Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
typified
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifies
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typify
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commision agent
U
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
herb beer
U
ابجوی که ازگیاه وعلف بسازند
surrogates
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent
U
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
fire bee
U
نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
bittersweet
U
نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
asses' ears
U
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
factor
U
نماینده
deligate
U
نماینده
representatives
U
نماینده
representative
U
نماینده
indicatory
U
نماینده
indicant
U
نماینده
mercantile agent
U
نماینده
indicator
U
نماینده
doers
U
نماینده
doer
U
نماینده
proctor
U
نماینده
factors
U
نماینده
commissioner
U
نماینده
attorneys
U
نماینده
attorney
U
نماینده
proxy
U
نماینده
agent
U
نماینده
agents
U
نماینده
commissioners
U
نماینده
nominee
U
نماینده
deputies
U
نماینده
deputy
U
نماینده
delegate
U
نماینده
delegated
U
نماینده
delegates
U
نماینده
delegating
U
نماینده
nominees
U
نماینده
dept
U
نماینده
representatives
U
نماینده ها
agencies
U
نماینده
agency
U
نماینده
depts
U
نماینده
delegates
U
نماینده ها
law agent
U
نماینده قضایی
parliamentarian
U
نماینده مبرز
envoys
U
مامور نماینده
envoy
U
مامور نماینده
law agent
U
نماینده حقوقی
Members of Parliament
U
نماینده مجلس
pathognomomical
U
نماینده ناخوشی
pathognomic
U
نماینده ناخوشی
overseas agent
U
نماینده خارجی
Member of Parliament
U
نماینده مجلس
opostolic delegate
U
نماینده پاپ
marker ship
U
کشتی نماینده
manufacturers' agent
U
نماینده تولیدکننده
manufacturers' agent
U
نماینده سازنده
manufacturer's agent
U
نماینده سازنده
manufacturer's agent
U
نماینده تولیدکننده
parliamentarians
U
نماینده مبرز
jack and gill
U
دونامه نماینده ........
deputation
U
نماینده نمایندگی
by depty
U
بوسیله نماینده
expessive
U
حاکی نماینده
check indicator
U
نماینده مقابله
envoi
U
مامور نماینده
deputy
U
وکیل نماینده
deputies
U
وکیل نماینده
election
U
انتخاب نماینده
deputations
U
نماینده نمایندگی
legate
U
نماینده پاپ
legates
U
نماینده پاپ
insurance agent
U
نماینده بیمه
internunico
U
نماینده پاپ
consular agent
U
نماینده کنسولی
assignee
U
نماینده مامور
customs agent
U
نماینده گمرکی
representations
U
تمثال نماینده
stack indicator
U
نماینده پشته
sole agent
U
نماینده انحصاری
representation
U
تمثال نماینده
represent
U
نماینده بودن
sales agent
U
نماینده فروش
represented
U
نماینده بودن
representative elements
U
عناصر نماینده
sales representative
U
نماینده فروش
walking delegate
U
نماینده سیار
permanent deligate
U
نماینده دایمی
represents
U
نماینده بودن
priority indicator
U
نماینده اولویت
polyphonous
U
نماینده چندین صدا
factors
U
حق العمل کار نماینده
sole representative
U
نماینده منحصر بفرد
lord lieutenant
U
نماینده پادشاه در ایالات
sole agent
U
نماینده منحصر بفرد
guidon
U
پرچم نماینده واحد
shipping agent
U
نماینده شرکت کشتیرانی
home service agent
U
نماینده فروش داخلی
ho stands for water
U
نماینده اب است O2H
legate
U
نماینده پاپ حاکم
legates
U
نماینده پاپ حاکم
factor
U
حق العمل کار نماینده
senator
U
نماینده مجلس سنا
overseas agent
U
نماینده درکشور بیگانه
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
delegacy
U
نماینده هیئت نمایندگان
phraseogram
U
خط یا خطوط نماینده عبارات
exponents
U
شرح دهنده نماینده
officially represented
U
دارای نماینده رسمی
exponent
U
شرح دهنده نماینده
senators
U
نماینده مجلس سنا
polyphonic
U
نماینده چندین صدا
full length
U
نماینده تمام قدانسان
regent
U
نماینده پادشاه رئیس
forwarding agent
U
نماینده حمل و نقل
regents
U
نماینده پادشاه رئیس
special agent
U
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
envoy extraordiinary
U
نماینده فوق العاده
to act for somebody
U
نماینده کسی بودن
delegations
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
genotype
U
نوع معرف و نماینده یک جنس
impersonify
U
ادم ساختن نماینده بودن از
syndic
U
نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
ship's husband
U
مباشر و مالک نماینده کشتی
g man
U
نماینده مخصوص دایره بازرسی
marker ship
U
ناو نماینده یاجلودار ستون
delegation
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
symptomatic
U
مطابق نشانه بیماری نماینده
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
agent
U
نماینده عامل شیمیایی خرج
legate
U
ایلچی نماینده تام الاختیار
legates
U
ایلچی نماینده تام الاختیار
agents
U
نماینده عامل شیمیایی خرج
resident
U
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
subagent
U
عامل دست دوم نماینده فرعی
to act
[as somebody]
U
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
lexigraphy
U
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
High Commissioners
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
residents
U
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
he voted by proxy
U
بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
High Commissioner
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
residency
U
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
persona grata
U
نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
lagate a latere
U
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music
U
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
phonotypy
U
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney
U
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney
U
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
proxy
U
نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
jeap &gill
U
دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
embassies
U
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy
U
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
noting
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
notes
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
phonetic system of spelling
U
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
note
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
roundhead
U
نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary
U
نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
sheriff
U
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs
U
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
full power
U
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
ABC
U
سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبا است الفبا
spelling group
U
حرف رمزی که نماینده یک گروه رمز یا کلمات رمز است
parlementaire
U
نماینده یا ایلچی قوای شورشی ایلچی رسمی دشمن
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
internunico
U
فرستاده پاپ قائم مقام نماینده پاپ
High Commissioner
U
نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
High Commissioners
U
نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
proxy variables
U
متغیرهای نماینده متغیرهای تقریبی
fellow feeling
U
حس هم نوعی
a kind
[of]
U
نوعی
[از]
typical
U
نوعی
some kind
[of]
U
یک نوعی
[از]
generic
U
نوعی
marquise
U
نوعی گلابی
mastic
U
نوعی درزبند
patent anchor
U
نوعی لنگر
near leg pickup and turnover
U
نوعی کنده رو
albacore
U
نوعی زیردریایی
blintz
U
نوعی شیرینی
cocker spaniels
U
نوعی سگ پاکوتاه
cocker spaniel
U
نوعی سگ پاکوتاه
auks
U
نوعی پنگوئن
auk
U
نوعی پنگوئن
tweed
U
نوعی فاستونی
lutestring
U
نوعی پروانه
malvasia
U
نوعی انگور
manta
U
نوعی ردا
mapes
U
نوعی پرش با یک پا
marc
U
نوعی عرق
Mistyrose
<adj.>
<noun>
U
نوعی صورتی
Rosepink
<adj.>
<noun>
U
نوعی صورتی
poniter
U
نوعی سگ شکار ی
ragweed
U
نوعی ابروسیا
rear crotch and near arm
U
نوعی کنده رو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com