Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
type of use
U
نمونه کاربرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
water power utilization
U
کاربرد انرژی هیدرولیک کاربرد نیروی ابی
module
U
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
modules
U
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acceptance sampling
U
نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sample
U
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled
U
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampling
U
نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample
U
نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes
U
رنگینه های طبیعی
[که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
implementation
U
کاربرد
using
U
کاربرد
usage
U
کاربرد
usages
U
کاربرد
implementation
U
کاربرد
applicability
U
کاربرد
use
U
کاربرد
applications
U
کاربرد
application
U
کاربرد
employment
U
کاربرد
uses
U
کاربرد
end use
U
کاربرد
application of load
U
کاربرد بار
application
U
کاربرد استفاده
applicable
U
کاربرد پذیر
application oriented
U
کاربرد گرا
conditions of use
U
شرایط کاربرد
standby application
U
کاربرد جانشین
applications
U
کاربرد استفاده
application of a force
U
کاربرد نیرو
applicability
U
کاربرد پذیری
field of application
U
میدان کاربرد
use inheritance
U
وراثت ناشی از کاربرد
utilization
U
کاربرد روزانه استفاده
server based application
U
برنامه کاربرد شبکه
instrumentation
U
کاربرد وسائل سنجش
This does not apply to . . .
U
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
lock option
U
اختیار کاربرد قفل
to go into effect
U
کاربرد پذیر شدن
to come into operation
U
کاربرد پذیر شدن
to inure
U
کاربرد پذیر شدن
to take effect
U
کاربرد پذیر شدن
domain knowledge
U
دانش محیط کاربرد
application of load
U
فرود بار کاربرد نیرو
commitments
U
تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
commitment
U
تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
employment
U
کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
utilitarianism
U
کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
reworked
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworking
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
rework
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
keypad
U
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
application study
U
بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
other than
[usually used in negative sentences]
<adv.>
U
به غیر از
[در جمله های منفی کاربرد دارد]
interface human machine interface
U
امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
This dictionary has many examples of how idioms are used .
U
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
HMI
U
امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
HMI's
U
امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
free
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freed
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freeing
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
frees
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
Phone Dialer
U
امکانی در ویندوز که به کاربرد مکان شماره گیری از کامپیوتر خود میدهد
privilege
U
وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند
cybernation
U
کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
mobile warfare
U
جنگ سیال جنگی که در ان طرفین بامبادله اتش و کاربرد مانورو استفاده از زمین ابتکارعملیات را به دست گرفته وحفظ می نمایند
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
phenolic epoxy
U
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
anticrop operations
U
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
photocomposition
U
کاربرد پردازش الکترونیکی درتهیه چاپ که مستلزم تعریف و تنظیم تحریر و تولید ان به وسیله پردازش از طریق عکاسی میباشد
pick
U
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
paradigms
U
نمونه
paradigm
U
نمونه
breadboard
U
نمونه
ensample
U
نمونه
representatives
U
نمونه
patterns
U
نمونه
foretype
U
نمونه
forme
U
نمونه
strickle
U
نمونه
specimens
U
نمونه
module
U
نمونه
modules
U
نمونه
sampling
U
نمونه
paragon
U
نمونه
copyslip
U
نمونه
specimen
U
نمونه
exemplars
U
نمونه
exemplar
U
نمونه
representative
U
نمونه
calligraph
U
نمونه
paragons
U
نمونه
type
U
نمونه
typed
U
نمونه
types
U
نمونه
typicalness
U
نمونه
example
U
نمونه
examples
U
نمونه
format
U
نمونه
formats
U
نمونه
sampled
U
نمونه
copy
U
نمونه
sample
U
نمونه
precedents
U
نمونه
model
U
نمونه
modelled
U
نمونه
precedent
U
نمونه
modeled
U
نمونه
copies
U
نمونه
copied
U
نمونه
copying
U
نمونه
pattern
U
نمونه
instances
U
نمونه
schema
U
نمونه
models
U
نمونه
schemata
U
نمونه
progenitor
U
نمونه
progenitors
U
نمونه
instance
U
نمونه
pilot plant
U
کارگاه نمونه
pilot plant
U
کارخانه نمونه
phony
U
مدل یا نمونه
pilot model
U
نمونه ازمایشی
pattern making
U
نمونه سازی
pilot production
U
تولید نمونه
ladle samble
U
نمونه پاتیل
core sample
U
نمونه استوانهای
coring
U
نمونه گیری
emulation
U
نمونه سازی
emulator
U
نمونه ساز
exemplarily
U
بطور نمونه
exemplification
U
نمونه اوری
exemplum
U
مثال نمونه
for example
U
برای نمونه
foretype
U
نمونه قبلی
free sample
U
نمونه مجانی
g
U
نمونه معیار
holotype
U
نمونه شاخص
per sample
U
طبق نمونه
sample data
U
داده نمونه
unknown sample
U
نمونه مجهول
typification
U
تعیین نمونه
typicality
U
نمونه علامت
typical sample
U
نمونه نوعی
typical galaxy
U
کهکشان نمونه
typal
U
شبیه نمونه
test specimen
U
نمونه ی ازمایش
test specimen
U
نمونه ازمایش
test specimen
U
نمونه ازمایشی
patterning
U
نمونه سازی
vial
U
شیشه نمونه
work sample
U
نمونه کار
tokenism
U
نمونه کاری
tokenism
U
نمونه نمایی
portfolio
U
نمونه محصول
test piece
U
نمونه ازمایش
test piece
U
نمونه ازمایشی
test model
U
نمونه ی ازمایش
reference pilot
U
نمونه مرجع
random sample
U
نمونه تصادفی
quota sample
U
نمونه سهمیه
prototyping
U
ساخت یک نمونه
protoplast
U
نمونه اصل
representative sample
U
نمونه معرف
sample cell
U
فرف نمونه
specimen signature
U
نمونه امضاء
sight form
U
نمونه رصد
screamer
U
نمونه بسیارخوب
samplery
U
نمونه گیری
samplery
U
نمونه برداری
sample size
U
بزرگی نمونه
sample size
U
حجم نمونه
sample distribution
U
توزیع نمونه
probability sample
U
نمونه احتمالاتی
typical
U
یک نمونه بارز
cell
U
فرف نمونه
cells
U
فرف نمونه
demo
U
نمونه نمایشی
samples
U
نمونه کالا
piece
U
سکه نمونه
pieces
U
سکه نمونه
parable
U
قیاس نمونه
parables
U
قیاس نمونه
archetypes
U
نمونه اولیه
archetype
U
نمونه اولیه
typical
U
نمونه نوعی
prototype
U
نمونه اولیه
prototype
U
نمونه نخستین
prototype
U
نمونه ازمایشی
prototypes
U
نمونه اولیه
prototypes
U
نمونه نخستین
prototypes
U
نمونه ازمایشی
gauge
U
سنجیدن نمونه
gauged
U
سنجیدن نمونه
gauges
U
سنجیدن نمونه
typifies
U
نمونه بودن
typify
U
نمونه دادن
typify
U
نمونه بودن
typifying
U
نمونه دادن
typifying
U
نمونه بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com