English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
ravioli U نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
fondu U نوعی غذای سویسی
chow mein U نوعی غذای چینی
chopsuey U نوعی غذای چینی
scrapple U خوراک مرکب از گوشت سرخ کرده وادویه
timbale U خوراکی مرکب از گوشت ماهی وجوجه وپنیر وغیره
jigs U نوعی طعمه ماهیگیری مرکب از قلاب و پر
jig U نوعی طعمه ماهیگیری مرکب از قلاب و پر
tom collins U نوعی مشروب الکلی مرکب ازجین واب وغیره
goulash U نوعی غذا که با گوشت گاو یاگوساله و سبزیجات تهیه میشود
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
racks U نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
wracks U نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
rack U نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
racked U نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
wracked U نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
hereford U نوعی گوساله گوشت قرمز ازنژاد انگلیسی که صورت سفیدی دارد
background noise U در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
salami U گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace U گوشت سیب گوشت میوه
combined influence mine U مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
club steak U قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
fire bee U نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
bittersweet U نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
sops U غذای مایع
meat U غذای اصلی
meats U غذای اصلی
stinkpot U غذای بدبو
spirilual nutriment U غذای روحانی
luncheons U غذای مفصل
cornmeal U غذای ذرت
shore dinner U غذای دریایی
sweetmeat U غذای شیرین
dinette U غذای گرم
entree U غذای اصلی
sop U غذای مایع
luncheon U غذای مفصل
restorative food U غذای مقوی
health food U غذای سالم
plant food U غذای گیاه
plant food U غذای گیاهی
dish of the day U غذای روز
birdseed U غذای پرندگان
when in season U غذای فصل
seafood U غذای دریایی
chicken feed U غذای جوجه
junk foods U غذای ناسالم
junk food U غذای ناسالم
health foods U غذای سالم
antipasto U غذای اشتهااور
potluck U غذای مختصر
set menu U صورت غذای هر روزه
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
a special menu U صورت غذای مخصوص
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
stenophagous U غذای محدود خوار
boarded U غذای روی میز
gastronomist U متخصص غذای لذیذ
board U غذای روی میز
debilitant U غذای ضعیف کننده
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
slosh U غذای چسبناک مشروب لزج
food container U فرف غذای قابل حمل
sloshes U غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing U غذای چسبناک مشروب لزج
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
combined operations U عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
alpha pegasi U مرکب الفرس متن الفرس مرکب
asses' ears U نوعی گوشه [نوعی شاخه]
agape U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
mawkish U حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
slopping U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopped U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
puffing U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
complexes U مرکب
parasyntetic U مرکب
composite U مرکب
combined arms U مرکب
hybrid U مرکب
compound U مرکب
ink pad U مرکب زن
complex U مرکب
tracing ink U مرکب
combined U مرکب
mixed U مرکب
compounds U مرکب
conposite U مرکب
compounded U مرکب
complexity U مرکب
roadsters U مرکب
roadster U مرکب
multiplex U مرکب
formant U مرکب
inks U مرکب
composed U مرکب
ink U مرکب
complexities U مرکب
munchies [Colloquial] U غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
preserved meat U گوشت
granulation tissue U گوشت نو
pulpless U بی گوشت
proud flesh U گوشت نو
flesh and blood U گوشت
flesh-and-blood U گوشت
viand U گوشت
meat U گوشت
meats U گوشت
flesh U گوشت
brawn U گوشت
basting U گوشت
flitched beam U تیر مرکب
compound U جسم مرکب
compound U لفظ مرکب
double ignorance U جهل مرکب
drawing ink U مرکب رسم
consisting U مرکب بودن از
diphthongs U مصوت مرکب
girders U تیر مرکب
pully block U قرقره مرکب
saccharic U مرکب ازساخارین
diphthong U مصوت مرکب
build up lining U پوشش مرکب
build up section U مقاطع مرکب
dense ignorance U جهل مرکب
decompound U مرکب درمرکب
pads U مرکب خشک کن
compound wound motor U موتور مرکب
synthetic U مرکب از موادمصنوعی
converter valve U لامپ مرکب
syncarp U میوه مرکب
copying ink U مرکب کپیه
summation tone U صوت مرکب
compounded U جسم مرکب
compounded U لفظ مرکب
compound U ماده مرکب
compound U اتصال مرکب
cuttle U ماهی مرکب
cuttle fish U ماهی مرکب
decomposite U مرکب درمرکب
pad U مرکب خشک کن
interest on interest U ربح مرکب
parasyntetic U مشتق و مرکب
india ink U مرکب چین
lenticular U مرکب از عدسی
magnetic ink U مرکب مغناطیسی
markab U مرکب الفرس
onomastic U مرکب از اسم
consists U مرکب بودن از
consisted U مرکب بودن از
consist U مرکب بودن از
oaten U مرکب از دانههای جو
mixed flow U جریان مرکب
mixed number U عدد مرکب
multimodal transport U حمل مرکب
multiple offence U حمله مرکب
multiple unit valve U لامپ مرکب
inkiness U سیاهی مرکب
inker U مرکب نویس
girder U تیر مرکب
printing ink U مرکب چاپ
printer's ink U مرکب چاپ
composite U یکان مرکب
composite U چیز مرکب
harmonic motion U الحان مرکب
hybrid wave U موج مرکب
compound interest U بهره مرکب
ink bag U کیسه مرکب
ink bottle U مرکب دان
ink eraser U مرکب پاک کن
compound interest U ربح مرکب
Indian ink U مرکب چین
ink pot U مرکب دان
multivibrator U لرزه گر مرکب
combined footing U شالوده مرکب
composite armor U زره مرکب
composite defense U دفاع مرکب
composite demand U تقاضای مرکب
combined stresses U تنش مرکب
composite material U مواد مرکب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com