English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3607 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
k U هر چیزی شبیه K کیلو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gooseneck U هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
waterish U هر چیزی شبیه اب
pencilling U هر چیزی شبیه مداد
cream U هر چیزی شبیه سرشیر
pencils U هر چیزی شبیه مداد
creams U هر چیزی شبیه سرشیر
pencil U هر چیزی شبیه مداد
creaming U هر چیزی شبیه سرشیر
staff of life U نان یا چیزی شبیه ان
creamed U هر چیزی شبیه سرشیر
asterism U هر چیزی شبیه ستاره
pap U هر چیزی شبیه نوک پستان
windmill U هر چیزی شبیه اسیاب بادی
lobular U شبیه قطعه کوچکی از چیزی
skewers U هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewering U هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewered U هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewer U هر چیزی شبیه سیخ کباب
stalk U پایه چیزی شبیه ساقه
stalked U پایه چیزی شبیه ساقه
stalking U پایه چیزی شبیه ساقه
stalks U پایه چیزی شبیه ساقه
windmills U هر چیزی شبیه اسیاب بادی
pes U پای جانور هر عضو یا چیزی شبیه پا
stalking horse U اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
rowel U حلقه دهانه اسب هر چیزی شبیه مهمیز وسیخک
to feel like something U احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
basics U بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic U بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
t U بیستمین حرف الفبای انگلیسی هر چیزی شبیه حرف T
kilo U کیلو
kilos U کیلو
kilowatt U کیلو وات
kilowatts U کیلو وات
kilogram U کیلو گرم
kv U کیلو ولت
kiloampere U کیلو امپر
kc U کیلو سیکل
kilogrammes U کیلو گرم
kilobit U کیلو ذره
kilobit U کیلو بیت
kilograms U کیلو گرم
kilocycle U کیلو سیکل
kilovolt U کیلو ولت
fasted U کیلو baud میدهد
It is a good one hundred kilos . U شیرین صد کیلو است
fasts U کیلو baud میدهد
fastest U کیلو baud میدهد
gramme U یک هزارم کیلو گرم
fast U کیلو baud میدهد
kilocycle U کیلو سیکل یکهزاردور در هرثانیه
She didnt pay the slightes attention . U بقال سه کیلو کم داده است
pinnulated U شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulate U شبیه برگچه شبیه بالچه
metric hundredweight U واحد وزنی برابر 05 کیلو گرم
nominal weapon U جنگ افزار هستهای که قدرت ان 02 کیلو تن باشد
ems U سیستمی در PC که بخشی از حافظه که بالای کیلو بایت است نشان میدهد
meter kilogram second U مربوط به سیستمی که در ان واحد طول متر وواحد وزن کیلو وواحدزمان ثانیه است
conventional RAM U در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional memory U در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
tea is sold by the kilogramme U چایی را کیلویی می فروشند چایی به کیلو فروخته میشود
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
compacts U مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compacting U مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compacted U مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compact U مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
quads U درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
quad U درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
bras U سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
bra U سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
expanded memory system U دریک IBM PC استانداردی که حافظه اضافی که بیشتر از حد کیلو بایت است از حافظه معمولی را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامههای مخصوص نوشته شده قابل اجراست و نیز مراجعه شود به LIM
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
make U شبیه
quasi U شبیه
pygidial U شبیه دم
feathery U شبیه به پر
makes U شبیه
luteous U شبیه گل
analogous U شبیه
similes U شبیه
papilionaceous U شبیه
personator U شبیه
simile U شبیه
more like;most like U شبیه تر
medals U شبیه
medal U شبیه
alike <adj.> U شبیه
nears U شبیه
nearing U شبیه
anthoid U شبیه به گل
near U شبیه
near- U شبیه
neared U شبیه
nearest U شبیه
similar <adj.> U شبیه
akin <adj.> U شبیه
similar U شبیه
like <adj.> U شبیه
related <adj.> U شبیه
imitations U شبیه
imitation U شبیه
nearer U شبیه
womanlike U شبیه زن
simulant U شبیه
similiar U شبیه
similar to that U شبیه به ان
wifelike U شبیه زن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
upper memory U کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
vestibular U شبیه رخت کن
vestibular U شبیه اتاقک
likens U شبیه شدن
for all the world like U کاملا` شبیه
dermoidal U شبیه پوست
virgulate U شبیه میله
rivals U نظیر شبیه
rivalling U نظیر شبیه
stubbly U شبیه کاهبن
vee U شبیه حرف v
likens U شبیه کردن
spathulate U شبیه مرهم کش
styloid U شبیه نیزه
stomatic U شبیه دهان
vermiform U شبیه کرم
likening U شبیه شدن
adenoidal U شبیه غده
dermoid U شبیه پوست
rivalled U نظیر شبیه
snakelike U شبیه مار
fiddleback U شبیه ویولون
Recent search history Forum search
1incentive
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1tumoroid
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com