English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ecesis U نقل وانتقال جانور یا گیاه به محیط تازه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
isomorph U جانور یا گیاه ویاگروهی که مشابه گیاه یاگروه دیگری است
tropicopolitan U گیاه یا جانور گرمسیری
phytozoon U جانور گیاه نما
zoophyte U جانور گیاه سان
aquatic U جانور یا گیاه ابزی
insectivore U جانور یا گیاه حشره خوار
purebred U جانور یا گیاه خوش نژاد
phylogeny U تاریخ نژادی جانور یا گیاه
hatchling U جانور تازه متولد نوزاد
ecotype U بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
epizoic U زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
rezone U محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology U رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
zoo ecology U قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
ear U خوشه [بخشی از ساقه گیاه غلاتی] [گیاه شناسی]
gametophyte U گیاه یا نژادی از گیاه که دارای عضو جنسی تناوبی
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
rhubarb U گیاه ریواس [از برگ های این گیاه در چین و هند جهت تهیه رنگ زرد لیمویی استفاده می شود.]
communication U نقل وانتقال
transfusion U نقل وانتقال
cession U نقل وانتقال
transfusions U نقل وانتقال
madder U گیاه روناس [از ریشه این گیاه رنگینه قرمز به دست می آید که یکی از اصلی ترین مواد رنگی در رنگرزی فرش محسوب می شود.]
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
transporting U نقل وانتقال دادن
transports U نقل وانتقال دادن
deliver U نقل وانتقال دادن
transported U نقل وانتقال دادن
locomotion U تحرک نقل وانتقال
clearing U نقل وانتقال بانکی
delivers U نقل وانتقال دادن
clearings U نقل وانتقال بانکی
toter U نقل وانتقال دهنده
transport U نقل وانتقال دادن
transmissivity U قابلیت نقل وانتقال
bankable U قابل نقل وانتقال بانکی
air delivery U نقل وانتقال از راه هوا
viruses U عامل نقل وانتقال امراض
virus U عامل نقل وانتقال امراض
transfuse U چیزی را نقل وانتقال دادن
wildling U گیاه وحشی گیاه خودرو
halophyte U گیاه اب شور یا گیاه شوره زی
airborne U بوسیله هوا نقل وانتقال یافته
newlywed U تازه داماد تازه عروس
alienability U قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
channelled U هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channel U هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channeling U هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channeled U هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channels U هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
environmental test U ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
down line processor U پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
hemp U گیاه شاهدانه [در فرش هند، افغانستان و بعضی از فرش های چین از ساقه های چوبی این گیاه، الیاف تهیه کرده و در تار فرش از آن استفاده می کنند.]
johnny U جانور نر
it pron U ان جانور
nightwalker U جانور شب پر
animal U جانور
it U ان جانور
structure of an animal U جانور
animals U جانور
beasts U جانور
he U جانور نر
apod U جانور بی پا
malacostracan U جانور
beast U جانور
ruffianly U جانور خو
creatures U جانور
animalize U جانور
creature U جانور
peripheries U محیط
circumferences U محیط
perimeter U محیط
environments U محیط
girths U محیط
girth U محیط
entourage U محیط
entourages U محیط
periphery U محیط
milieu U محیط
milieus U محیط
milieux U محیط
medium U محیط
mediums U محیط
ambiance U محیط
ambience U محیط
circumference U محیط
surroundings U محیط
environment U محیط
millieu U محیط
lap U محیط
outline U محیط
outlined U محیط
outlines U محیط
outlining U محیط
outward things U محیط
setting U محیط
settings U محیط
outside U محیط
outsides U محیط
perimeters U محیط
lapped U محیط
sphere U محیط
spheres U محیط
circuity U محیط
polypod U جانور بسیارپا
pollard U جانور بی شاخ
rodents U جانور جونده
rodent U جانور جونده
poikilothermism U خونسردی جانور
poikilotherm U جانور خونسرد
polystomatous U جانور بسیار
polystome U جانور بسیار
saprozoon U جانور پوده زی
edentate U جانور بی دندان
brutality U جانور خویی
saxicoline U جانور سنگ زی
brutalities U جانور خویی
pudge U جانور چاق
plantigrade U جانور دوپا
perissodactyl U جانور فرد سم
pelagian U جانور دریایی
on heat [British E] <adj.> U حشری [جانور زن]
fauna U جانور نامه
zoomorphic <adj.> U جانور گونه
milker U جانور شیرده
mammifer U جانور پستاندار
mammiferous U جانور پستاندار
in heat [American E] <adj.> U حشری [جانور زن]
proud <adj.> U جانور حشری
amoebae U جانور تک سلولی
amoeba U جانور تک سلولی
amebas U جانور تک سلولی
amebae U جانور تک سلولی
amoebas U جانور تک سلولی
nekton U جانور شناور
monocule U جانور یک چشم
strays U جانور بی صاحب
animalculum U جانور ریزه
animalist U نقاش جانور
zootomy U جانور شکافی
brute U جانور حیوان
brutes U جانور حیوان
brutal U جانور خوی
tardigrade U جانور کندرو
beastliness U جانور خویی
zootheism U جانور پرستی
stray U جانور بی صاحب
zoophilous U علاقمند به جانور
scavenger U جانور لاشخور
zoophagous U جانور خوار
straying U جانور بی صاحب
stinkard U جانور بدبو
brutalization U جانور خویی
hybrid U جانور دورگه
zoophilic U علاقمند به جانور
scrag U جانور نحیف
game U جانور شکاری
craw U معده جانور
scavengers U جانور لاشخور
zoology U جانور شناسی
saxicolous U جانور سنگ زی
zoologist U جانور شناس
strayed U جانور ولگرد
ungulate U جانور سم دار
shell fish U جانور صدف
mixed environment U محیط درهم
bodification U بهسازی محیط
silhouettes U محیط مریی
social milieu U محیط اجتماعی
ill neighboured U دارای محیط بد
bonification U به سازی محیط
living environment U محیط زنده
ambient temperature U دمای محیط
threptic U محیط زاد
acclimatization U سازش با محیط
therapeutic millieu U محیط درمانی
environment architecture U معماری محیط
atmospheric environement U محیط جوی
ambient pressure U فشار محیط
perimeters U پیرامون محیط
miseenscene U محیط کلی
induced environment U محیط القایی
milieus U محیط اجتماعی
climate for growth U محیط رشد
milieu U محیط اجتماعی
workbenches U محیط کاری
shelf environment U محیط کم عمق
psychological environment U محیط روانی
circling U محیط دایره
circles U محیط دایره
milieu therapy U محیط درمانی
circle U محیط دایره
dispersion medium U محیط پاشندگی
dispersive medium U محیط پخش
circumambient U محیط دورگردیدن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com