Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
quote
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
represent
U
بیان کردن نشان دادن
represented
U
بیان کردن نشان دادن
represents
U
بیان کردن نشان دادن
Other Matches
to speak
[things indicating something]
U
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
bracket
U
چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
char
U
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
charring
U
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
chars
U
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
warns
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
marks
U
نشان کردن نشان
mark
U
نشان کردن نشان
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
set forth
U
بیان کردن
tell
U
بیان کردن
frame
U
بیان کردن
say
U
بیان کردن
impart
U
بیان کردن
imparted
U
بیان کردن
says
U
بیان کردن
utter
U
بیان کردن
voice
U
بیان کردن
to set forth
U
بیان کردن
imparting
U
بیان کردن
set out
U
بیان کردن
tells
U
بیان کردن
telling-off
U
بیان کردن
imparts
U
بیان کردن
restated
U
مجددا بیان کردن
restates
U
مجددا بیان کردن
quantifying
U
چندی بیان کردن
word
U
بالغات بیان کردن
quantified
U
چندی بیان کردن
run on
U
بتفصیل بیان کردن
come out with
<idiom>
U
بیان کردن ،گفتن
restating
U
مجددا بیان کردن
restate
U
مجددا بیان کردن
detail
U
یات را بیان کردن
bubbles
U
بیان کردن حباب
expresses
U
بیان کردن اداکردن
quantify
U
چندی بیان کردن
expressed
U
بیان کردن اداکردن
express
U
بیان کردن اداکردن
riddles
U
تفسیریا بیان کردن
bubbling
U
بیان کردن حباب
bubbled
U
بیان کردن حباب
bubble
U
بیان کردن حباب
quantifies
U
چندی بیان کردن
detailing
U
یات را بیان کردن
sound off
U
ازادانه بیان کردن
riddle
U
تفسیریا بیان کردن
sound off
<idiom>
U
عقاید را بیان کردن
worded
U
بالغات بیان کردن
expressing
U
بیان کردن اداکردن
pronounce
U
رسما بیان کردن ادا کردن
pronounces
U
رسما بیان کردن ادا کردن
gives
U
نسبت دادن به بیان کردن
verbalising
U
بصورت شفاهی بیان کردن
giving
U
نسبت دادن به بیان کردن
verbalizing
U
بصورت شفاهی بیان کردن
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
verbalised
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes
U
بصورت شفاهی بیان کردن
enouce
U
بیان کردن بصراحت گفتن
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
language
U
بصورت لسانی بیان کردن
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
languages
U
بصورت لسانی بیان کردن
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
give
U
نسبت دادن به بیان کردن
to set out
U
بیان کردن شرح دادن
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
synopsize
U
بصورت مجمل بیان کردن
paraphrasing
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneer
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneered
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneering
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
To speake in great detail.
U
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
to speak volumes
[for]
U
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
puncuation
U
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
U
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star
U
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry
U
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
caveatemptor
U
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
ear mark
U
نشان کردن
to draw a beads on
U
نشان کردن
to take a
U
نشان کردن
sights
U
نشان کردن
sight
U
نشان کردن
symbolised
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolising
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
macro
U
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic
U
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
to sight gun
U
نشان کردن اسلحه
inlay
U
گوهر نشان کردن
stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
to impress on the mind
U
خاطر نشان کردن
to stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
inlaying
U
گوهر نشان کردن
daggers
U
خنجر نشان کردن
dagger
U
خنجر نشان کردن
point
U
خاطر نشان کردن
to imprint on the mind
U
خاطر نشان کردن
to have a shy at
U
باسنگ نشان کردن
traced
U
رد یابی کردن نشان
traces
U
رد یابی کردن نشان
trace
U
رد یابی کردن نشان
inlays
U
گوهر نشان کردن
to aim ones gun at
U
باتفنگ نشان کردن
asterisk
U
با ستاره نشان کردن
asterisks
U
با ستاره نشان کردن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
suspension ribbon
U
لنت اویزان کردن نشان
sights
U
دید زدن نشان کردن
projects
U
فاهر کردن نشان دادن
projected
U
فاهر کردن نشان دادن
sight
U
دید زدن نشان کردن
display
U
نشان دادن ابراز کردن
project
U
فاهر کردن نشان دادن
displayed
U
نشان دادن ابراز کردن
displaying
U
نشان دادن ابراز کردن
displays
U
نشان دادن ابراز کردن
earmark
U
نشان کردن اختصاص دادن
earmarks
U
نشان کردن اختصاص دادن
poniter
U
نشان دهنده نشان گیرنده
markings
U
نشان دار سازی نشان
marking
U
نشان دار سازی نشان
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
features
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
brazenly
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
simulate
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
feature
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featuring
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
demonstrating
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrates
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
to give publicity to
U
بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
punctuated
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
simulates
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
stamp
U
نشان دار کردن کلیشه زدن
punctuating
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
belied
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
stamps
U
نشان دار کردن کلیشه زدن
demonstrate
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
belying
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrated
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
damaskeen
U
ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
brazen
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
belie
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
punctuate
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
refers
U
اشاره کردن نشان کردن
referred
U
اشاره کردن نشان کردن
refer
U
اشاره کردن نشان کردن
highlighting
U
نشان کردن پررنگ کردن
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
milestones
U
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone
U
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
gem
U
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gems
U
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
SGML
U
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
conceal
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
alphabetize
U
به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
rhetoric
U
علم معانی بیان معانی بیان
authentication
U
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
supervisory
U
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
auto
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
images
U
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
target materials
U
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
scans
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com