Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
successive objective
U
هدفهای متوالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
target system
U
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
deep targets
U
هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
running fix
U
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
continuously set vector
U
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
substitute goals
U
هدفهای جانشین
surface targets
U
هدفهای سطحی
economic ends
U
هدفهای اقتصادی
national objectives
U
هدفهای ملی
mission objectives
U
هدفهای ماموریت
linear target
U
هدفهای درخط
deep targets
U
هدفهای عمیق
linear target
U
هدفهای خطی
surface targets
U
هدفهای روی سطح اب
crossing target
U
هدفهای متحرک عرضی
joint strategic objectives
U
هدفهای مشترک استراتژیکی
trap shoot
U
تیراندازی به هدفهای متحرک
air target chart
U
نقشه هدفهای هوایی
priority targets
U
هدفهای دارای تقدم
trap house
U
محل خروج هدفهای متحرک
target chart
U
نقشه هدفهای بمباران هوایی
trap gun
U
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک
subaqueous ranging
U
تعیین محل هدفهای دریایی نامریی
air target material program
U
برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
high pheasant
U
تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
strafing
U
به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
The planes pin- pointed the enemy targets .
U
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
strafing
U
زیر اتش گرفتن هدفهای زمینی به وسیله تیربارهواپیما
quick fire
U
تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
subaqueous ranging
U
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
target dossiers
U
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
successive
<adj.>
U
متوالی
sequential
U
متوالی
sequential
U
پی در پی متوالی
successive
U
متوالی
continuous
U
متوالی
series
U
متوالی
sequential
<adj.>
U
متوالی
hand running
U
متوالی
consecutive
U
متوالی
succedaneous
U
متوالی
uninterrupted
U
متوالی
consecutive
<adj.>
U
متوالی
air target mosaic
U
مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
succedent
U
متاخر متوالی
Successive Approximation
U
تقریب متوالی
successive intervals
U
فاصلههای متوالی
sequence control
U
کنترل متوالی
sequence checking
U
کنترل متوالی
bit stream
U
بیتهای متوالی
doubled
U
دواسترایک متوالی
reeled
U
متوالی پشت سر هم
thuds
U
ضربههای متوالی
thudding
U
ضربههای متوالی
thudded
U
ضربههای متوالی
thud
U
ضربههای متوالی
reels
U
متوالی پشت سر هم
continuous data
U
دادههای متوالی
reeling
U
متوالی پشت سر هم
reel
U
متوالی پشت سر هم
continuous error
U
خطای متوالی
doubled up
U
دواسترایک متوالی
consecutive
U
پیاپی متوالی
double
U
دواسترایک متوالی
successive
U
متوالی مسلسل
successive reproductions method
U
روش بازسازیهای متوالی
garland
U
نیم پیچهای متوالی
garlands
U
نیم پیچهای متوالی
fusillade
U
شلیک متوالی تیرباران
subalternate
U
افسر جزء متوالی
pitapat
U
با ضربههای تند و متوالی
series resonant circuit
U
مدار رزنانس متوالی
days on end
U
چند روز متوالی
method of successive approximations
U
روش تقریبهای متوالی
successive approximations method
U
روش تقریبهای متوالی
coherent
U
مرتب و دارای نظم متوالی
downpour
U
فرو ریزی بارش متوالی
downpours
U
فرو ریزی بارش متوالی
the difference between the consecutive terms
U
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
KO's
U
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
continous
U
متصل متوالی بدون وقفه
rat a tat tat
U
ضربات متوالی و تند زدن
rat a tat
U
ضربات متوالی و تند زدن
rat-a-tat
U
ضربات متوالی و تند زدن
state succession
U
تعویض دولتهابه طور متوالی
anaphora
U
تکرار یک یا چند عبارت متوالی
KO
U
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
rat a tat
U
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
rat-a-tat
U
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
mid span
U
مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
rat a tat tat
U
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
surface interval
U
فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
tamp
U
بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis
U
تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
controvrsism
U
روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
target discrimination
U
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
antimateriel ammunition
U
مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
data logging
U
ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
collator
U
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
splashing
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashes
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
continuous strip imagery
U
عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
application of fire
U
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
opener
U
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
radar discrimination
U
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
continuous processor
U
دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com