English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
kinetic energy U نیروی ناشی ازحرکت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To come to a halt(standstI'll). U ازحرکت ایستادن.
aircraft arresting U دستگاه بازدارنده هواپیما ازحرکت
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
control lock U وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
cavitation U بریدگی حاصله ازحرکت پروانه کشتی بریدگی شیار
aircraft arresting barrier U وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps U نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
commandant of marine corps U فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
maladroit U ناشی
dilettanti U ناشی
dilettantes U ناشی
dilettante U ناشی
even tual U ناشی
muffing U ناشی
muffs U ناشی
muffed U ناشی
resultant U ناشی
muff U ناشی
amateurish U ناشی
Due to U ناشی از
due U ناشی از
skill less U ناشی
ill- U ناشی
ill U ناشی
therefrom U ناشی از ان
gauche U ناشی کج
resulting U ناشی
result U ناشی
resulted U ناشی
ills U ناشی
descended U ناشی
on account of somebody [something] U ناشی از
emergent U ناشی
mala filde U ناشی
skilless U ناشی
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
tisy U ناشی از مستی
unperfect U ناشی نابلد
internal U ناشی ازدرون
unfortunate U ناشی ازبدبختی
issues U ناشی شدن
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
emanating U ناشی شدن
emanates U ناشی شدن
emanate U ناشی شدن
sequent U منتج ناشی
negligent U ناشی از بی مبالاتی
issued U ناشی شدن
due to an accident U ناشی از یک حادثه
emanated U ناشی شدن
variorum U ناشی ازچندمنبع
unskil U ناشی بی مهارت
dittographic U ناشی ازتکراراشتباهی
rhapsodical U ناشی از احساسات
issue U ناشی شدن
awkward age U سن خامکار [ناشی]
privative U ناشی از محرومیت
awkwardness U ناشی گری
toxic U ناشی از زهراگینی
abnerval U ناشی از عصب
rises U ناشی شدن
rises U ناشی شدن از
rise U ناشی شدن
rise U ناشی شدن از
gaucherie U ناشی گری
hypostatic U ناشی از ته نشینی
jackleg U ناشی نادرست
guttural U ناشی از گلو
irritative U ناشی از تحریک
premune U ناشی از جلوگیری
awkward U بی لطافت ناشی
adipic U ناشی ازچربی
gremie U بی تجربه و ناشی
novices U ادم ناشی
novice U ادم ناشی
stingy U ناشی از خست
wind wave U موج ناشی از باد
associative inhibition U بازداری ناشی از تداعی
wind wave U خیز اب ناشی از باد
war risks U خطرات ناشی از جنگ
arising U رخ دادن ناشی شدن
flow U ناشی شدن فلو
short sighted U ناشی از کوته نظری
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
shear crack U ترک ناشی از برش
shear failure U گسیختگی ناشی از برش
arise U رخ دادن ناشی شدن
shear stress U تنش ناشی از برش
arises U رخ دادن ناشی شدن
associative facilitation U سهولت ناشی از تداعی
vinculo matrimonii U ناشی از علقه زوجیت
diastrophic U ناشی ازتغییرات ارضی
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
indiscriminate U ناشی از عدم تبعیض
impiteous U ناشی از سخت دلی
well-meaning U ناشی از قصد خوب
well meaning U ناشی از قصد خوب
ingenious U با هوش ناشی از زیرکی
toxic psychosis U روان پریشی ناشی از سم
inexpertly U ازروی ناشی گری
resulting U ناشی شدن نتیجه
damage feasant U خسارت ناشی از حیوانات
intuitional U ناشی از درک مستقیم
interoceptive U ناشی از امعاء واحشاء
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
absorption losses U تلفات ناشی از جذب
result U ناشی شدن نتیجه
inexpertness U ناشی گری بی تخصصی
resulted U ناشی شدن نتیجه
despiteous U ناشی ازکینه یالج
flowed U ناشی شدن فلو
internal U باطنی ناشی ازدرون
perjurious U ناشی از پیمان شکنی
transmission U خطای ناشی از اختلال در خط
rube U ادم دهاتی ناشی
royalistic U ناشی از شاه پرستی
sentiment U ضعف ناشی ازاحساسات
occupation authorities U اقتدارات ناشی از اشغال
transmissions U خطای ناشی از اختلال در خط
occupation disease U امراض ناشی از کار
ravening U حریص ناشی از حرص
thoughtless U لاقید ناشی از بی فکری
renunciative U ناشی از انکار نفس
renunciatory U ناشی از انکار نفس
scorbutic U ناشی از کمبود ویتامین C
ebb current U جریان ناشی از افت اب
flows U ناشی شدن فلو
pot valour U دلپری ناشی از مستی
profits a prendre U حقوق ناشی از مزارعه
well-intentioned U ناشی از نیت خوب
proceeded U ناشی شدن از عایدات
come U رخ دادن ناشی شدن
proceed U ناشی شدن از عایدات
comes U رخ دادن ناشی شدن
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
excess demand inflation U تورم ناشی از مازاد تقاضا
rental income U درامد ناشی از اجاره بها
wage push inflation U تورم ناشی از فشار مزد
technological unemployment U بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
scrupulous U ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
property income U درامد ناشی از املاک ومستغلات
property income tax U مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
maladroitness U ناشی گری بیدست و پایی
dispersion error U اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
greenhorns U مبتدی ادم خام یا ناشی
simple content debt U دین ناشی از قرارداد شفاهی
bizarre U غیر مانوس ناشی از هوس
faute de mieux U همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
laity U مردم غیر روحانی ناشی
forced vibration U ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
lummox U ادم ناشی وخام دست
form drag U مقاومت ناشی از شکل جسم
idols of the cave U اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
greenhorn U مبتدی ادم خام یا ناشی
social decrement U کاهش ناشی از کار جمعی
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
repetitive stress injury U اسیب ناشی از فشار تکراری
paganish U بیت پرست ناشی ار شرک
rounding errors U خطاهای ناشی از سرراست کردن
supply push inflation U تورم ناشی از فشار عرضه
occupation authority U اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
somatogenic U ناشی از سلولهای جداری وبدنه
social increment U افزایش ناشی از کار جمعی
titular U ناشی از لقب رسمی افتخاری
derives U ناشی شدن از منتج کردن
deflationary gap U لطمه ناشی از رکود اقتصادی
wind load U سربار ناشی از اثرات باد
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
deriving U ناشی شدن از منتج کردن
covenant in low U تعهد ناشی ازحکم قانون
derive U ناشی شدن از منتج کردن
well mcaning U خوش نیت ناشی از قصدخوب
cost push inflation U تورم ناشی از فشار هزینه
catcher U بوکسور ناشی کتک خور
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com