Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
assignee
U
نماینده مامور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
envoy
U
مامور نماینده
envoys
U
مامور نماینده
envoi
U
مامور نماینده
Other Matches
commision agent
U
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
visiting correspondent
U
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
agents
U
نماینده
dept
U
نماینده
agent
U
نماینده
proctor
U
نماینده
delegated
U
نماینده
indicator
U
نماینده
depts
U
نماینده
delegate
U
نماینده
deputy
U
نماینده
delegates
U
نماینده
delegating
U
نماینده
representatives
U
نماینده
doer
U
نماینده
doers
U
نماینده
representative
U
نماینده
deputies
U
نماینده
agencies
U
نماینده
commissioners
U
نماینده
deligate
U
نماینده
attorneys
U
نماینده
attorney
U
نماینده
factors
U
نماینده
factor
U
نماینده
proxy
U
نماینده
agency
U
نماینده
indicatory
U
نماینده
indicant
U
نماینده
delegates
U
نماینده ها
mercantile agent
U
نماینده
nominee
U
نماینده
representatives
U
نماینده ها
commissioner
U
نماینده
nominees
U
نماینده
deputations
U
نماینده نمایندگی
expessive
U
حاکی نماینده
parliamentarians
U
نماینده مبرز
by depty
U
بوسیله نماینده
customs agent
U
نماینده گمرکی
overseas agent
U
نماینده خارجی
check indicator
U
نماینده مقابله
parliamentarian
U
نماینده مبرز
consular agent
U
نماینده کنسولی
law agent
U
نماینده حقوقی
opostolic delegate
U
نماینده پاپ
manufacturer's agent
U
نماینده تولیدکننده
manufacturer's agent
U
نماینده سازنده
manufacturers' agent
U
نماینده سازنده
manufacturers' agent
U
نماینده تولیدکننده
marker ship
U
کشتی نماینده
permanent deligate
U
نماینده دایمی
pathognomomical
U
نماینده ناخوشی
representation
U
تمثال نماینده
representations
U
تمثال نماینده
priority indicator
U
نماینده اولویت
insurance agent
U
نماینده بیمه
internunico
U
نماینده پاپ
jack and gill
U
دونامه نماینده ........
law agent
U
نماینده قضایی
represents
U
نماینده بودن
represented
U
نماینده بودن
sales agent
U
نماینده فروش
representative elements
U
عناصر نماینده
represent
U
نماینده بودن
pathognomic
U
نماینده ناخوشی
deputation
U
نماینده نمایندگی
sales representative
U
نماینده فروش
stack indicator
U
نماینده پشته
legate
U
نماینده پاپ
legates
U
نماینده پاپ
walking delegate
U
نماینده سیار
election
U
انتخاب نماینده
deputy
U
وکیل نماینده
Member of Parliament
U
نماینده مجلس
Members of Parliament
U
نماینده مجلس
deputies
U
وکیل نماینده
sole agent
U
نماینده انحصاری
guidon
U
پرچم نماینده واحد
forwarding agent
U
نماینده حمل و نقل
factors
U
حق العمل کار نماینده
lord lieutenant
U
نماینده پادشاه در ایالات
legates
U
نماینده پاپ حاکم
to act for somebody
U
نماینده کسی بودن
legate
U
نماینده پاپ حاکم
home service agent
U
نماینده فروش داخلی
polyphonic
U
نماینده چندین صدا
ho stands for water
U
نماینده اب است O2H
phraseogram
U
خط یا خطوط نماینده عبارات
factor
U
حق العمل کار نماینده
officially represented
U
دارای نماینده رسمی
overseas agent
U
نماینده درکشور بیگانه
envoy extraordiinary
U
نماینده فوق العاده
senator
U
نماینده مجلس سنا
senators
U
نماینده مجلس سنا
shipping agent
U
نماینده شرکت کشتیرانی
sole agent
U
نماینده منحصر بفرد
exponent
U
شرح دهنده نماینده
sole representative
U
نماینده منحصر بفرد
full length
U
نماینده تمام قدانسان
special agent
U
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
exponents
U
شرح دهنده نماینده
regent
U
نماینده پادشاه رئیس
regents
U
نماینده پادشاه رئیس
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
delegacy
U
نماینده هیئت نمایندگان
polyphonous
U
نماینده چندین صدا
officer
U
مامور
functionery
U
مامور
commissioners
U
مامور
commissioner
U
مامور
bedel
U
مامور
functionary
U
مامور
bedell
U
مامور
officers
U
مامور
official
U
مامور
pursuivant
U
مامور
commissionaire
U
مامور
functionaries
U
مامور
commissionaires
U
مامور
ranksman
U
مامور صف
agent
U
مامور
agents
U
مامور
appointed
U
مامور
missionaries
U
مامور
missionary
U
مامور
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
typifies
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typify
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
agent
U
نماینده عامل شیمیایی خرج
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
typified
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
syndic
U
نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
delegations
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
legates
U
ایلچی نماینده تام الاختیار
symptomatic
U
مطابق نشانه بیماری نماینده
ship's husband
U
مباشر و مالک نماینده کشتی
delegation
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
marker ship
U
ناو نماینده یاجلودار ستون
genotype
U
نوع معرف و نماینده یک جنس
impersonify
U
ادم ساختن نماینده بودن از
legate
U
ایلچی نماینده تام الاختیار
agents
U
نماینده عامل شیمیایی خرج
typifying
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
g man
U
نماینده مخصوص دایره بازرسی
custom assersor
U
مامور گمرک
consular officer
U
مامور کنسولی
send on duty
U
مامور کردن
counterspy
U
مامور ضد جاسوسی
police officer
U
مامور پلیس
sergeant at arms
U
مامور اجرا
revenuer
U
مامور مالیاتی
bumbailiff
U
مامور اجرا
attackman
U
مامور حمله
customs appraisor
U
مامور گمرک
defector in place
U
مامور مخفی
file clerk
U
مامور بایگانی
on sentry
U
مامور نگهبانی
lictor
U
مامور اجرا
he was ordered to europe
U
او مامور اروپا شد
pointsman
U
مامور راهنمائی
mole
U
مامور مخفی
secret agent
U
مامور مخفی
secret agents
U
مامور مخفی
executive bailiff
U
مامور اجرا
customs officer
U
مامور گمرک
purchasing officer
U
مامور خرید
tollman
U
مامور نواقل
typographer
U
مامور چاپخانه
waggoner
U
مامور واگن
diplomatic agent
U
مامور سیاسی
diplomatic officer
U
مامور سیاسی
police officers
U
مامور پلیس
communicants
U
مامور ابلاغ
executioner
U
مامور اعدام
executor
U
مامور اجرا
bailiffs
U
مامور اجرا
officer
U
مامور متصدی
bureaucrats
U
مامور اداری
paymasters
U
مامور پرداخت
paymaster
U
مامور پرداخت
emissary
U
مامور مخفی
communicant
U
مامور ابلاغ
executors
U
مامور اجرا
auditor
U
مامور رسیدگی
probation officers
U
مامور نافر
emissaries
U
مامور سری
emissaries
U
مامور مخفی
probation officer
U
مامور نافر
bailiff
U
مامور اجرا
emissary
U
مامور سری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com