Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fragmentary delusion
U
هذیان پراکنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
divided fire
U
زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatters
U
پراکنده شدن پراکنده کردن
scatter
U
پراکنده شدن پراکنده کردن
delusion
U
هذیان
delusions
U
هذیان
delirium
U
هذیان
appersonification
U
هذیان همانندی
bizzare delusion
U
هذیان نامانوس
amentia
U
حالت هذیان
sexual delusion
U
هذیان جنسی
appersonation
U
هذیان همانندی
illuminism
U
هذیان وحی
mignon delusion
U
هذیان می نیون
jimjams
U
هذیان الکلی
delirium tremens
U
هذیان خمری
religious delusion
U
هذیان دینی
paraphrenia
U
هذیان زدگی
delusion of grandeur
U
هذیان عظمت
expansive delusion
U
هذیان عظمت
grandeur delusion
U
هذیان عظمت
dt's
U
هذیان الکلی
encapsulated delusion
U
هذیان منفک
eviration
U
هذیان زن شدگی
delusion of poverty
U
هذیان فقر
nihilistic delusion
U
هذیان نفی
maze
U
سرسام هذیان
mazes
U
سرسام هذیان
delusion of jealousy
U
هذیان حسادت
delusion of negation
U
هذیان نفی
hallucinous
U
هذیان اور
paranoid delusion
U
هذیان پارانویایی
deliriousness
U
هذیان گویی
[روانشناسی]
persecution delusion
U
هذیان گزند و اسیب
delusion of reference
U
هذیان بخود بستن
delire a quatre
U
هذیان چهار نفری
delusion of control
U
هذیان کنترل شدگی
delusion of persecution
U
هذیان گزند و اسیب
hallucinates
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinating
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinate
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
paranoia
U
جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت
scatterd
U
پراکنده
sparsely
U
پراکنده
diffuses
U
پراکنده
dissipated
U
پراکنده
scattered
U
پراکنده
diffusing
U
پراکنده
dispersoid
U
پراکنده
far flung
U
پراکنده
far-flung
U
پراکنده
diffuse
U
پراکنده
diffused
U
پراکنده
sparse
U
پراکنده
magnetic stray field
U
میدان پراکنده
wild shot
U
تیر پراکنده
scatter plot
U
ترسیم پراکنده
logorrhea
U
پراکنده گویی
scatter program
U
نمودار پراکنده
scatter read
U
پراکنده خوانی
interspersion
U
پراکنده کردن
scattered radiation
U
تشعشع پراکنده
scatterer
U
پراکنده ساز
scatterings
U
چیزهای پراکنده
seme
U
افشانده پراکنده
sparse population
U
جمعیت کم یا پراکنده
stray current
U
جریان پراکنده
distributed practices
U
تمرینهای پراکنده
dash
U
پراکنده کردن
dispersed
U
پراکنده شدن
dashed
U
پراکنده کردن
dashes
U
پراکنده کردن
dispersing
U
پراکنده شدن
dispersing
U
پراکنده کردن
disperses
U
پراکنده شدن
disperses
U
پراکنده کردن
intersperse
U
پراکنده کردن
dispersed
U
پراکنده کردن
disperse
U
پراکنده شدن
disperse
U
پراکنده کردن
interspersing
U
پراکنده کردن
intersperses
U
پراکنده کردن
interspersed
U
پراکنده کردن
outspread
U
بسط پراکنده
straggly
U
پراکنده اواره
scattering
U
پراکنده کردن
disject
U
پراکنده کردن
sporadically
U
پراکنده انفرادی
dissipative
U
پراکنده سازنده
sporadic
U
پراکنده انفرادی
energy dissipation
U
پراکنده سازی انرژی
diaspora
U
جماعت یهودیان پراکنده
zigzag leakage flux
U
شار پراکنده زیگزاگ
dispersal
U
پراکندگی پراکنده سازی
scattered clouds
U
ابرهای پراکنده
[هواشناسی]
cloudy with sunny intervals
<idiom>
U
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
effuse
U
پخش کردن پراکنده و متفرق
magnetic leakage flux
U
فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
sunny with cloudy intervals
<idiom>
U
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
round up
U
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
to send things flying
U
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
to rally scattered troops
U
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
riot act
قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
haze
U
غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
lyophobic
U
دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
puff ball
U
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
aluminum pigmented dope
U
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
material dispersion
U
پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
fan
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
meddled
U
پراکنده کردن جماع کردن
scatter
U
پراکنده کردن پخش کردن
scatters
U
پراکنده کردن پخش کردن
meddle
U
پراکنده کردن جماع کردن
meddles
U
پراکنده کردن جماع کردن
Kurdish rug
U
فرش کردی
[مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com