English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
represent U نمایندگی کردن وانمود کردن
represented U نمایندگی کردن وانمود کردن
represents U نمایندگی کردن وانمود کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
simulate U وانمود کردن
pretending U وانمود کردن
pretends U وانمود کردن
simulafe U وانمود کردن
sham U وانمود کردن
shams U وانمود کردن
to make believe U وانمود کردن
possums U وانمود کردن
possum U وانمود کردن
simulates U وانمود کردن
make believe <idiom> U وانمود کردن
pretend U وانمود کردن
let on <idiom> U وانمود کردن
feign U وانمود کردن
dissemble U وانمود کردن
lead on U وانمود کردن
sham U وانمود کردن
pretend U وانمود کردن
play at U وانمود کردن
feign U وانمود کردن
play-acted U وانمود کردن
play-acting U وانمود کردن
play-act U وانمود کردن
simulating U وانمود کردن
play-acts U وانمود کردن
feigns U وانمود کردن
simulating U وانمود سازی کردن
put on U وانمود کردن بکارانداختن
to set up for...... U خود را..........وانمود کردن
simulates U وانمود سازی کردن
simulate U وانمود سازی کردن
deputised U نیابت کردن نمایندگی کردن
deputising U نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizing U نیابت کردن نمایندگی کردن
deputize U نیابت کردن نمایندگی کردن
deputized U نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizes U نیابت کردن نمایندگی کردن
deputises U نیابت کردن نمایندگی کردن
depute U نمایندگی کردن
assumes U بخود بستن وانمود کردن
assume U بخود بستن وانمود کردن
simulate U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulates U تقلید نشان دادن وانمود کردن
heroize U خود را پهلوان وانمود کردن قهرمان وپهلوان وانمودکردن
per procurationem U به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
legatine U دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
feinting U وانمود
pretence U وانمود
feinted U وانمود
feint U وانمود
make believe U وانمود
poser U وانمود کن
feigning U وانمود
posers U وانمود کن
pretensions U وانمود
pretension U وانمود
pretender U وانمود گر
pretences U وانمود
feints U وانمود
make-believe U وانمود
pretenders U وانمود گر
poseur U وانمود کن
affectations U وانمود
affectation U وانمود
fakery U وانمود
pretenses U وانمود
poseurs U وانمود کن
dissimulation U وانمود
faking U وانمود
seemed U وانمود شدن
seem U وانمود شدن
seems U وانمود شدن
affecter U وانمود کننده
factitious U وانمود کننده
simulation U وانمود تظاهر
simulations U وانمود تظاهر
simular U وانمود کننده
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
simulator U دستگاه وانمود ساز
simulators U دستگاه وانمود ساز
representation U نمایندگی
representations U نمایندگی
agentship U نمایندگی
acting on behalf of U به نمایندگی
represented by U به نمایندگی
representing U به نمایندگی
solicitorship U نمایندگی
per pro U به نمایندگی
deputyship U نمایندگی
legislation U نمایندگی
agencies U نمایندگی
delegations U نمایندگی
legations U نمایندگی
procuration U نمایندگی
agency U نمایندگی
proxyship U نمایندگی
delegation U نمایندگی
delegacy U نمایندگی
legation U نمایندگی
delegate U به نمایندگی فرستادن
deputations U نماینده نمایندگی
delegate U نمایندگی دادن
deputations U هیئت نمایندگی
legateship U نمایندگی پاپ
deputation U نماینده نمایندگی
represent U نمایندگی داشتن
sales represntative U نمایندگی فروش
subagency U نمایندگی فرعی
represents U نمایندگی داشتن
commercial representative U نمایندگی بازرگانی
consular representation U نمایندگی کنسولی
represented U نمایندگی داشتن
depute U نمایندگی دادن به
delegated U نمایندگی دادن
deputised U نمایندگی دادن
deputizing U نمایندگی دادن
factorship U نمایندگی تجاری
delegates U به نمایندگی فرستادن
delegating U نمایندگی دادن
diplomatic representation U نمایندگی سیاسی
deputising U نمایندگی دادن
deputation U هیئت نمایندگی
deputises U نمایندگی دادن
factoring of credit U نمایندگی اعتبار
depute U نمایندگی دادن
deputizes U نمایندگی دادن
deputized U نمایندگی دادن
agentship U محل نمایندگی
deputize U نمایندگی دادن
delegated U به نمایندگی فرستادن
delegates U نمایندگی دادن
delegating U به نمایندگی فرستادن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
he pretended to be asleep U چنین وانمود کرد که خواب است
representational U وابسته به نمایندگی یا وکالت
proxy U نمایندگی وکالت وکالتنامه
represents U نمایندگی داشتن از طرف
attorneys U نمایندگی وکیل مدافع
forwarding agency U نمایندگی حمل و نقل
attorney U نمایندگی وکیل مدافع
represent U نمایندگی داشتن از طرف
represented U نمایندگی داشتن از طرف
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
to sit for a province U نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
residentship U نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
residentship U اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
commissions U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
snake in the grass <idiom> U دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
peers of scotland U بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
peers of iveland U بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com