English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
police power U نیروی پلیس
police forces U نیروی پلیس
police force U نیروی پلیس
shore patrol U پلیس نیروی دریایی
police state U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
war strenght U قدرت نبرد نیروی جنگی
To appear. To reveal . U ظاهر شدن ( ظاهر کردن)
policing district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct [American E] U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
labor productivity U بهره دهی نیروی کار قدرت تولیدنیروی کار
sea power U قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness U قدرت خلاقه قدرت ابداع
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
at first glance <adv.> U به صورت ظاهر
to the casual eye <adv.> U به صورت ظاهر
at face value <adv.> U به ظاهر امر
at first glance <adv.> U به ظاهر امر
to the casual eye <adv.> U به ظاهر امر
at face value <adv.> U بر حسب ظاهر
at first glance <adv.> U بر حسب ظاهر
to the casual eye <adv.> U بر حسب ظاهر
at face value <adv.> U به صورت ظاهر
Outwardly . on the face of it. U بصورت ظاهر
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
To keep up appearances. U ظاهر را حفظ کردن ( حفظ ظاهر کردن )
With her pompous ( deceptively impressive ) appearance. U با ظاهر غلط اندازش
to appear before the court U در دادگاه ظاهر شدن
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
To appear on the scene (stage). U روی صحنه ظاهر شدن
He came under the guise of friend ship . U درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
On the face of it. Outwardly. U بظاهر امر ( بر حسب ظاهر )
To keep up appearances. For forms sake. U برای حفظ ظاهر( آبرو)
to haunt U به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to turn something U تغییر کردن در ظاهر یا خواص خود
to walk U به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
He acquired kudos by appearing on television. U او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
All show and no substance. <proverb> U از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
A fair face may hide a foul heart. <proverb> U از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
bulkiness U بزرگی
magnitude U بزرگی
grandness U بزرگی
gloriousness U بزرگی
grandeur U بزرگی
hauteur U بزرگی
bigness U بزرگی
sizes U بزرگی
size U بزرگی
voluminosity U بزرگی
magnifcation U بزرگی
augustness U بزرگی
supercilicusness U بزرگی
dignity U بزرگی
largeness U بزرگی
magneficence U بزرگی
enlargement U بزرگی
greatness U بزرگی
gentility U بزرگی
massiveness U بزرگی
voluminesity U بزرگی
masterdom U بزرگی
enlargements U بزرگی
hugeness U بزرگی
so large U باین بزرگی
headship U بزرگی برتری
sample size U بزرگی نمونه
aggrandizement U افزایش بزرگی
Lordships U سیادت بزرگی
order of magnitude U مرتبه بزرگی
headships U بزرگی برتری
man and boy U چه در کودکی چه در بزرگی
eminency U برامدگی بزرگی
he did me a great wrong U خطای بزرگی .....
she was nipped in the bud U به بزرگی نرسید
immeasurableness U بزرگی بی اندازه
immenseness U بزرگی عظمت
formidability U استحکام بزرگی
vastity U عظمت بزرگی
vastitude U عظمت بزرگی
amplitude U دامنه بزرگی
to a greatness U بزرگی یافتن
to a greatness U به بزرگی رسیدن
Lordship U سیادت بزرگی
vastness U عظمت بزرگی
eminence U برامدگی بزرگی
megacephaly U بزرگی بیش از حد سر
magnanimity U بزرگی طبع
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
to be toast [American E] <idiom> U در دردسر بزرگی بودن
pyralidid U خانواده بزرگی ازپروانه ها
breadth of mind U بزرگی یا وسعت فکر
he is a great person U شخص بزرگی است
bulk U حجم بزرگی از چیزی
he is a great help U او کمک بزرگی است
monstrousness U شگفت انگیزی بزرگی
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
too big for one's breeches/boots <idiom> U احساس بزرگی کردن
the meridian of glory U اوج بزرگی یا جلال
that is no great work U کار بزرگی نیست
come a long way <idiom> U برنامه بزرگی ریختن
bobby U پلیس
constable U پلیس
constables U پلیس
policed U پلیس
polices U پلیس
cop U پلیس
bobbies U پلیس
german shepherd U سگ پلیس
guard dog U سگ پلیس
K9 [canine] U سگ پلیس
police dog U سگ پلیس
cops U پلیس
gendarmes U پلیس
gendarme U پلیس
police U پلیس
deck U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
steatopygia U بزرگی وفربهی کفل زنان
piece deresistance U مثلا تیکه بزرگی از گوشت
decked U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
(when the) chips are down <idiom> U بامشکل بزرگی مواجه شدن
bias error U خطایی با علامت و بزرگی ثابت
Majesty U بزرگی عظمت وشان واقتدار
he did me a great wrong U بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
Majesties U بزرگی عظمت وشان واقتدار
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
decks U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
policeman U مامور پلیس
shore patrol U پلیس ساحلی
runner U افسر پلیس
police officers U مامور پلیس
police officers U افسر پلیس
police officer U مامور پلیس
police officer U افسر پلیس
vice squad U جوخه پلیس
vice squads U جوخه پلیس
Interpol U پلیس بینالمللی
border police U پلیس مرزبانی
runners U افسر پلیس
border guard U پلیس مرزبانی
frontier police U پلیس مرزبانی
police forces U دادگاه پلیس
plainclothesman U پلیس مخفی
police stations U ایستگاه پلیس
police stations U مرکز پلیس
police station U ایستگاه پلیس
police station U مرکز پلیس
police calls U استمداد پلیس
police office U پاسگاه پلیس
police power U دادگاه پلیس
police reporter U مخبر پلیس
patrolmen U پلیس گشتی
patrolman U پلیس گشتی
local building inspector U پلیس ساختمان
paddywagon U اتومبیل پلیس
battle lights U چراغ پلیس
flatfoot U پلیس گشتی
police force U دادگاه پلیس
patrol wagon U اتومبیل پلیس
road guard U پلیس راه
policemen U مامور پلیس
nothing great is easy U هیچ کاری بزرگی اسان نیست
to roll a huge snowball U گلوله بزرگی از برف درست کردن
A big rock rolled down the mountain. U سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
loving cup U پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
police raid U ورود ناگهانی پلیس
round-up U حمله ناگهانی پلیس
cop U پلیس [اصطلاح روزمره]
give in charge U تحویل پلیس دادن
rozzer [British E] U پلیس [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com