Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rush
U
حمله کردن هجوم با عجله
rushed
U
حمله کردن هجوم با عجله
rushing
U
حمله کردن هجوم با عجله
assault
U
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted
U
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults
U
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
boat lanes
U
خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
there is a rush for the papers
U
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
Why all this rush ?
U
عجله ات برای چیست ؟
rush
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
invading
U
هجوم کردن
invaded
U
هجوم کردن
infests
U
هجوم کردن در
invade
U
هجوم کردن
infesting
U
هجوم کردن در
infest
U
هجوم کردن در
invades
U
هجوم کردن
infested
U
هجوم کردن در
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
thronged
U
هجوم ازدحام کردن
thronging
U
هجوم ازدحام کردن
throngs
U
هجوم ازدحام کردن
throng
U
هجوم ازدحام کردن
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to make haste
U
عجله کردن
busking
U
عجله کردن
step on the gas
<idiom>
U
عجله کردن
busk
U
عجله کردن
festinate
U
عجله کردن
hurrying
U
عجله کردن
hotfoot
U
عجله کردن
step on it
<idiom>
U
عجله کردن
get a move on
<idiom>
U
عجله کردن
to make a hurry
U
عجله کردن
hurry
U
عجله کردن
hurries
U
عجله کردن
haste
U
عجله کردن
get cracking
<idiom>
U
عجله کردن
get one's rear in gear
<idiom>
U
عجله کردن
busked
U
عجله کردن
hie
U
عجله کردن
busks
U
عجله کردن
hying
U
عجله کردن
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
to shake a leg
<idiom>
U
عجله کردن
[اصطلاح روزمره]
get a wiggle on
<idiom>
U
عجله کردن با شتاب رفتن
to skive off early
[British English]
U
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
spot checks
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to decamp
U
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
make a push
U
کوشش کردن عجله کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to grieve over anything
U
برای چیزی
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Would you like something to drink?
<idiom>
U
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
offense
U
هجوم
offenses
U
هجوم
assault
U
هجوم
inbreak
U
هجوم
invasions
U
هجوم
invasion
U
هجوم
assaults
U
هجوم
offence
U
هجوم
infestaion
U
هجوم
infestation
U
هجوم
assaulted
U
هجوم
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com