English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conservation force U نیروی باقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
stay behind U باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
Other Matches
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
over- U باقی
over U باقی
storing U می باقی می ماند
out of <idiom> U باقی نمانده
survive U باقی بودن
surviving U باقی بودن
survived U باقی بودن
survives U باقی بودن
come through U باقی ماندن
store U می باقی می ماند
holdovers U باقی مانده
reopens U باقی بودن
remnants U باقی مانده
remains U باقی مانده
left over U باقی مانده
holdover U باقی مانده
impress U باقی گذاردن
impressed U باقی گذاردن
impresses U باقی گذاردن
dregs U باقی مانده
impressing U باقی گذاردن
preserve U باقی نگهداشتن
preserves U باقی نگهداشتن
preserving U باقی نگهداشتن
reopen U باقی بودن
reopened U باقی بودن
reopening U باقی بودن
remnant U باقی مانده
scantling U باقی مانده
debris U باقی مانده
organzine U ابریشم باقی
surplus U باقی مانده
surpluses U باقی مانده
otherworld U عالم باقی
behinds U باقی دار
aliquant U باقی اورنده
behind U باقی کار
behind U باقی دار
behinds U باقی کار
leaving U باقی گذاردن
leave U باقی گذاردن
hold over U باقی ماندن
extant U باقی مانده
to be in arrear U باقی داربودن
gleanings U ریزه باقی
to leave behind U باقی گذاردن
remainder U باقی مانده
to be on the safe side U باقی نباشد
hold up <idiom> U باجرات باقی ماندن
memorising U باقی مانده در حافظه
residuary U موصی له باقی مانده
residues U قسمت باقی مانده
residve U باقی مانده زیادتی
memorize U باقی مانده در حافظه
memorises U باقی مانده در حافظه
memorized U باقی مانده در حافظه
residue U قسمت باقی مانده
memorizes U باقی مانده در حافظه
nothing was left over U چیزی باقی نماند
the rest lies with you U باقی ان با خودتان است
odd come short U زیادی باقی مانده
residual value U مقدار باقی مانده
bide U درجایی باقی ماندن
to stay behind U باقی ماندن جاماندن
memorizing U باقی مانده در حافظه
hold up <idiom> U خوب باقی ماندن
memorised U باقی مانده در حافظه
trail U اثرپا باقی گذاردن
hang over U اثر باقی مانده
shortest U کوچک باقی دار
short U کوچک باقی دار
trails U اثرپا باقی گذاردن
extant U نسخهء موجود و باقی
shorter U کوچک باقی دار
trailing U اثرپا باقی گذاردن
trailed U اثرپا باقی گذاردن
Marine Corps U نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
cicatrize U جای زخم باقی گذاردن
jarred U اثر نامطلوب باقی گذاردن
hang over U اثر باقی ازهر چیزی
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
not a scrap is left U ذرهای باقی نمانده است
remain in force U به قوت خود باقی بودن
lie by U غیر فعال باقی ماندن
jars U اثر نامطلوب باقی گذاردن
continue to be valid U به قوت خود باقی بودن
jar U اثر نامطلوب باقی گذاردن
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
to satnd good U بقوت خود باقی بودن
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
for the rest U اما در باره باقی مطالب
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
denominator [bottom of a fraction] U باقی مانده کسر [ریاضی]
to exclude doubt U جای تردید باقی نگذاشتن
preserving U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
it leaves no room for doubt U جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
preserves U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserve U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
He left a large fortuue. U ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
It remained intact. U سالم ودست نخورده باقی مانده
sour apple U ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
let it remain as it is U بگذاری بحال خود باقی باشد
pocket split U باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
modulus U باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
mods U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
babbitt U فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . U میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mod U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
worcester U باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
candle ends U باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
engramme U اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram U اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandems U باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandem U باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
He died leaving nothing but debts . U فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
remedial maintenance U باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
commandant of marine corps U فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
plene administrative preter U دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
strip U حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
fairness U شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
salvo U شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
hypothecate U در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
salvoes U شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
It is all over between them . They are thru with each other . U بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
switching U خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
modulo arithmetic U بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
regenerative memory U رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
antibiosis U تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
achalasia U عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
safety U بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
holding U در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
eagle flight U نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
walkovers U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
white flag U پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
carbon tracking U باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
attached strength U استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
modulo arithmetic U شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
plene administravit U بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
maintenance of membership U هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
rams U حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
ram U حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed U حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
total force U نیروی کل
jet U نیروی جت
jetted U نیروی جت
jet propulsion U نیروی جت
jetting U نیروی جت
jets U نیروی جت
ground force U نیروی زمینی
holding force U نیروی بازدارنده
atomic energy U نیروی اتمی
resistive force U نیروی مقاوم
nonaxial force U نیروی غیرمحوری
adhesiveness U نیروی چسبندگی
advance force U نیروی پیشروی
impact force U نیروی برخورد
assault force U نیروی هجوم
gravitational force U نیروی گرانشی
adhesive stress U نیروی چسبندگی
retentive power or memory U نیروی ضبط
resutant U نیروی برایند
resutant U نیروی خالص
attractive force U نیروی جاذبه
attraction force U نیروی ربایش
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com