English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
regent U نماینده پادشاه رئیس
regents U نماینده پادشاه رئیس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
eminent domain U مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
kingmaker U کسی که درانتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
king dom U کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
monarch U پادشاه
king U پادشاه
queen U زن پادشاه
constitutional monarch U پادشاه
monarchs U پادشاه
kingless U بی پادشاه
head of state U پادشاه
sovereigns U پادشاه
potentates U پادشاه
o king U ای پادشاه
sovereign U پادشاه
queenconsort U زن پادشاه
rex U پادشاه
potentate U پادشاه
Shah U پادشاه
Shahs U پادشاه
queens U زن پادشاه
our sovereingn U پادشاه
kings U پادشاه
sign manual U امضا پادشاه
rial U پادشاه ملکه
kings palace U کاخ پادشاه
regicide U قتل پادشاه
regicides U قتل پادشاه
kings palace U قصر پادشاه
fit for a king U لایق پادشاه
lese majestyodhkj &odhkj fvqn U پادشاه یا دولت
kingling U پادشاه کوچک
oberon U پادشاه پریان
king of england U پادشاه انگلستان
raja or rajah U راجه-امیریا پادشاه
royal prerogative U حق امتیاز ویژه پادشاه
privy seal U مهر شخصی پادشاه
croesus U کراسوس : پادشاه یونان
his britannic majesty U اعلیحضرت پادشاه انگلستان
king's counsel U قاضی دادگاه پادشاه
king of birds U پادشاه مرغان :دال
aeolus U پادشاه تسالی یونان
princess of the blood U دختر یا نوه پادشاه
they attended the king U ایشان درخدمت پادشاه بودند
the u kingdom U کشوری که پادشاه داشته باشد
regius professor U استاد منصوب ازطرف پادشاه
gordian U وابسته به پادشاه فریجیه لاینحل
sovereignty U اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
prince royal U پسر ارشد پادشاه انگلیس
kinglet U پادشاه کوچک و بی اهمیت امیر
dauphiness U عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
princessroyal U بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
privy purse U اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
the u states U کشوری که پادشاه داشته باشد
HMS U مخفف در خدمت پادشاه انگلیس
herod U هبرودیس :نام پادشاه یهودیه
priam U پریام پادشاه تروا وپدر هکتور
infanta U دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
dauphin U عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
household troops U هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
dais U سایبان یااسمانه بالای تخت پادشاه
royalty U حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
monarchical U وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
royalties U حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
the code of justinian U مجموعه قوانین ژوستی نین پادشاه رم
yeoman of the guard U گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
infante U جوانترین پسر پادشاه و ملکه اسپانیا و پرتقال
monarchs U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
monarch U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
queen dowager U زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
jacobite U طرفدارسلطنت جیمز اول پادشاه مخلوع انگلیس
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
empires U امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
empire U امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
homage U اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
Georgian architecture U معماری جرجی [در زمان پادشاه جرج اول تا چهارم انگلستان]
Desornamentado U [سبک معماری رنسانس در اسپانیا در دوره ی حکومت پادشاه فیلیس]
romulus U رمولوس برادررموس نخستین پادشاه بنیادگذار داستانی شهر روم
letters missive U نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
koh i noor U کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
procedendo U حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
agamemnon U اگاممنون پادشاه مایسنا که منازعهء او با اشیل مقدمهء داستان حماسی ایلیاد است
doer U نماینده
representatives U نماینده
doers U نماینده
representative U نماینده
delegate U نماینده
mercantile agent U نماینده
delegating U نماینده
delegates U نماینده
delegated U نماینده
indicatory U نماینده
agent U نماینده
agents U نماینده
deputies U نماینده
deputy U نماینده
proxy U نماینده
commissioners U نماینده
attorneys U نماینده
proctor U نماینده
agencies U نماینده
agency U نماینده
commissioner U نماینده
attorney U نماینده
nominee U نماینده
nominees U نماینده
factor U نماینده
factors U نماینده
representatives U نماینده ها
delegates U نماینده ها
indicant U نماینده
indicator U نماینده
dept U نماینده
depts U نماینده
deligate U نماینده
check indicator U نماینده مقابله
by depty U بوسیله نماینده
walking delegate U نماینده سیار
parliamentarians U نماینده مبرز
law agent U نماینده قضایی
law agent U نماینده حقوقی
assignee U نماینده مامور
parliamentarian U نماینده مبرز
insurance agent U نماینده بیمه
internunico U نماینده پاپ
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
jack and gill U دونامه نماینده ........
election U انتخاب نماینده
overseas agent U نماینده خارجی
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
marker ship U کشتی نماینده
representative elements U عناصر نماینده
priority indicator U نماینده اولویت
deputy U وکیل نماینده
envoy U مامور نماینده
envoys U مامور نماینده
deputies U وکیل نماینده
opostolic delegate U نماینده پاپ
expessive U حاکی نماینده
legate U نماینده پاپ
legates U نماینده پاپ
envoi U مامور نماینده
permanent deligate U نماینده دایمی
pathognomomical U نماینده ناخوشی
pathognomic U نماینده ناخوشی
manufacturers' agent U نماینده سازنده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
stack indicator U نماینده پشته
consular agent U نماینده کنسولی
Members of Parliament U نماینده مجلس
Member of Parliament U نماینده مجلس
represented U نماینده بودن
represent U نماینده بودن
representations U تمثال نماینده
representation U تمثال نماینده
customs agent U نماینده گمرکی
sole agent U نماینده انحصاری
sales representative U نماینده فروش
deputations U نماینده نمایندگی
sales agent U نماینده فروش
represents U نماینده بودن
deputation U نماینده نمایندگی
lord chancellor U بزرگترین لرد انگلیس که بامورقضایی رسیدگی کرده ومهردارسلطنتی ومشاورمخصوص پادشاه ورئیس مجلس اعیان میباشد
home service agent U نماینده فروش داخلی
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
guidon U پرچم نماینده واحد
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
ho stands for water U نماینده اب است O2H
full length U نماینده تمام قدانسان
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
senators U نماینده مجلس سنا
factor U حق العمل کار نماینده
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
sole representative U نماینده منحصر بفرد
sole agent U نماینده منحصر بفرد
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
legate U نماینده پاپ حاکم
to act for somebody U نماینده کسی بودن
polyphonic U نماینده چندین صدا
senator U نماینده مجلس سنا
factors U حق العمل کار نماینده
exponents U شرح دهنده نماینده
exponent U شرح دهنده نماینده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com