Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
point duty
U
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
on sentry
U
مامور نگهبانی
sentinels
U
دیده ور نگهبانی نگهبانی دادن
sentinel
U
دیده ور نگهبانی نگهبانی دادن
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
duty roster
U
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
eisteddfods
U
ایستد فد
eisteddfod
U
ایستد فد
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
omnibus train
U
قطاریکه هر ایستگاهی می ایستد
A creaking gate hang long.
<proverb>
U
یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
redan
U
استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
times
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
timed
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
stop shot
U
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
setting up
U
نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
set
U
نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
sets
U
نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
autos
U
توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
auto
U
توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
trick
U
نگهبانی
watched
U
نگهبانی
wardenship
U
نگهبانی
tricked
U
نگهبانی
tricking
U
نگهبانی
watch
U
نگهبانی
protectorship
U
نگهبانی
out post
U
نگهبانی
watches
U
نگهبانی
watching
U
نگهبانی
watched
U
پاس نگهبانی
watched
U
نگهبانی دادن
watches
U
پاس نگهبانی
watches
U
نگهبانی دادن
cavalier
U
سکوی نگهبانی
watch
U
پاس نگهبانی
duty roster
U
لوحه نگهبانی
roster
U
صورت نگهبانی
rosters
U
صورت نگهبانی
watch
U
نگهبانی دادن
chaperon
U
نگهبانی کردن
tricked
U
نوبت نگهبانی
watchtowers
U
برج نگهبانی
watchtower
U
برج نگهبانی
watching
U
نگهبانی دادن
relieving
U
تعویض نگهبانی
relieves
U
تعویض نگهبانی
relieve
U
تعویض نگهبانی
escorts
U
نگهبانی کردن
trick
U
نوبت نگهبانی
escorting
U
نگهبانی کردن
escorted
U
نگهبانی کردن
tricking
U
نوبت نگهبانی
guards
U
نگهبانی دادن
sentry boxes
U
اتاقک نگهبانی
sentry box
U
اتاقک نگهبانی
off duty
U
خارج از نگهبانی
watching
U
پاس نگهبانی
sentries
U
قراول نگهبانی
sentry
U
قراول نگهبانی
guard
U
نگهبانی دادن
guarding
U
نگهبانی دادن
escort
U
نگهبانی کردن
first watch
U
نگهبانی شامگاه
first dog watch
U
نگهبانی اول
to nount guard
U
به نگهبانی رفتن
chaperones
U
نگهبانی کردن
set the watch
U
تنظیم نگهبانی
chaperons
U
نگهبانی کردن
orderly officen
U
افسر نگهبانی
radar quardship
U
نگهبانی رادار
middle watch
U
نگهبانی نیمه شب
stand guard
U
نگهبانی دادن
chaperone
U
نگهبانی کردن
sentinel
U
نگهبانی کردن
sentinels
U
نگهبانی کردن
to stand sentinel
U
نگهبانی کردن
second dog watch
U
نگهبانی دوم
port watch
U
پست نگهبانی بندر
off duty
U
مرخصی راحتی نگهبانی
main guard
U
پست نگهبانی اصلی
watch bill
U
لوحه نگهبانی ناو
duty
U
ماموریت خدمت نگهبانی
watch and ward
U
حق نگهبانی روزانه و شبانه
first dogwatch
U
نوبت نگهبانی عصر
watchdog
U
نگهبانی دادن نگهبان بودن
look out
U
نگهبانی کردن موافب بودن
tricking
U
مدت زمان پست نگهبانی
watchdogs
U
نگهبانی دادن نگهبان بودن
trick
U
مدت زمان پست نگهبانی
fixed post system
U
سیستم پستهای نگهبانی ثابت
tricked
U
مدت زمان پست نگهبانی
sentry boxes
U
سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
sentry box
U
سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
relief
U
مرخصی تعویض نگهبانی عوارض زمین
orientating
U
راهنمایی
orientate
U
راهنمایی
orientates
U
راهنمایی
guidance
U
راهنمایی
orientation
U
راهنمایی
steerage
U
راهنمایی
admonition
U
راهنمایی
leading
U
راهنمایی
instruction
U
راهنمایی
a piece of advice
U
یک راهنمایی
instructions
U
راهنمایی
scouted
U
پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scouts
U
پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scout
U
پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
call book
U
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
leads
U
: راهنمایی رهبری
a quick word of advice
U
یک راهنمایی کوچک
misguide
U
بد راهنمایی کردن
redirection
U
راهنمایی مجدد
heralded
U
راهنمایی کردن
heralding
U
راهنمایی کردن
pilotage
U
راهنمایی کشتی
heralds
U
راهنمایی کردن
lead
U
: راهنمایی رهبری
herald
U
راهنمایی کردن
main
U
ی تر راهنمایی میکند
instruction
U
راهنمایی کردن
light
U
چراغ راهنمایی
indication signs
U
علایم راهنمایی
guided
U
راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن
traffic light
U
چراغ راهنمایی
traffic signal
U
چراغ راهنمایی
guidable
U
قابل راهنمایی
vocational guidance
U
راهنمایی شغلی
airt
U
راهنمایی کردن
conduce
U
راهنمایی کردن
educational guidance
U
راهنمایی اموزشی
traffic lights
U
چراغ راهنمایی
instructions
U
راهنمایی کردن
lighted
U
چراغ راهنمایی
lightest
U
چراغ راهنمایی
misdirection
U
راهنمایی غلط
marshal
U
راهنمایی کردن با
marshaled
U
راهنمایی کردن با
marshaling
U
راهنمایی کردن با
marshalled
U
راهنمایی کردن با
marshals
U
راهنمایی کردن با
directing
U
راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن
intelligence office
U
دفتر راهنمایی
aims
U
مراد راهنمایی
admonitions
U
تذکر راهنمایی
aimed
U
مراد راهنمایی
aim
U
مراد راهنمایی
directional
U
وابسته به راهنمایی و هدایت
leading questions
U
پرسش راهنمایی کننده
redirecting
U
دوباره راهنمایی کردن
redirects
U
دوباره راهنمایی کردن
guided
U
راهنمایی کردن غلاف
redirected
U
دوباره راهنمایی کردن
redirect
U
دوباره راهنمایی کردن
child guidance clinic
U
درمانگاه راهنمایی کودک
leading question
U
پرسش راهنمایی کننده
lead out of danger
U
با راهنمایی از خطر رهانیدن
road traffic offences
U
جرائم راهنمایی و رانندگی
misdirecting
U
راهنمایی غلط کردن
misdirected
U
راهنمایی غلط کردن
misdirect
U
راهنمایی غلط کردن
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
U
اداره راهنمایی و رانندگی
guide
U
راهنمایی کردن غلاف
vehicle registration office
U
اداره راهنمایی و رانندگی
lead
U
رهبری کردن راهنمایی
leads
U
رهبری کردن راهنمایی
instructs
U
اموختن به راهنمایی کردن
misdirects
U
راهنمایی غلط کردن
instruct
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructed
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructing
U
اموختن به راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن غلاف
pilot
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guidance
U
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
pilots
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
Road signs
U
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
beacons
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacon
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
guided
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guide
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
piloted
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
directs
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
advisory system
U
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
character guidance
U
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
commenting
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
comment
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
pillotage
U
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
commented
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
instructions
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com