English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
so many menŠso many minds U هر چه اشخاص بیشتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. U شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth U صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
person perception U ادراک اشخاص
great persons U اشخاص بزرگ
few men U اشخاص کمی
artificial persons U اشخاص حقوقی
displaced persons U اشخاص پناهنده
omnium gatherum U مجموعه اشخاص
these people U این اشخاص
personae U اشخاص یک کتاب
personas U اشخاص یک کتاب
many persons U خیلی اشخاص
natural persons U اشخاص طبیعی
persona U اشخاص یک کتاب
knowledge of persons U شناسایی اشخاص
many people U خیلی اشخاص
many a man U بسا اشخاص
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
to suck eggs U اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
criss-crosses U امضای اشخاص بیسواد
criss-crossing U امضای اشخاص بیسواد
adhominem U حمله یا اعتراض به اشخاص
withindoors U اشخاص داخل منزل
blacklist U صورت اشخاص بدحساب
blacklisted U صورت اشخاص بدحساب
blacklisting U صورت اشخاص بدحساب
blacklists U صورت اشخاص بدحساب
criss-crossed U امضای اشخاص بیسواد
criss-cross U امضای اشخاص بیسواد
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
panel U صورت اسامی اشخاص
dog paddle U شنای اشخاص مبتدی
inter alia U میان اشخاص دیگر
play off <idiom> U رفتار مختلف با اشخاص
panels U صورت اسامی اشخاص
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
sucker list <idiom> U لیستی از اشخاص ساده لوح
interested parties U اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
he is not of that type U ازان قبیل اشخاص نیست
high-powered U مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
subjects of international law U اشخاص حقوق بین الملل
common touch U استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
lonely hearts U اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
apportionment U تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
round up U جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
dais U سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
intelligentsia U اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances . U بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
anachronism U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
mixed laws U قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
anachronisms U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
damage U صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
acidosis U فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
personals U بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
credit union U موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
infant U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
camp follower U اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncer U ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
infants U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
bouncers U ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
camp followers U اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors U هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governess U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
vampires U روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire U روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scout U کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scouts U کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
feather-bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ether U مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
parting salute U سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
pork barrel U برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
furthering U بیشتر
more and more U هی بیشتر
more than U بیشتر از
furthers U بیشتر
more U بیشتر
large adv U بیشتر
furthered U بیشتر
as much as possible U هر چه بیشتر
for the most part U بیشتر
mainly U بیشتر
as early aspossible U هر چه بیشتر
it is mostly iron U بیشتر
the more U بیشتر
the more better the best U هر چه بیشتر
further U بیشتر
principally U بیشتر
mostly U بیشتر
rather U بیشتر
in the main U بیشتر اصلا
no more U نه دیگر [بیشتر]
more and more U بیشتر ازبیشتر
no longer U نه بیشتر [زمانی]
rather ... than U بیشتر ...تا [ترجیحا ... تا]
most people U بیشتر مردم
the most that i can do U بیشتر انها
The more the better . U هر چه بیشتر بهتر
most of them U بیشتر انها
not any more U دیگر نه [بیشتر نه]
over crowding U بیشتر باشد
better U نیکوتر بیشتر
further information U آگاهی بیشتر
to overcomein number U بیشتر بودن از
hypercard U یات بیشتر
so many menŠso many minds U عقیده بیشتر
better part U قسمت بیشتر
above average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
surviver U بیشتر عمرکننده
the many U بیشتر مردم
major U بیشتر اعظم
majored U بیشتر اعظم
majoring U بیشتر اعظم
by superir wisdom U با خرد بیشتر
oddson U بیشتر محتمل
outshining U بیشتر درخشیدن
outshone U بیشتر درخشیدن
outshines U بیشتر درخشیدن
multichannel U با بیشتر از یک کانال
outstand U بیشتر ایستادن
nine times out ten U بیشتر اوقات
outsit U بیشتر نشستن از
outshine U بیشتر درخشیدن
outvotes U بیشتر رای بردن از
outbidded U بیشتر توپ زدن از
outbid U بیشتر توپ زدن از
outvoted U بیشتر رای بردن از
as soon as possible U بزودی هرچه بیشتر
at full pelt U با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
it consists mainly U بیشتر عبارت است از
more the merrier <idiom> U هرچی بیشتر بهتر
extensive cultivation U کار وسرمایه بیشتر
outlives U بیشتر دوام اوردن
outlived U بیشتر دوام اوردن
outlives U بیشتر زنده بودن از
full drive U باشتاب هرچه بیشتر
outliving U بیشتر زنده بودن از
he makes most noise U او از همه بیشتر صدا یا
outbidding U بیشتر توپ زدن از
outlive U بیشتر دوام اوردن
outvoting U بیشتر رای بردن از
norther U بیشتر بطرف شمال
outlived U بیشتر زنده بودن از
put someone's best foot forward <idiom> U بیشتر تلاش کردن
outbids U بیشتر توپ زدن از
outlasts U بیشتر طول کشیدن از
outlasting U بیشتر طول کشیدن از
overlive U بیشتر زنده بودن از
outstand U بیشتر تحمل کردن
outwork U بیشتر کار کردن از
outlasted U بیشتر طول کشیدن از
outwear U بیشتر دوام کردن
outlast U بیشتر طول کشیدن از
ahead U دارای امتیاز بیشتر
outwalk U بیشتر راه رفتن از
roundabout production U تولید با کارائی بیشتر
read mostly memory U حافظه بیشتر خواندنی
outvote U بیشتر رای بردن از
outlive U بیشتر زنده بودن از
outwatch U بیشتر بیدار ماندن از
outliving U بیشتر دوام اوردن
mare U مادیان 4 ساله یا بیشتر
like nowhere else <adv.> U بیشتر از هر جای دیگر
mares U مادیان 4 ساله یا بیشتر
I am over 50 years old. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
semidouble U دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
full pelt U با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
at full speed U با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
transuranic U دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
overloads U تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
transuranium U دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
multi U در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi- U در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
It tends to be blue . It is bluish. U بیشتر برنگ آبی می زند
overloaded U تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overload U تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It does more harm than good . U ضررش از نفعش بیشتر است
overpoise U مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
half century U 05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
compound parry U دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
composer U آهنگ ساز [بیشتر موسیقی کلاسیک]
more frequently than ever <adv.> U نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
i life that better U انرا بیشتر از همه دوست دارم
man up U بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
ness on his part U این بیشتر بواسطه کمرویی است
peter penny U زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
excess cover treaty U قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
Cut a little more off the back. یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید.
queued U افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com