Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
score
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marks
U
نمره گذاری کردن علامت
mark
U
نمره گذاری کردن علامت
denotes
U
تفکیک کردن علامت گذاردن
denote
U
تفکیک کردن علامت گذاردن
denoted
U
تفکیک کردن علامت گذاردن
tripos
U
امتحان حساب
obelize
U
با این علامت "-" نشان گذاردن
misbrand
U
مارک یا علامت دروغی گذاردن
parquet
U
باچوب فرش کردن
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
hooking
U
سد کردن غیرمجاز حریف باچوب
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
paged
U
صفحات را نمره گذاری کردن
pages
U
صفحات را نمره گذاری کردن
page
U
صفحات را نمره گذاری کردن
try
U
امتحان کردن
tested
U
امتحان کردن
trials
U
امتحان کردن
tries
U
امتحان کردن
to bring to the proof
U
امتحان کردن
tests
U
امتحان کردن
to give an examination
U
امتحان کردن
test
U
امتحان کردن
trial
U
امتحان کردن
examining
U
امتحان کردن
to make a trial of
U
امتحان کردن
examine
U
امتحان کردن
examines
U
امتحان کردن
examined
U
امتحان کردن
put to test
U
امتحان کردن
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
to copy
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to plagiarize
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to crib
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
dials
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialed
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial
U
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
invigilating
U
در امتحان نظارت کردن
reexamine
U
دوباره امتحان کردن
checks
U
امتحان کردن بازرسی
try (something) out
<idiom>
U
امتحان کردن(چیزی)
tested
U
ازمایش کردن امتحان
invigilated
U
در امتحان نظارت کردن
try on
<idiom>
U
امتحان کردن لباس
tests
U
ازمایش کردن امتحان
test
U
ازمایش کردن امتحان
checked
U
امتحان کردن بازرسی
invigilate
U
در امتحان نظارت کردن
check
U
امتحان کردن بازرسی
invigilates
U
در امتحان نظارت کردن
wainscots
U
باچوب
wainscot
U
باچوب
to check out something
U
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to put to proof
U
امتحان کردن محک زدن
palpate
U
لمس کردن امتحان نمودن
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
cane
U
باچوب زدن
lammed
U
باچوب زدن
canes
U
باچوب زدن
caned
U
باچوب زدن
caning
U
باچوب زدن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
examinations
U
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examination
U
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
to try something completely new
<idiom>
U
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
stopper
U
باچوب پنبه بستن
stilts
U
باچوب پا راه رفتن
cue
U
باچوب بیلیارد زدن
stilt
U
باچوب پا راه رفتن
cues
U
باچوب بیلیارد زدن
stoppers
U
باچوب پنبه بستن
ferule
U
گرز تنبیه باچوب
marqueterie
U
تزئین باچوب وگوش ماهی
crutches
U
باچوب زیربغل راه رفتن
crutch
U
باچوب زیربغل راه رفتن
thwacked
U
باچوب پهن کتک زدن
thwacking
U
باچوب پهن کتک زدن
thwack
U
باچوب پهن کتک زدن
thwacks
U
باچوب پهن کتک زدن
marquetry
U
تزئین باچوب وگوش ماهی
invested
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
poses
U
: مطرح کردن گذاردن
posing
U
: مطرح کردن گذاردن
put on
U
: تحمیل کردن گذاردن
pose
U
: مطرح کردن گذاردن
posed
U
: مطرح کردن گذاردن
enquires
U
تحقیق کردن امتحان کردن
inquires
U
تحقیق کردن امتحان کردن
inquire
U
تحقیق کردن امتحان کردن
enquired
U
تحقیق کردن امتحان کردن
inquired
U
تحقیق کردن امتحان کردن
crammer
U
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
stickside
U
سمتی از بدن دروازه بان باچوب هاکی
poler
U
کسیکه باچوب یا دیرک کار یاحرکت کند
interfered
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
mediates
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediate
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediating
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
lay by
U
کنار گذاردن متروک کردن
mediated
U
وساطت کردن پابمیان گذاردن
intervene
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
foil
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
foiled
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
godfathers
U
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
godfather
U
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
foiling
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
intervened
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervenes
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
foils
U
عقیم گذاردن خنثی کردن
interferes
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfere
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
subscribing
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
thwart
U
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
put by
U
قطع کردن کنار گذاردن
thwarted
U
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
subscribes
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribed
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
lay-by
U
کنار گذاردن متروک کردن
subscribe
U
تصدیق کردن صحه گذاردن
lay-bys
U
کنار گذاردن متروک کردن
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
straiten
U
باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
ovulating
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encase
U
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encased
U
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulate
U
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encases
U
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
symbol
U
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
To pay off someone. To settle old scores with someone.
U
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
to shuffle off responsibility
U
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility
U
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
cipher
U
حساب کردن
minculculate
U
بد حساب کردن
sum
U
حساب کردن
misreckon
U
بد حساب کردن
figure
U
حساب کردن
figures
U
حساب کردن
miscalculating
U
بد حساب کردن
account
U
حساب کردن
to count up
U
حساب کردن
sums
U
حساب کردن
cyphers
U
حساب کردن
to cast up
U
حساب کردن
figuring
U
حساب کردن
ciphers
U
حساب کردن
to figure up
U
حساب کردن
calculated
U
حساب کردن
calculate
U
حساب کردن
computed
U
حساب کردن
calculates
U
حساب کردن
miscalculate
U
بد حساب کردن
counts
U
حساب کردن
counting
U
حساب کردن
miscalculated
U
بد حساب کردن
counted
U
حساب کردن
count
U
حساب کردن
computes
U
حساب کردن
compute
U
حساب کردن
numerate
U
حساب کردن
undercharge
U
کم حساب کردن
miscalculates
U
بد حساب کردن
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
stripping
U
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
garnish
U
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes
U
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished
U
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
settles
U
تصفیه حساب کردن
overcharged
U
زیاد حساب کردن
to put any one down for a fool
U
کسیرااحمق حساب کردن
overcharges
U
زیاد حساب کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
recalculate
U
دوباره حساب کردن
miscalculate
U
اشتباه حساب کردن
miscast
U
غلط حساب کردن
tally
U
با چوب خط حساب کردن
tally
U
باچوبخط حساب کردن
tallying
U
با چوب خط حساب کردن
tallies
U
باچوبخط حساب کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com