفت
I thought so. U منم همینطور فکر کردم.
I was a fool ( naïve enough) to believe her . U من را بگه که حرفهایش را باور کردم
If I find the time . U اگر وقت کنم ( کردم )
I stayed up reading until midnight. U تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
i did it only for your sake U تنها به خاطرشما این کار را کردم
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i gave up the idea U ازان خیال صرف نظر کردم
i waved him nearer U با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
i did it for show U برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
I found a hair in the soup . U توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i am & out U پنج لیره اشتباه حساب کردم
I had a hell of a time to fix the engine. U پدرم درآمد موتور رادرست کردم
i owe for all my books U پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I shared out the money among four persons. U پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I stamped on the spider . U عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I expended all my capital on equipment. U تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I stand corrected. U من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
Did I say anything different? U مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. U د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have thought long and hard about it. U خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
The news shocked me. U این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble U برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
horseback U سوار
horsewomen U سوار
horsewoman U سوار
outside ofa horse U سوار
in the saddle U سوار
boarded U سوار
board U سوار
piece U سوار
pieces U سوار
troopers U سوار
trooper U سوار
i thought of you U جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
boot and saddle U سوار شوید
jockey U چابک سوار
chevalier U سوار دلاور
jockeys U چابک سوار
horsemen U اسب سوار
horsewomen U سوار اسب
horsewoman U سوار اسب
boaters U زورق سوار
enchase U سوار کردن
washine U موج سوار زن
surfer U موج سوار
assembles U سوار کردن
acheval U سوار بر اسب
armored cavalry U سوار زرهی
bicyclist U دوچرخه سوار
biker U دوچرخه سوار
biker U موتورسیکلت سوار
board surfer U موج سوار
skim boarder U موج سوار
vedette U قراول سوار
equestrienne U زن اسب سوار
equitant U سوار بر اسب
on stilts U سوار چوب پا
ride U سوار شدن
on shipboard U سوار کشتی
on board a ship U سوار کشتی
cyclists U دوچرخه سوار
cyclist U دوچرخه سوار
motorists U ماشین سوار
rides U سوار شدن
mounted U سوار شده
get in U سوار شدن
get on U سوار شدن
tobogganist U سورتمه سوار
tobogganer U سورتمه سوار
horse breaker U چابک سوار
horse man U اسب سوار
equestrian U اسب سوار
equestrian U چابک سوار
take up U سوار کردن
horseman U سوار کار
horseman U اسب سوار
motorist U ماشین سوار
fabricated U سوار کردن
mounts U سوار شدن بر
mounts U سوار کردن
canter U سوار اسب
cantered U سوار اسب
cantering U سوار اسب
canters U سوار اسب
reinsman U اسب سوار
up U سوار براسب سر پا
modulation U سوار سازی
mount U سوار کردن
mount U سوار شدن بر
Mts U سوار شدن
fabricates U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
horseback U سوار براسب
modulate U سوار کردن
modulates U سوار کردن
modulating U سوار کردن
rig U سوار کردن
rigged U سوار کردن
rigs U سوار کردن
Mt U سوار شدن
upped U سوار براسب سر پا
cavalier U اسب سوار
riders U سوار کار
cavalry U سوار زرهی
assemble U سوار کردن
rider U سوار کار
fabricate U سوار کردن
assembled U سوار کردن
upping U سوار براسب سر پا
cavalier U سرباز سوار
To get on board. U سوار کشتی شدن
modulating U سوار کردن موج
horse U سواراسبی سوار شوید
ridable U رام و سوار شدنی
pick up U سوار کردن مسافر
reinsman U سوار کار ماهر
rodeo U نمایش سوار کاری
modulates U سوار کردن موج
assembles U سوار کردن قطعات
assembled U سوار کردن قطعات
jockey club U باشگاه سوار کاران
light piece U سوار سبک شطرنج
to give somebody a ride U کسی را سوار کردن
to give somebody a lift U کسی را سوار کردن
To get into (ride in)a car . U سوار اتوموبیل شدن
mountie U پلیس سوار کانادا
staging U سوار کردن جا دادن
assemble U سوار کردن قطعات
modulate U سوار کردن موج
to go backpacking U مجانی سوار شدن
to hitchhike U مجانی سوار شدن
To board a plane. U سوار هواپیما شدن
to hitch U مجانی سوار شدن
uhlan U سوار نیزه دار
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com