English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
not now or ever U نه اکنون و نه در آینده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. U ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
for the present U اکنون
at present U اکنون
at the moment U اکنون
presents U اکنون
presenting U اکنون
present U اکنون
now U اکنون
at present U اکنون
at the present moment U اکنون
presented U اکنون
now f.it U اکنون دیگراغازکنیم
the present and the past U اکنون و گذشته
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
You are free to go now. U اکنون آزادید بروید.
here U در این موقع اکنون
i am busy at the moment U اکنون کار دارم
he is now at rest U اکنون اسوده است
it is quite another story now U اوضاع اکنون دگرگون
they sing small now U اکنون دیگر صداشان در نمیاید
i now know the v of exercise U اکنون قدر ورزش را میفهمم
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
I never saw anything like it. U من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
guilders U نام سکه زرهلندی که اکنون درکارنیست
guilder U نام سکه زرهلندی که اکنون درکارنیست
present work U عملیاتی که اکنون انجام شده است
we are now quits U اکنون با هم برابر شدیم دیگرحسابی نداریم
The plan is now in action ( underway ) . U طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
after mentioned U پس آینده
dead-end job U شغلی بی آینده
ex nunc U برای آینده
doctor-to-be U پزشک آینده
fear of the future U وحشت از آینده
remote future U آینده دور
sustainable <adj.> U آینده گرا
for the future <adv.> U برای آینده
future-oriented <adj.> U آینده گرا
after ages ادوار آینده
morrow [Old English] U فردا [ آینده]
in the near future U در آینده نزدیک
iguanodon U سوسمار بزرگ گیاه خوار که اکنون بشکل سنگواره دیده میشود
sustainable <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
time will tell U در آینده معلوم می شود
a rosy future U آینده امید بخشی
I am hopeful about the future. U درباره آینده امیدوارهستم
in the long run <idiom> U آینده دور،درآخر
koh i noor U کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
to look forward expectantly to the future U با انتظار به آینده نگاه کردن
to mortgage one's future U خسارت زدن به آینده خود
Take no thought of the morrow. U نگران فردا [آینده] نباش.
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
lay up <idiom> U ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
The future of the team is shrouded in uncertainty. U آینده این تیم بلاتکلیف است.
projected U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
project U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
The subsidy will be phased out next year. U یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . U فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
projects U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
prospect [of something] U آینده نگری [چشم انداز] [پیش بینی] چیزی
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
phyrgian cap U یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
now that you know the way.... U اکنون که راه را یاد گرفتید حال که راه را بلدهستید.......
opens U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. U این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
archive U فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
upward compatible U طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upwards compatible U طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
saddle cover U رو زینی [اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
coronation carpet U فرش تاجگذاری [این فرش که منصوب به اصفهان می باشد در قرن هفدهم میلادی جهت تاجگذاری فردریک پنجم در دانمارک بافته شده و اکنون نیز در موزه سلطنتی دانمارک نگهداری می شود]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com