Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conservation force
U
نیروی باقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
stay behind
U
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
Other Matches
residue check
U
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
reenforceŠetc
U
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
U
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
torque
U
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
U
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army
U
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
U
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force
U
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
U
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force
U
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
U
نیروی بالابر نیروی شناوری
self propulsion
U
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower
U
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation
U
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope
U
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
over-
U
باقی
over
U
باقی
storing
U
می باقی می ماند
out of
<idiom>
U
باقی نمانده
survive
U
باقی بودن
surviving
U
باقی بودن
survived
U
باقی بودن
survives
U
باقی بودن
come through
U
باقی ماندن
store
U
می باقی می ماند
holdovers
U
باقی مانده
reopens
U
باقی بودن
remnants
U
باقی مانده
remains
U
باقی مانده
left over
U
باقی مانده
holdover
U
باقی مانده
impress
U
باقی گذاردن
impressed
U
باقی گذاردن
impresses
U
باقی گذاردن
dregs
U
باقی مانده
impressing
U
باقی گذاردن
preserve
U
باقی نگهداشتن
preserves
U
باقی نگهداشتن
preserving
U
باقی نگهداشتن
reopen
U
باقی بودن
reopened
U
باقی بودن
reopening
U
باقی بودن
remnant
U
باقی مانده
scantling
U
باقی مانده
debris
U
باقی مانده
organzine
U
ابریشم باقی
surplus
U
باقی مانده
surpluses
U
باقی مانده
otherworld
U
عالم باقی
behinds
U
باقی دار
aliquant
U
باقی اورنده
behind
U
باقی کار
behind
U
باقی دار
behinds
U
باقی کار
leaving
U
باقی گذاردن
leave
U
باقی گذاردن
hold over
U
باقی ماندن
extant
U
باقی مانده
to be in arrear
U
باقی داربودن
gleanings
U
ریزه باقی
to leave behind
U
باقی گذاردن
remainder
U
باقی مانده
to be on the safe side
U
باقی نباشد
hold up
<idiom>
U
باجرات باقی ماندن
memorising
U
باقی مانده در حافظه
residuary
U
موصی له باقی مانده
residues
U
قسمت باقی مانده
residve
U
باقی مانده زیادتی
memorize
U
باقی مانده در حافظه
memorises
U
باقی مانده در حافظه
memorized
U
باقی مانده در حافظه
residue
U
قسمت باقی مانده
memorizes
U
باقی مانده در حافظه
nothing was left over
U
چیزی باقی نماند
the rest lies with you
U
باقی ان با خودتان است
odd come short
U
زیادی باقی مانده
residual value
U
مقدار باقی مانده
bide
U
درجایی باقی ماندن
to stay behind
U
باقی ماندن جاماندن
memorizing
U
باقی مانده در حافظه
hold up
<idiom>
U
خوب باقی ماندن
memorised
U
باقی مانده در حافظه
trail
U
اثرپا باقی گذاردن
hang over
U
اثر باقی مانده
shortest
U
کوچک باقی دار
short
U
کوچک باقی دار
trails
U
اثرپا باقی گذاردن
extant
U
نسخهء موجود و باقی
shorter
U
کوچک باقی دار
trailing
U
اثرپا باقی گذاردن
trailed
U
اثرپا باقی گذاردن
Marine Corps
U
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft
U
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
cicatrize
U
جای زخم باقی گذاردن
jarred
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
hang over
U
اثر باقی ازهر چیزی
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
not a scrap is left
U
ذرهای باقی نمانده است
remain in force
U
به قوت خود باقی بودن
lie by
U
غیر فعال باقی ماندن
jars
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
continue to be valid
U
به قوت خود باقی بودن
jar
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
to satnd good
U
بقوت خود باقی بودن
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
for the rest
U
اما در باره باقی مطالب
wrecked
U
باقی مانده ازکشتی شکسته
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
denominator
[bottom of a fraction]
U
باقی مانده کسر
[ریاضی]
to exclude doubt
U
جای تردید باقی نگذاشتن
preserving
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
it leaves no room for doubt
U
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
preserves
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserve
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
It remained intact.
U
سالم ودست نخورده باقی مانده
sour apple
U
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
let it remain as it is
U
بگذاری بحال خود باقی باشد
pocket split
U
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
modulus
U
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
mods
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
babbitt
U
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
U
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mod
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
worcester
U
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
candle ends
U
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
engramme
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandems
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandem
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
He died leaving nothing but debts .
U
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
remedial maintenance
U
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
commandant of marine corps
U
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
plene administrative preter
U
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
strip
U
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
salvo
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
salvoes
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
It is all over between them . They are thru with each other .
U
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
modulo arithmetic
U
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
regenerative memory
U
رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
antibiosis
U
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
achalasia
U
عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
safety
U
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
holding
U
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
eagle flight
U
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
walkovers
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
white flag
U
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
carbon tracking
U
باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
attached strength
U
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
permanent
U
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
modulo arithmetic
U
شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
plene administravit
U
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
maintenance of membership
U
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
rams
U
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
ram
U
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed
U
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
total force
U
نیروی کل
jet
U
نیروی جت
jetted
U
نیروی جت
jet propulsion
U
نیروی جت
jetting
U
نیروی جت
jets
U
نیروی جت
ground force
U
نیروی زمینی
holding force
U
نیروی بازدارنده
atomic energy
U
نیروی اتمی
resistive force
U
نیروی مقاوم
nonaxial force
U
نیروی غیرمحوری
adhesiveness
U
نیروی چسبندگی
advance force
U
نیروی پیشروی
impact force
U
نیروی برخورد
assault force
U
نیروی هجوم
gravitational force
U
نیروی گرانشی
adhesive stress
U
نیروی چسبندگی
retentive power or memory
U
نیروی ضبط
resutant
U
نیروی برایند
resutant
U
نیروی خالص
attractive force
U
نیروی جاذبه
attraction force
U
نیروی ربایش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com