English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
grade U نمره دادن
grades U نمره دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
number U نمره دادن به
numbers U نمره دادن به
mallet goal U نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
v ring U تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
Other Matches
grades U نمره
mark U نمره
grade U نمره
marks U نمره
thread fineness U نمره نخ
yarn count U نمره نخ
t score U نمره T
numeral U نمره
numerals U نمره
scores U نمره
score U نمره
scored U نمره
additional score U نمره اضافی
lie score U نمره دروغگویی
graded U نمره دار
raw score U نمره خام
real score U نمره واقعی
error score U نمره خطا
main score U نمره اصلی
composite score U نمره مرکب
evaluation score U نمره ارزیابی
accuracy score U نمره دقت
scores U نمره اوردن
total score U نمره کامل
score U چوب خط نمره
derived score U نمره اشتقاقی
score U نمره اوردن
deviation score U نمره انحراف
unweighted score U نمره غیروزنی
scored U چوب خط نمره
true score U نمره حقیقی
scored U نمره اوردن
scores U چوب خط نمره
percentile score U نمره صدکی
numbering U نمره زنی
scoring U نمره گذاری
grading U نمره گذاری
number U نمره شمردن
grader U نمره گذار
gain score U نمره افزوده
conduct grade U نمره انضباط
test score U نمره ازمون
time score U نمره زمانی
test value U نمره ازمون
grade score U نمره کلاسی
stanine score U نمره نه بخشی
ipsative score U نمره نسبی
numbers U نمره شمردن
sigma score U نمره معیار
gross score U نمره خام
standard score U نمره معیار
weighted score U نمره وزنی
evaluation score U نمره ازمایش
graphic score U نمره نگارهای
scoring key کلید نمره گذاری
point U نمره درس پوان
corrected score U نمره اصلاح شده
transmuted score U نمره تبدیل شده
subjective scoring U نمره گذاری ذهنی
standardized score U نمره بهنجار شده
differential scoring U نمره گذاری افتراقی
configural scoring U نمره گذاری طرحی
observed score U نمره مشاهده شده
conspect reliability U پایایی نمره گذاران
normalized score U نمره هنجار شده
The car had no licence ( number ) plate . U اتوموبیل بی نمره بود
pages U صفحات را نمره گذاری کردن
predicted score U نمره پیش بینی شده
paged U صفحات را نمره گذاری کردن
telephone dial U صفحه نمره گیر تلفن
marks U نمره گذاری کردن علامت
mark U نمره گذاری کردن علامت
page U صفحات را نمره گذاری کردن
I give you full marks for that . U نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
annual average score U میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
outpoint U سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
The shoes are a size too big for my feet. U کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
yarn sorting U دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
accession number U نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
dialled U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialed U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
shake bottle U بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
calling dial U صفحه شماره گیر تلفن صفحه نمره گیر تلفن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
house U منزل دادن پناه دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com