English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Dont let the grass grow under your feet. U نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is bound to nappen U مقدراست اتفاق بیافتد
Don't pick on me. U سر به سر من نگذار.
gill net U دامی که چون ماهی دران بیافتد
He just missed going to jail. U چیزی نمانده بود بزندان بیافتد
interrupts U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparently U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
irrespective U احترام نگذار
Do not leave me alone. U من را تنها نگذار.
Nothing on earth will induce him to go there again. اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
combination shot U ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
wait up for <idiom> U به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
Don't let it get to you. U نگذار این تو را عصبانی بکند.
crosscourt shot U ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
Dont spin such yarns . Dont tell lies. U دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
I am counting(relying) on you, dont let me down. U روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
Dont get my back up. U نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
bank shot U پرتابی که به تخته بخورد
chip seal U شن بخورد راه دادن
He is a pastmaster at it . U خدای اینکار است
You wont reget it. You wont lose by it . U از اینکار بد نخواهی دید
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
Be a good chap(fellow)and do it. U جان من اینکار راانجام بد ؟
It is not possible ( feasible , practicable) . U اینکار عملی نیست
What is the motive ( design) ? U غرض از اینکار چیست ؟
Shen wI'll the work be complete? U اینکار کی کامل می شود ؟
he is unequal to the task U مرد اینکار نیست
latest event time U دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
bank shot U ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
he is too p asto what he eats U زیاد دربندان است که چه بخورد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
I have pledged ( staked ) my reputation on it . U شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
so and so U اینکار وانکار چنین وچنان
so-and-so U اینکار وانکار چنین وچنان
Nothing wI'll come out of this. U از اینکار چیزی درنمی آید
it wasdone in no time U اینکار چندان وقتی نبرد
He did it out of friendship. U ازروی دوستی اینکار راکرد
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
It is beyond my authority(control). U اینکار از اختیار من خارج است
you shall smart for it U سزای اینکار را خواهید دید
He is cut out for it. He is ideally (perfecly) suited to his work. U برای اینکار جان می دهد
planegency U صدای خیزاب که بکرانه دریا بخورد
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
resurfacing U شن بخورد راه دادن بازسازی رویه
The minisiter cant cope with it. U از دست وزیر اینکار بر نمی آید
I took a great deal of trouble over it. U روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
He wI'll give a good account of himself. U خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
He is cut out for it ( this job ). U برای اینکار ساخته شده است
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
His action is in the nature of sour grapes. U اززور پسی اینکار رامی کند
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
bank shot U ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
I'll eat my hat if I dont do it . U اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
flight U پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
blackguard U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
to fight to a finish U تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
blackguards U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
chopped U ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop U ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
boasted U ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasts U ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boast U ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
Dont ever come here again. دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار. [اینجا نیا.]
ducks and drakes U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
lofts U ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
loft U ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
I´m as hungry as a horse. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
bowed U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bow U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowing U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bows U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
hungry as a hunter <idiom> U آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
tentering U دار کشی [میخ کشی ] [اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
station U وقفه
blocks U وقفه
interrupting U وقفه
interrupt U وقفه
dead lock U وقفه
stick U وقفه
interrupts U وقفه
chasm U وقفه
chasms U وقفه
desuetude U وقفه
discontinuance U وقفه
down time U وقفه
break U وقفه
interruption U وقفه
blocked U وقفه
arrest U وقفه
stound U وقفه
stations U وقفه
arrested U وقفه
standstil U وقفه
arrests U وقفه
deadlock U وقفه
standstill U وقفه
at a stretch U بی وقفه
blocking U وقفه
stationed U وقفه
block U وقفه
abeyance or adeyancy U وقفه
cease U وقفه
paused U وقفه
gaps U وقفه
gap U وقفه
pausing U وقفه
pauses U وقفه
ceasing U وقفه
pause U وقفه
hiatus U وقفه
suspensions U وقفه
interval U وقفه
unabated <adj.> U بی وقفه
ceases U وقفه
ceased U وقفه
uninterrupted U بی وقفه
suspension U وقفه
abeyance U وقفه
jib U وقفه
hoid up U وقفه
hold back U وقفه
jibbing U وقفه
jibbed U وقفه
interruptions U وقفه
jibs U وقفه
paralysis U وقفه
breaks U وقفه
massed learning U یادگیری بی وقفه
external interrupt U وقفه خارجی
automatic interrupt U وقفه خودکار
nerve block U وقفه عصبی
affect block U وقفه عاطفه
interrupt handler U گرداننده وقفه
full stop U وقفه کامل
interrupt vector U بردار وقفه
interrupt driven U وقفه گرا
massed practice U تمرین بی وقفه
priority interrupt U وقفه اولویت
continous cycle U دوره بی وقفه
program interrupt U وقفه برنامه
caesura U وقفه ایست
blocking period U دوره وقفه
betweentimes U درمدت وقفه
full stops U وقفه کامل
run on U بدون وقفه
wind rocked out U وقفه تنفسی
work stoppage U وقفه در کار
sticking voltage U ولتاژ وقفه
interval U ایست وقفه
flashback U وقفه زمانی
flashbacks U وقفه زمانی
unceasing U بدون وقفه
time out U وقفه فاصله
vectored interrupt U وقفه برداری
machine interupption U وقفه ماشین
uninterrupted duty U کار بی وقفه
system interrupt U وقفه سیستم
interrupt U ناتوان کردن وقفه
short time rating U کار کردن با وقفه
ups U تامین برق بی وقفه
interrupting U ناتوان کردن وقفه
machine check interrupt U وقفه مقابله ماشین
disarmed U ثیرات وقفه شدن
machine check interrupt U وقفه بررسی ماشین
interrupt serrice routine U روال سرویس وقفه
disarm U ثیرات وقفه شدن
disarms U ثیرات وقفه شدن
fall into abeyance U درحال وقفه افتادن
scanned interrupt U وقفه پویش شده
interrupts U حرکت دادن وقفه
interrupts U ناتوان کردن وقفه
clock interrupt U وقفه زمان سنجی
insolvency U وقفه در پرداخت دیون
interrupting U حرکت دادن وقفه
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
arm U خط وط وقفه فعال شده .
interrupt U حرکت دادن وقفه
sizing U آهارزنی [گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
tenuis U علامت مکث و وقفه در یونانی
uninterruptable power supply U منبع تغذیه وقفه ناپذیر
NMI U وقفه غیرقابل چشم پوشی
shut up U باعث وقفه در تکلم شدن
uniterruptable power supply U سیستم تامین برق بی وقفه
continous U متصل متوالی بدون وقفه
interrupt U خط وقفه که فعال شده است
continous type furnace U کوره نوع بدون وقفه
interrupts U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting U ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupting U خط وقفه که فعال شده است
interrupt U ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupts U خط وقفه که فعال شده است
interrupts U ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupting U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com