English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (833 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
panic U هراس وحشت زده کردن
panicked U هراس وحشت زده کردن
panicking U هراس وحشت زده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
frights U هراس وحشت
fright U هراس وحشت
scare U هراس کردن
scaring U هراس کردن
scares U هراس کردن
scared U هراس کردن
terrify U وحشت زده کردن
terrified U وحشت زده کردن
gally U وحشت زده کردن
horrifies U وحشت زده کردن
horrify U وحشت زده کردن
terrifies U وحشت زده کردن
horrifying U وحشت زده کردن
horrified U وحشت زده کردن
terrifying U وحشت زده کردن
to put the fear of God into somebody U کسی را وحشت زده کردن
overawes U خیلی وحشت زده کردن
overawing U خیلی وحشت زده کردن
overawed U خیلی وحشت زده کردن
overawe U خیلی وحشت زده کردن
consternate U احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
to escape with nothing more than/just a fright U از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
undeterred <adj.> U بی هراس
alarm U هراس
phobias U هراس
alarmingly U هراس
phobia U هراس
alarmed U هراس
funk U هراس
alarms U هراس
feeze U هراس
apprehension U هراس دستگیری
shocks U هراس ناگهانی
Don't panic! U هراس نکن!
feared U هراس ترسیدن
fearing U هراس ترسیدن
dreaded <adj.> U پر از احساس هراس
fear U هراس ترسیدن
alarum U اشوب هراس
fears U هراس ترسیدن
shocked U هراس ناگهانی
phobic reactions U واکنشهای هراس
shock U هراس ناگهانی
alarmism U هراس افرینی
cuse of a U مایه هراس
basophobia U هراس از ایستادن
apprehensions U هراس دستگیری
basophobia U هراس ازراه رفتن
claustrophobia U هراس از مکانهای بسته
xenoglossophobia U هراس از زبانهای بیگانه
erythrophobia U هراس از سرخ شدن
agoraphobia U هراس از مکانهای باز
aichmophobia U هراس از اشیای نوک تیز
amaxophobia U هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
apprehensiveness U هراس وسوسه- زود فهمی سرعت انتقال
dread U وحشت
abhorrence U وحشت
frights U وحشت
panicking U وحشت
fright U وحشت
dismalness U وحشت
fear U وحشت
awless U بی وحشت
awfulness U وحشت
fray U وحشت
jitters U وحشت
frays U وحشت
frayed U وحشت
dreading U وحشت
awed U وحشت
dreads U وحشت
fearing U وحشت
feared U وحشت
funk U وحشت
gris U وحشت
panic U وحشت
panicked U وحشت
awe U وحشت
fears U وحشت
trepidation U وحشت
to keep somebody in suspense <idiom> U کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
cuse of a U موجب وحشت
terror U وحشت بلا
pavor nocturnus U وحشت شبانه
requiem U نماز وحشت
dismay U وحشت زدگی
requiems U نماز وحشت
dismayed U وحشت زدگی
dismaying U وحشت زدگی
strike with terror U وحشت زده
horror-struck U وحشت زده
fear of the future U وحشت از آینده
aghast U وحشت زده
fear prayer U نماز وحشت
horror struck U وحشت زده
struck with teror U وحشت زده
dismays U وحشت زدگی
terrors U وحشت بلا
panic stricken U وحشت زده
awestruck U وحشت زده
affright U وحشت زده
alarum U بیم و وحشت
morbid U وحشت اور
horror U وحشت مورمور
horrors U وحشت مورمور
forlornness U وحشت یاس
awestricken U وحشت زده
panic struck U وحشت زده
frightened U وحشت زده
jittery U وحشت زده و عصبی
appalled U وحشت زده شدن
appallingly U وحشت زده شدن
startle U وحشت زده شدن
horrendous U ترسناک وحشت اور
startled U پرش وحشت زدگی
appall U وحشت زده شدن
startled U وحشت زده شدن
startles U وحشت زده شدن
appal U وحشت زده شدن
startle U پرش وحشت زدگی
startles U پرش وحشت زدگی
appals U وحشت زده شدن
heart skip a beat <idiom> U وحشت زده یا بر آشفتن
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
terrible U وحشت اور ترسناک
alarms U بیم و وحشت ساعت زنگی
creepy U وحشت زده غیر عادی
gast U وحشت جانور بدون اولاد
alarm U بیم و وحشت ساعت زنگی
My hair stood on end . U مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
gruesome U وحشت اور نفرت انگیز
alarmingly U بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed U بیم و وحشت ساعت زنگی
stage fright U وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
boggle U دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
shell shock U اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock U اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
terrorism U عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
angst U احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
awesome U وحشت اور ترس اور
planet struck U وحشت زده ستاره زده
planet stricken U وحشت زده ستاره زده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com