Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contango
U
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
european essembly
U
مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
transfers
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
passage
U
انتقال از حالتی به حالت دیگر
passages
U
انتقال از حالتی به حالت دیگر
onomasticon
U
فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
transposition
U
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
bridges
U
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridge
U
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridged
U
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
socialism
U
جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
giros
U
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro
U
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
begger my neighbour policy
U
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
transferring
U
انتقال دادن
transfer
U
انتقال دادن
deliveries
U
انتقال دادن
shifting
U
انتقال دادن
carried
U
انتقال دادن
carries
U
انتقال دادن
carry
U
انتقال دادن
carrying
U
انتقال دادن
detaching
U
انتقال دادن
detach
U
انتقال دادن
detaches
U
انتقال دادن
gears
U
انتقال دادن
geared
U
انتقال دادن
gear
U
انتقال دادن
delivery
U
انتقال دادن
transfers
U
انتقال دادن
to carry over
U
انتقال دادن
carry over
U
انتقال دادن
alienates
U
انتقال دادن
transported
U
انتقال دادن
evocate
U
انتقال دادن
alienate
U
انتقال دادن
demise
U
انتقال دادن
transport
U
انتقال دادن
shifts
U
انتقال دادن
transporting
U
انتقال دادن
alienating
U
انتقال دادن
transports
U
انتقال دادن
shift
U
انتقال دادن
shifted
U
انتقال دادن
demise
U
انتقال دادن مال
switch fire
U
انتقال تیر دادن
table
U
به جدولی انتقال دادن
shuttles
U
نقل و انتقال دادن
shift
U
انتقال تیر دادن
shifts
U
انتقال تیر دادن
tables
U
به جدولی انتقال دادن
tabled
U
به جدولی انتقال دادن
shuttle
U
نقل و انتقال دادن
redeploys
U
نقل و انتقال دادن
shuttled
U
نقل و انتقال دادن
redeploying
U
نقل و انتقال دادن
shift fire
U
انتقال دادن اتش
shifted
U
انتقال تیر دادن
redeployed
U
نقل و انتقال دادن
moved
U
تغییردادن انتقال دادن
move
U
تغییردادن انتقال دادن
redeploy
U
نقل و انتقال دادن
shift fire
U
انتقال اتش دادن
tabling
U
به جدولی انتقال دادن
moves
U
تغییردادن انتقال دادن
conduct
U
انتقال دادن رهبری کردن
conducts
U
انتقال دادن رهبری کردن
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
conducted
U
انتقال دادن رهبری کردن
to make over
U
انتقال دادن دوباره ساختن
conducting
U
انتقال دادن رهبری کردن
make over
U
انتقال دادن دوباره ساختن
assignments
U
ماموریت دادن انتقال افهار
assignment
U
ماموریت دادن انتقال افهار
assign
U
انتقال دادن وواگذار کردن
carry over
U
انتقال به صفحه بعد دادن
demise
U
انتقال دادن مال با وصیت
remise
U
انتقال دادن گذشت کردن
assigned
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigning
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigns
U
انتقال دادن وواگذار کردن
negotiates
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate
U
وارد معامله شدن انتقال دادن
trasship
U
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
delivery
U
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries
U
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
to rub a thing in
U
چیز دیگر دادن
removes
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
intruder
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanging
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanges
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimposing
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposes
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
superimpose
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carried
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
transhipment
U
انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment
U
انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
indeterminate change of station
U
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
U
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell
U
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission
U
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
backslash
U
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
upload
U
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
U
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle
U
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate
U
نسبت انتقال سرعت انتقال
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
stack
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
switching
U
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
blitter
U
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
jump instruction
U
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
shift key
U
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys
U
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
cultures
U
فرهنگ
lowbrow
U
بی فرهنگ
dictionaries
U
فرهنگ
culture
U
فرهنگ
lexicons
U
فرهنگ
kultur
U
فرهنگ
lexicon
U
فرهنگ
dictionary
U
فرهنگ
culturing
U
فرهنگ
negative acknowledgement
U
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
an a to a dictionary
U
ضمیمه فرهنگ
armenian
U
فرهنگ ارمنی
gazetteer
U
فرهنگ جغرافیایی
deculturation
U
فرهنگ باختگی
subculture
U
فرهنگ فرعی
subcultures
U
خرده فرهنگ
educative
U
فرهنگ بخش
lexicography
U
فرهنگ نویسی
folklore
U
فرهنگ قومی
vocabulary
U
فرهنگ لغات
walking dictionary
U
فرهنگ متحرک
iranism
U
فرهنگ ایرانی
vocabularies
U
فرهنگ لغات
subculture
U
خرده فرهنگ
dictionary
U
فرهنگ لغات
Arabic
U
فرهنگ عربی
deculturation
U
فرهنگ زدایی
national culture
U
فرهنگ ملی
thesaurus
U
فرهنگ جامع
class culture
U
فرهنگ طبقهای
data dictionary
U
فرهنگ داده ها
thesauruses
U
فرهنگ جامع
ministry of education
U
وزارت فرهنگ
ministry education
U
وزارت فرهنگ
gradus
U
فرهنگ عروضی
subcultures
U
فرهنگ فرعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com