Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
repel
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelling
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repels
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
refuses
U
رد کردن نپذیرفتن
refused
U
رد کردن نپذیرفتن
refusing
U
رد کردن نپذیرفتن
turn down
<idiom>
U
رد کردن،نپذیرفتن
refuse
U
رد کردن نپذیرفتن
turn thumbs down
<idiom>
U
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
deflating
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
checks
U
جلوگیری کردن از
prevented
U
جلوگیری کردن از
preventing
U
جلوگیری کردن
preventing
U
جلوگیری کردن از
arrested
U
جلوگیری کردن
arrest
U
جلوگیری کردن
prevents
U
جلوگیری کردن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
prevents
U
جلوگیری کردن از
to provide against
U
جلوگیری کردن
prevented
U
جلوگیری کردن
prevent
U
جلوگیری کردن از
hindering
U
جلوگیری کردن
keeps
U
جلوگیری کردن
hinders
U
جلوگیری کردن
bridle
U
جلوگیری کردن از
keep
U
جلوگیری کردن
bridled
U
جلوگیری کردن از
bridles
U
جلوگیری کردن از
restrains
U
جلوگیری کردن از
restraining
U
جلوگیری کردن از
prevent
U
جلوگیری کردن
checked
U
جلوگیری کردن از
hinder
U
جلوگیری کردن
check
U
جلوگیری کردن از
hindered
U
جلوگیری کردن
restrain
U
جلوگیری کردن از
rule out
U
جلوگیری کردن
bridling
U
جلوگیری کردن از
prohibits
U
جلوگیری کردن
holds
U
جلوگیری کردن
prohibit
U
جلوگیری کردن
inhibits
U
جلوگیری کردن
hold
U
جلوگیری کردن
prohibiting
U
جلوگیری کردن
rebuffed
U
جلوگیری کردن
pull up
U
جلوگیری کردن
hold in
U
جلوگیری کردن
arrests
U
جلوگیری کردن
rebuff
U
جلوگیری کردن
inhibit
U
جلوگیری کردن
rebuffing
U
جلوگیری کردن
rebuffs
U
جلوگیری کردن
nails
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nailed
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to resist heat
U
از نفوذگرما جلوگیری کردن
inhibits
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
nail
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
snub
U
جلوگیری سرزنش کردن
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
to avert bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
snubbed
U
جلوگیری سرزنش کردن
inhibit
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
in order to prevent
U
برای جلوگیری کردن
to pull short
U
یک مرتبه جلوگیری کردن
hold
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
head off
<idiom>
U
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
get by
U
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
holds
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
disallowed
U
نپذیرفتن
declines
U
نپذیرفتن
disallowing
U
نپذیرفتن
disallows
U
نپذیرفتن
to say no
U
نپذیرفتن
declining
U
نپذیرفتن
declined
U
نپذیرفتن
disallow
U
نپذیرفتن
rejecting
U
نپذیرفتن
rejected
U
نپذیرفتن
reject
U
نپذیرفتن
rejects
U
نپذیرفتن
rejcet
U
نپذیرفتن
decline
U
نپذیرفتن
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
refused
U
امتناع نپذیرفتن
refusing
U
امتناع نپذیرفتن
refuses
U
امتناع نپذیرفتن
refuse
U
امتناع نپذیرفتن
rejection
U
نپذیرفتن چیزی
to deny somebody something
U
چیزی را از کسی نپذیرفتن
to refuse somebody something
U
چیزی را از کسی نپذیرفتن
to refuse to give somebody one's allegiance
U
وفاداری به کسی را نپذیرفتن
to refuse to follow somebody
U
وفاداری به کسی را نپذیرفتن
justifying
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation
U
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justifies
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
break
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
to keep in
U
توقیف کردن جلوگیری کردن
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind
U
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
bozo bit
U
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
reventment
U
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bacteriolysis
U
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
maintenance
U
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
control lock
U
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore
U
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancies
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
suspension
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
obstruction
U
جلوگیری
prevention
U
جلوگیری
arrest
U
سد جلوگیری
arrested
U
سد جلوگیری
countercheck
U
جلوگیری
premunition
U
جلوگیری
arrests
U
سد جلوگیری
stoppages
U
جلوگیری
interdiction
U
جلوگیری
interception
U
جلوگیری
stoppage
U
جلوگیری
contraception
U
جلوگیری
forbiddance
U
جلوگیری
restraints
U
جلوگیری
restraint
U
جلوگیری
obstructions
U
جلوگیری
debarment
U
جلوگیری
suppression
U
جلوگیری
power down
U
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
stopped
U
جلوگیری منع
stop
U
جلوگیری منع
premune
U
ناشی از جلوگیری
stops
U
جلوگیری منع
uncontrollable
U
غیرقابل جلوگیری
interceptive
U
جلوگیری کننده
arrested
U
جلوگیری از سقوط
contraception
U
جلوگیری از ابستنی
repessive
U
جلوگیری کننده
stopping
U
جلوگیری منع
arrest
U
جلوگیری از سقوط
preventible
U
قابل جلوگیری
suppressor
U
جلوگیری کننده
preventability
U
قابلیت جلوگیری
suppressive
U
جلوگیری کننده
prevenience
U
منع جلوگیری
noise suppression
U
جلوگیری ازپارازیت
preventable
U
قابل جلوگیری
uncontrollably
U
غیرقابل جلوگیری
preservation
U
محافظت جلوگیری
inhibiter
U
جلوگیری کننده
birth control
U
جلوگیری از ابستنی
erosion control
U
جلوگیری از فرسایش
repressed
U
جلوگیری شده
checkless
U
غیرقابل جلوگیری
quenchable
U
قابل جلوگیری
quenchless
U
غیرقابل جلوگیری
preventive
U
جلوگیری کننده
letted
U
منع جلوگیری
preventive
U
عامل جلوگیری
inhibitive
U
وابسته به جلوگیری
inhibitor
U
جلوگیری کننده
inhibition
U
جلوگیری از بروزاحساسات
preservatives
U
ماده جلوگیری
interdict
U
جلوگیری ممنوعیت
preclusive
U
جلوگیری کننده
irrepressible
U
جلوگیری نکردنی
inhibitions
U
جلوگیری از بروزاحساسات
block age
U
جلوگیری انسداد
accident prevention
U
جلوگیری از سانحه
abatement
U
فروکش جلوگیری
controlment
U
اختیارداری جلوگیری
preservative
U
ماده جلوگیری
arrests
U
جلوگیری از سقوط
controlling
U
بازرسی نظارت جلوگیری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com