Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
want
U
نیازمند بودن به نداشتن
wanted
U
نیازمند بودن به نداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to make no doubt
U
مطمئن بودن شک نداشتن
to play a poor game
U
ناشی بودن مهارت نداشتن
to knock about
U
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
needier
U
نیازمند
needy
U
نیازمند
neediest
U
نیازمند
destitute
U
نیازمند
in bad repair
U
نیازمند تعمیر
clamant
U
نیازمند برسیدگی
out of repair
U
نیازمند تعمیر
jobless
U
نیازمند به کار
mesic
U
نیازمند به رطوبت
needful
U
نیازمند ناگزیر
it tells its own tale
U
نیازمند به توضیح نیست
it goes without saying
U
نیازمند بگفتن نیست
gaff headed
U
بادبان چهارضلعی نیازمند به میله
good wine needs no bush
U
چیزخوب نیازمند به معرفی نیست
we need servants
U
ما نیازمند بنوکر هستیم مانوکرهایی میخواهیم
casual poor
U
کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
lacked
U
نداشتن
lack
U
نداشتن
wanted
U
نداشتن
want
U
نداشتن
lacks
U
نداشتن
lackvt
U
نداشتن
errorless
U
نداشتن خطا
to be in the wrong
U
حق نداشتن زورگفتن
To know no bounds.
U
حد وحصر نداشتن
clean record
U
نداشتن پیشینه بد
disliking
U
دوست نداشتن
dislike
U
دوست نداشتن
dislikes
U
دوست نداشتن
powerlessly
U
با نداشتن نیرو
disliked
U
دوست نداشتن
stone-broke
<idiom>
U
آه دربساط نداشتن
miss
U
نداشتن فاقدبودن
missed
U
نداشتن فاقدبودن
to sit out
U
شرکت نداشتن در
misses
U
نداشتن فاقدبودن
sit out
U
شرکت نداشتن در
disinterest
U
علاقه نداشتن
to be at a loss for an answer
U
پاسخی نداشتن
freedom from evil record
U
نداشتن پیشینه بد
inefficiently
U
با نداشتن قابلیت بیفایده
out of step
<idiom>
U
هم آهنگ وتوازن نداشتن
to paddle one's own canoe
U
کار بکسی نداشتن
make no bones about something
<idiom>
U
هیچ رازی نداشتن
inapprehension
U
نداشتن بیم یا نگرانی
to get the key of the street
U
جای شب ماندن نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea.
U
راه پس وپیش نداشتن
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
thriftessness
U
نداشتن عقل معاش
diffidently
U
با نداشتن اعتماد بخود
to not feel hungry
[to not like having anything]
U
اصلا اشتها نداشتن
distrust
U
سوء فن اعتماد نداشتن
out of favor with someone
<idiom>
U
حسن نیت نداشتن
not have a penny to one's name
<idiom>
U
آهی در بساط نداشتن
distrusting
U
سوء فن اعتماد نداشتن
distrusts
U
سوء فن اعتماد نداشتن
not have two pennies to rub together
<idiom>
U
دیناری در بساط نداشتن
to foel
U
حال درستی نداشتن
inertness
U
نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
intestacy
U
نداشتن وصیت نامه
disconnection
U
قطع نداشتن رابطه
distrusted
U
سوء فن اعتماد نداشتن
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
forlackof shoes
U
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
strapped for cash
<idiom>
U
هیچ پولی دربساط نداشتن
loses
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
not have a bean
<idiom>
U
حتی یک شاهی هم پول نداشتن
lose
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
in the dark
<idiom>
U
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to act independently of others
U
کاری به کار دیگران نداشتن
to dislike somebody
[something]
U
دوست نداشتن کسی
[چیزی]
out of tune
<idiom>
U
باهم خوب وسازش نداشتن
Nothing to declare
U
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
we are want of money
U
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
to have no prospects
U
هیچ چشم داشتی
[امیدی ]
نداشتن
to be a dead duck
U
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me there!
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me!
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me stumped.
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
disrepair
U
احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
byes
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkovers
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
bye
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
plug compatible
U
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
rug condition
U
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
slouch
U
خمیده بودن اویخته بودن
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
urgency
U
فوتی بودن اضطراری بودن
slouched
U
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
U
خمیده بودن اویخته بودن
agreeing
U
متفق بودن همرای بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
agree
U
متفق بودن همرای بودن
slouching
U
خمیده بودن اویخته بودن
moons
U
سرگردان بودن اواره بودن
moon
U
سرگردان بودن اواره بودن
abutted
U
مماس بودن مجاور بودن
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
depends
U
مربوط بودن منوط بودن
look for
U
منتظر بودن درجستجو بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
agrees
U
متفق بودن همرای بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
want
U
فاقد بودن محتاج بودن
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
abler
U
لایق بودن مناسب بودن
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
haze
U
گرفته بودن مغموم بودن
precede
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
abuts
U
مماس بودن مجاور بودن
pend
U
معوق بودن بی تکلیف بودن
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
includes
U
شامل بودن متضمن بودن
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
precedes
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
include
U
شامل بودن متضمن بودن
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
owe
U
مدیون بودن مرهون بودن
have
U
مالک بودن ناگزیر بودن
abut
U
مماس بودن مجاور بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
U
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
U
بودن واقع بودن
interdepend
U
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
reach
U
بس بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate.
U
دو دل بودن
To be all adrift.
U
سر در گم بودن
be enough
U
بس بودن
be adequate
U
بس بودن
put one's cards on the table
<idiom>
U
رک بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com