Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
stay behind
U
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
succeeding spot
U
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
regenerative memory
U
رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
legal reserves
U
مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.
U
ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
okuns law
U
براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
revise
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
residue check
U
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
modification kit
U
جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
self correcting
U
خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
superannuation
U
بازنشستگی
retirement
U
بازنشستگی
retired ness
U
بازنشستگی
pensionable age
U
سن بازنشستگی
incurved
U
تو گذاشته
pension fund
U
صندوق بازنشستگی
retiring pension
U
حقوق بازنشستگی
pension funds
U
وجوه بازنشستگی
pensions
U
مستمری بازنشستگی
pension
U
مستمری بازنشستگی
old age pension
U
مستمری بازنشستگی
old age insurance
U
بیمه بازنشستگی
superannuation
U
کهولت بازنشستگی
old age pension
U
حقوق بازنشستگی
pension insurance
U
بیمه بازنشستگی
retired
U
مربوط به بازنشستگی
retired pay
U
حقوق بازنشستگی
pensionable
U
شایسته بازنشستگی
golden handshakes
U
دستخوش بازنشستگی
golden handshake
U
دستخوش بازنشستگی
new-laid
U
تازه گذاشته
in pawn
U
گرو گذاشته
included
U
تو گذاشته تو مانده
of ripe years
U
پابسن گذاشته
new laid
U
تازه گذاشته
pensions
U
حقوق بازنشستگی یا تقاعد
pension
U
حقوق بازنشستگی یا تقاعد
pensions
U
حقوق بازنشستگی پانسیون
pension
U
حقوق بازنشستگی پانسیون
pensionable
U
وقت بازنشستگی رسیده
stay behind
U
نیروی جا گذاشته شده
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
to save for retirement
U
برای بازنشستگی پس انداز کردن
quartus
U
چهارمی شخص گذاشته وبارقم
I am wearing my hat at an angle .
U
کلاهم را کج ( یکوری ) سرم گذاشته ام
He is through ( done ) with politics .
U
سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
I have pledged ( staked ) my reputation on it .
U
شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
on sale
U
در معرض فروش گذاشته شده
IRA
U
مخفف حساب پس انداز بازنشستگی فردی
the price was not reasonable
U
بهای گزافی بران گذاشته بودند
specific devise
U
زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
double coincidence of wants
U
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
spot shot
U
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
He had a cigar between his lips .
U
یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
canons
U
قانون کلی قانون شرع
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
canon
U
قانون کلی قانون شرع
golden handshake
U
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes
U
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
gingall
U
یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
plate mark
U
طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
lipping
U
قطعه چوبی که در ترک یاشکاف کمان گذاشته شده
provident fund
U
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
dog cart
U
یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
chip off the old block
<idiom>
U
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
fly speck
U
گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
short timer
U
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
accrued benefit
U
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
after mentioned
U
پس آینده
music stands
U
میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
ex nunc
U
برای آینده
fear of the future
U
وحشت از آینده
in the near future
U
در آینده نزدیک
doctor-to-be
U
پزشک آینده
morrow
[Old English]
U
فردا
[ آینده]
for the future
<adv.>
U
برای آینده
future-oriented
<adj.>
U
آینده گرا
dead-end job
U
شغلی بی آینده
after ages
ادوار آینده
not now or ever
U
نه اکنون و نه در آینده
remote future
U
آینده دور
sustainable
<adj.>
U
آینده گرا
slush funds
U
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush fund
U
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
ostensorium
U
فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
anchor block
U
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
a rosy future
U
آینده امید بخشی
time will tell
U
در آینده معلوم می شود
sustainable
<adj.>
U
پایدار
[نسبت به آینده]
in the long run
<idiom>
U
آینده دور،درآخر
future-oriented
<adj.>
U
پایدار
[نسبت به آینده]
I am hopeful about the future.
U
درباره آینده امیدوارهستم
ostensory
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
foot block
قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
hallmarks
U
عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
monstrance
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
hallmark
U
عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
Take no thought of the morrow.
U
نگران فردا
[آینده]
نباش.
to mortgage one's future
U
خسارت زدن به آینده خود
to look forward expectantly to the future
U
با انتظار به آینده نگاه کردن
persiennes
U
یکجور پشت پنجرهای که تیکههای چوب یا اهن نازک راترک ترک ... کار گذاشته اند
liquidity perference
U
جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
lay up
<idiom>
U
ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
The future of the team is shrouded in uncertainty.
U
آینده این تیم بلاتکلیف است.
quantum meruit
U
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
stamped addressed envelope
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
The subsidy will be phased out next year.
U
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
project
U
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projected
U
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects
U
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
U
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
prospect
[of something]
U
آینده نگری
[چشم انداز]
[پیش بینی]
چیزی
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
U
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
One of these fin days .
U
انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
I wonder what lies in store for me in the future.
U
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
U
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
over-
U
باقی
over
U
باقی
This must not happen in future at any cost.
U
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
net ball
U
یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
impressed
U
باقی گذاردن
impressing
U
باقی گذاردن
preserve
U
باقی نگهداشتن
preserves
U
باقی نگهداشتن
remains
U
باقی مانده
scantling
U
باقی مانده
dregs
U
باقی مانده
preserving
U
باقی نگهداشتن
gleanings
U
ریزه باقی
remnant
U
باقی مانده
impresses
U
باقی گذاردن
remnants
U
باقی مانده
storing
U
می باقی می ماند
impress
U
باقی گذاردن
store
U
می باقی می ماند
come through
U
باقی ماندن
reopened
U
باقی بودن
extant
U
باقی مانده
surplus
U
باقی مانده
otherworld
U
عالم باقی
reopening
U
باقی بودن
behinds
U
باقی دار
conservation force
U
نیروی باقی
reopens
U
باقی بودن
behinds
U
باقی کار
behind
U
باقی دار
behind
U
باقی کار
to be in arrear
U
باقی داربودن
to leave behind
U
باقی گذاردن
debris
U
باقی مانده
organzine
U
ابریشم باقی
surpluses
U
باقی مانده
to be on the safe side
U
باقی نباشد
survive
U
باقی بودن
out of
<idiom>
U
باقی نمانده
survived
U
باقی بودن
holdovers
U
باقی مانده
survives
U
باقی بودن
leave
U
باقی گذاردن
leaving
U
باقی گذاردن
surviving
U
باقی بودن
holdover
U
باقی مانده
remainder
U
باقی مانده
aliquant
U
باقی اورنده
left over
U
باقی مانده
reopen
U
باقی بودن
hold over
U
باقی ماندن
This is important, not only today, but also and especially for the future.
U
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
residue
U
قسمت باقی مانده
residuary
U
موصی له باقی مانده
residual value
U
مقدار باقی مانده
odd come short
U
زیادی باقی مانده
bide
U
درجایی باقی ماندن
extant
U
نسخهء موجود و باقی
nothing was left over
U
چیزی باقی نماند
memorize
U
باقی مانده در حافظه
to stay behind
U
باقی ماندن جاماندن
residues
U
قسمت باقی مانده
trail
U
اثرپا باقی گذاردن
memorising
U
باقی مانده در حافظه
hold up
<idiom>
U
باجرات باقی ماندن
hang over
U
اثر باقی مانده
memorizes
U
باقی مانده در حافظه
shorter
U
کوچک باقی دار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com