English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
anathema U هرچیزی که مورد لعن واقع شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to incur a criticism U مورد انتقاد واقع شدن
appose U مورد سوال واقع شدن
receive attention U مورد توجه واقع شدن
to meet any one's a U مورد تحسین کسی واقع شدن
to incur the odium of somebody U مورد خشم کسی واقع شدن
to pass go orrun current U معمولا مورد قبول واقع شدن
wraparound U ی مورد استفاده واقع شده باشد
dislike U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
get into a row U مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
dediction of way U هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
aught U هرچیزی
loose ends U انتهای شل هرچیزی
crowns U بالای هرچیزی
loose end U انتهای شل هرچیزی
crown U بالای هرچیزی
palms U کف هرچیزی پهنه
palm U کف هرچیزی پهنه
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
shoulder U هرچیزی شبیه شانه
shouldered U هرچیزی شبیه شانه
rind U پوسته بیرونی هرچیزی
rinds U پوسته بیرونی هرچیزی
spools U هرچیزی شبیه قرقره
spool U هرچیزی شبیه قرقره
blade U هرچیزی شبیه تیغه
sheeting U هرچیزی بشکل ورقه
buttoning U هرچیزی شبیه دکمه
buttoned U هرچیزی شبیه دکمه
button U هرچیزی شبیه دکمه
shouldering U هرچیزی شبیه شانه
w U هرچیزی بشکل حرف w
knife edge U لبه تیز هرچیزی
knife-edges U لبه تیز هرچیزی
core U مغز ودرون هرچیزی
cores U مغز ودرون هرچیزی
knife-edge U لبه تیز هرچیزی
spindles U هرچیزی شبیه دوک
spindle U هرچیزی شبیه دوک
nates U هرچیزی شبیه کفل
steelyard U هرچیزی شبیه قپان
petticoat U هرچیزی شبیه شلیته
petticoats U هرچیزی شبیه شلیته
rattail U هرچیزی شبیه دم موش
broadsides U سطح پهن هرچیزی
shoulders U هرچیزی شبیه شانه
broadside U سطح پهن هرچیزی
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
bolus U قطعه کوچک وگردی از هرچیزی
bonnet U کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
bonnets U کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
blind U هرچیزی که مانع عبورنور شود
blinded U هرچیزی که مانع عبورنور شود
crumbs U هرچیزی شبیه خرده نان
blinds U هرچیزی که مانع عبورنور شود
backboard U تخته یا صفحهء پشت هرچیزی
facture U عمل یا طریقه ساختن هرچیزی
boat U کرجی هرچیزی شبیه قایق
boats U کرجی هرچیزی شبیه قایق
blazing star U هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
crumb U هرچیزی شبیه خرده نان
stirrup U هرچیزی شبیه رکاب استخوان رکابی
stirrups U هرچیزی شبیه رکاب استخوان رکابی
insigne U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
world is one's oyster <idiom> U هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
what have you <idiom> U هرچیزی که شخص میخواهد و دوست دارد
insignia U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
bond U عهد ومیثاق هرچیزی که شخص رامقیدسازد
tub U حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
tubs U حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
in the clear <idiom> U رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
whiplashes U هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
whiplash U هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
lancet U هرچیزی شبیه نیشتر پنجره نوک تیز
lancets U هرچیزی شبیه نیشتر پنجره نوک تیز
crow's foot هرچیزی بشکل پنجه کلاغ چین و چروک گوشه لب و چشم.
utilitarianism U بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
c U سومین حرف الفبای انگلیسی و غالب السنه غربی هرچیزی درمرتبه سوم
pilaster U هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
skeins U کلاف نخ یا پشم هرچیزی شبیه کلاف پیچیدن
skein U کلاف نخ یا پشم هرچیزی شبیه کلاف پیچیدن
breast U نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breasts U نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
bestead U واقع
substantially U در واقع
post mortem U پس از واقع
postmortem U پس از واقع
situate U واقع در
situating U واقع در
in reality U در واقع
situated or situate U واقع
indeed U در واقع
As it were U در واقع
situates U واقع در
sublunar U واقع در زیرقمر
extreme position U واقع درمنتهاالیه
to take place U واقع شدن
superjacent U واقع درفوق
take place U واقع شدن
occur U واقع شدن
intradermic U واقع در زیرپوست
intradermal U واقع در زیرپوست
realist U واقع گرا
haemal U واقع درسوی دل
flight from reality U واقع گریزی
extraception U واقع نگری
initiatory U واقع در اول
dichasial U واقع در دو طرف
down-to-earth U واقع بین
yonder U واقع درانجا
nether U واقع در پایین
nether U واقع در زیر
transpontine U واقع در انسوی پل
onshore U واقع در ساحل
dereism U واقع گریزی
intervascular U واقع در میان رگ ها
down to earth U واقع بین
to come to pass U واقع شدن
centric U واقع درمرکز
capsulate U واقع درکپسول
hypodermal U واقع در زیرپوست
occurred U واقع شدن
realistic U واقع بین
situated U واقع در جایگزین
situated U واقع شده در
initials U واقع در اغاز
trumped up U خلاف واقع
initialling U واقع در اغاز
initialled U واقع در اغاز
initialing U واقع در اغاز
initialed U واقع در اغاز
initial U واقع در اغاز
realistically U واقع گرایانه
lumbar U واقع در کمر
realistic U واقع گرایانه
realistically U واقع بین
realists U واقع گرا
realists U واقع بین
realist U واقع بین
trumped-up U خلاف واقع
osculant U واقع شونده
located inside U تو واقع شده
intramontane U واقع در کوهستان
intralogical U واقع در حدودمنطق
shipside U واقع در کنارکشتی
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
sincipital U واقع در جلوی سر
sinisteral U واقع درسمت چپ
situated or situate U واقع شده
subjacent U واقع در زیر
occurs U واقع شدن
axile U واقع درمحور
hinder U واقع درعقب
limitrophe U واقع در مرز
postern U واقع درعقب
life like U واقع نما
it lies on the east of U در خاور واقع
precordial U واقع در پیش دل
procephalic U واقع در جلو سر
alpha lyrae U نسر واقع
hinders U واقع درعقب
hindered U واقع درعقب
occurring U واقع شدن
meaner U واقع دروسط
objectivity U واقع بینی
setting up U واقع شده
meanest U واقع دروسط
realism U واقع بینی
realism U واقع گرایی
realism U واقع گرائی
hindering U واقع درعقب
mean U واقع دروسط
untrue U خلاف واقع
lied U واقع شدن
lies U واقع شدن
lie U واقع شدن
covenant U واقع شود
sets U واقع شده
vertical U واقع در نوک
vega U نسر واقع
set U واقع شده
vanward U واقع درجلو
covenants U واقع شود
murals U واقع برروی دیوار
left-hand U واقع در سمت چپی
middlemost U واقع در عین وسط
worked U موثر واقع شدن
midmost U واقع در عین وسط
mediating U درمیان واقع شدن
work U موثر واقع شدن
nodal U واقع درنزدیک گره
to keep one's feet on the ground <idiom> U واقع بین ماندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com