English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
french toast U نوعی نان شیر مال سرخ کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
flexowriter U علامت تجارتی نوعی ماشین ابتدایی که برای تولید نوارکاغذی منگنه شده از داده هایی که از یک صفحه کلیدوارد شده اند استفاده می کرده است
jigsaw puzzle U نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
cottage contract U نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
plaiting U [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
Other Matches
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
fire bee U نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
bittersweet U نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
asses' ears U نوعی گوشه [نوعی شاخه]
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
off the trail U پی گم کرده
bloat U پف کرده
unconscious U غش کرده
unconsciously U غش کرده
bouffant U پف کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
soufflTs U پف کرده
souffles U پف کرده
souffle U پف کرده
infusions U دم کرده
infusion U دم کرده
beastby U کرده
puff pastry U پف کرده
gelid U یخ کرده
puffed <adj.> U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
turgid <adj.> U پف کرده
grown-ups U رشد کرده
fucate U رنگ کرده
farcie U دلمه کرده
farthingale U دامن پف کرده
fecit U درست کرده
fubsy U قوز کرده
fretty U اماس کرده
ghee U کره اب کرده
grown-up U رشد کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
risen U طلوع کرده
iced U خنک کرده
purified U پاک کرده
fled U فرار کرده
swollen U اماس کرده
swollen U ورم کرده
begotten U تولید کرده
protuberant U باد کرده
educated U تحصیل کرده
whey U شیرچرخ کرده
chose U انتخاب کرده
picked U پاک کرده
farci U دلمه کرده
refined U تمیز کرده
enrooted U ریشه کرده
rooted U ریشه کرده
ghi U کره اب کرده
bunged up U باد کرده
began U شروع کرده
blown U ورم کرده
full-grown U رشدکامل کرده
full grown U رشدکامل کرده
tumescent U ورم کرده
fried U سرخ کرده
wedded U ازدواج کرده
tinned U قوطی کرده
restrained U لگام کرده
airless U گرفته یا دم کرده
warm infusion U چیز دم کرده
ventricular U باد کرده
self taught U تحصیل کرده
smoothfaced U صاف کرده
tumid U اماس کرده
they have done their work U را کرده اند
overage U کم رشد کرده
off the track U ازخط پی گم کرده
inveterate U ریشه کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
carpeted U فرش کرده
iced ppa U خنک کرده
painted U رنگ کرده
in flower U شکوفه کرده
intumescent U باد کرده
intumescent U اماس کرده
inwrought U از تو کار کرده
it is very easily done U کرده میشود
deep-rooted U ریشه کرده
let it be done U کرده شود
indrawn U جذب کرده
puffy <adj.> U باد کرده
knotted U ازدحام کرده
decorated U زینت کرده
nodular U ورم کرده
testate U وصیت کرده
bendon U نیت کرده
baggily U بطورباد کرده
blubbery U ورم کرده
pulled U خشک کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
shot U اصابت کرده
shots U اصابت کرده
strained U صاف کرده
get U کسب کرده
gets U کسب کرده
getting U کسب کرده
hidden U پنهان کرده
deep rooted U ریشه کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
billowy U باد کرده
unruffled U ارام کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
turgid <adj.> U باد کرده
tumid <adj.> U باد کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
puffed <adj.> U باد کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
distent U ورم کرده
grown U رشد کرده
sweated U عرق کرده
beheld U مشاهده کرده
clarified U صاف کرده
mistaken U اشتباه کرده
sawn U اره کرده
cowslip tea U گل گاو زبان دم کرده
borne U تحمل کرده یاشده
clerisy U طبقه تحصیل کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
you are mistaken U اشتباه کرده اید
school drop out U ترک تحصیل کرده
The door is jammed. در گیر کرده است.
a fried sausage U یک سوسیس سرخ کرده
angriest U ورم کرده دژم
cursed with porerty U نفرین کرده به گدایی
hidden information U اطلاعات پنهان کرده
de- U کرده را خنثی کردن
newlywed U تازه ازدواج کرده
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
begun U شروع کرده یا شده
cultured U مهذب تحصیل کرده
broiled meat U گوشت سرخ کرده
forgotten U فراموش کرده یا شده
saute U در روغن سرخ کرده
frying U گوشت سرخ کرده
magdalen or lene U فاحشه توبه کرده
fry U گوشت سرخ کرده
foreseen U پیش بینی کرده
fries U گوشت سرخ کرده
cecils U قیمه سرخ کرده
angry U ورم کرده دژم
angrier U ورم کرده دژم
made up U مصنوعی بزک کرده
grenadine U مرغ دلمه کرده
dried fruit U میوه خشک کرده
married U عروسی کرده متاهل
they are on strike U اعتصاب کرده اند
ranker U افسر سربازی کرده
self-educated U پیش خودتحصیل کرده
fresco a wall U دیوار سفید کرده را
self educated U پیش خودتحصیل کرده
the tribes are all up U طغیان کرده اند
made-up U مصنوعی بزک کرده
trigmous U سه بار عروسی کرده
neutralized U بیطرف کرده شده
i am f.caught U عجب گیری کرده ام
tumid U ورم کرده متورم
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
shaveling U ادم اصلاح کرده
ingrained U دیرینه ریشه کرده
tumescent U اماس کرده اماسیده
stum U اب انگورتازه درخم کرده
turgescent U باد کرده پرطمطراق
yuppies U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
Her Face has swollen. U صورتش باد (ورم ) کرده
rechauffe U خوراک دوباره گرم کرده
yuppie U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
It is preying on my mind. U خیالم را ناراحت کرده است
I'm tired of it. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
I'm sick of it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
betook U دست زده مبادرت کرده
I'm fed up with it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
the wound is rankling U زخم چرک کرده است
potted U کوزه کرده ذدزفرف ریخته
I'm tired of it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
pullets U مرغ تازه تخم کرده
I'm sick of it. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
puff pastry U شیرینی دارای خامهی پف کرده
French fries U سیب زمینی سرخ کرده
I'm fed up with it. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
passant U تصویرجانوریکه دست خودرابلند کرده
pullet U مرغ تازه تخم کرده
testate U متوفایی که وصیت کرده باشد
drawn butter U کره اب کرده وامیخته با ارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com