English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
infest U هجوم کردن در
infested U هجوم کردن در
infesting U هجوم کردن در
infests U هجوم کردن در
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
throng U هجوم ازدحام کردن
thronged U هجوم ازدحام کردن
thronging U هجوم ازدحام کردن
throngs U هجوم ازدحام کردن
invade U هجوم کردن
invaded U هجوم کردن
invades U هجوم کردن
invading U هجوم کردن
assault U مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted U مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults U مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
rush U حمله کردن هجوم با عجله
rushed U حمله کردن هجوم با عجله
rushing U حمله کردن هجوم با عجله
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Other Matches
boat lanes U خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
infestation U هجوم
infestaion U هجوم
inbreak U هجوم
assault U هجوم
assaults U هجوم
offense U هجوم
invasion U هجوم
offence U هجوم
offenses U هجوم
invasions U هجوم
assaulted U هجوم
rushing U هجوم بردن
rushed U هجوم بردن
rush U هجوم بردن
scrouge U هجوم اوردن
influx U ورود هجوم
influxes U ورود هجوم
fly strike U هجوم مگس
assailing U هجوم اوردن بر
assault schedule U برنامه هجوم
raided U هجوم اوردن
assails U هجوم اوردن بر
swarm U هجوم اوردن
assault phase U مرحله هجوم
swarms U هجوم اوردن
assault force U نیروی هجوم
raids U هجوم اوردن
assailable U هجوم پذیر
assault fire U تیر هجوم
assailed U هجوم اوردن بر
assault waves U موجهای هجوم
swarmed U هجوم اوردن
infestant U هجوم کننده
onset U هجوم اصابت
raiding U هجوم اوردن
invasive U هجوم کننده
raid U هجوم اوردن
inroad U تعدی هجوم
assail U هجوم اوردن بر
inrush U هجوم بداخل
assault echelon U رده هجوم
preassault U اقدامات قبل از هجوم
amphibious assault ship U ناومخصوص هجوم اب و خاکی
insectile U در معرض هجوم حشرات
they poured toward that city U سوی ان شهر هجوم کردند
invasive species U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
neophyte U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
breakaway U هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
spate U تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
exotic U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
invasive exotic U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
alien species U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
there is a rush for the papers U مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
assault area diagram U نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
metastasis U هجوم مرض گسترش میکرب مرض
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com