English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
near point U نقطه نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
midpoint U نقطه میانی یا نزدیک مرکز
midpoints U نقطه میانی یا نزدیک مرکز
check mark U علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
check point U علامتی نزدیک نقطه اغاز پرش یا پرتاب
coast in point U نقطه نزدیک شدن کشتی به ساحل
finish crossover U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish style U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
Other Matches
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
polkadot U طرح نقطه نقطه خال خال
speckle U نقطه نقطه یا خال خال کردن
forthcoming U نزدیک
neighbouring U نزدیک
neared U نزدیک
contiguous U نزدیک
by U از نزدیک
near- U نزدیک
approaching U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
on the eve of U نزدیک
closes U نزدیک
nearer U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
next door to U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
cephalo U نزدیک به سر
up to <idiom> U نزدیک به
closer U نزدیک
near by U نزدیک
near by U نزدیک به
close U نزدیک
near at hand U نزدیک
near U نزدیک
at hand U نزدیک
imminent U نزدیک
beside U نزدیک
narrowly U از نزدیک
towards U نزدیک
fast by U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
near upon U نزدیک
adjacent U نزدیک
hand to hand U نزدیک
forbye U از نزدیک
nears U نزدیک
close aboard U نزدیک
hard by U نزدیک
close-ups U از نزدیک
close-up U از نزدیک
close up U از نزدیک
in sight U نزدیک
close by U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
nigh U نزدیک
proximate U نزدیک
foreby U نزدیک
closest U نزدیک
forby U نزدیک
forby U از نزدیک
on the verge of U نزدیک به
nearing U نزدیک
nearby U نزدیک
vicinal U نزدیک
nearest U نزدیک
upcoming U نزدیک
accessible U نزدیک
forbye U نزدیک
to come by U نزدیک شدن
near sightedness U نزدیک بینی
graze U نزدیک به زمین
grazed U نزدیک به زمین
to keep close U نزدیک ماندن
paranasal U نزدیک بینی
inextremis U نزدیک بمرگ
myopy U نزدیک بینی
short U نزدیک تور
besides U بعلاوه نزدیک
Near our office . U نزدیک اداره ما
infighting U نبرد نزدیک
adjoining U نزدیک مجاور
grazes U نزدیک به زمین
to gain on U نزدیک شدن به
caudal U نزدیک به انتها
at U پهلوی نزدیک
stand by <idiom> U نزدیک بودن
near sight U نزدیک بینی
shortest U نزدیک تور
shorter U نزدیک تور
to be on the way U نزدیک شدن
keep back U نزدیک نشوید
close coordination U هماهنگی نزدیک
close U نزدیک بهم
acceding U نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
close U نزدیک به ناو
acceded U نزدیک شدن
accede U نزدیک شدن
proximal U نزدیک مبدا
low U نزدیک سبد
toward U نزدیک به مقارن
deciding U نزدیک به هدف
abutted U نزدیک بودن
abuts U نزدیک بودن
abut U نزدیک بودن
paulo postfuture U اینده نزدیک
approachable U نزدیک شدنی
recent memory U حافظه نزدیک
converge U به هم نزدیک شدن
converged U به هم نزدیک شدن
closer U نزدیک به ناو
short-sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
near-sighted U نزدیک بین
near sighted U نزدیک بین
myopic U نزدیک بین
beetle eyed U نزدیک بین
closer U نزدیک بهم
closes U نزدیک به ناو
closes U نزدیک بهم
closest U نزدیک به ناو
closest U نزدیک بهم
converging U به هم نزدیک شدن
converges U به هم نزدیک شدن
upcoming U دراتیه نزدیک
paranephric U نزدیک گرده
parahepatic U نزدیک جگر
Near East U خاور نزدیک
almost U بطور نزدیک
adductor U نزدیک کننده
nearsightedness U نزدیک بینی
nearer the end U نزدیک تر بیابان
insides U نزدیک بمرکز
inside U نزدیک بمرکز
admaxillary U نزدیک ارواره
aftermost U نزدیک پاشنه
aggress U نزدیک شدن
near shore U نزدیک به ساحل
subadult U نزدیک سن تکلیف
subapical U نزدیک راس
subcentral U نزدیک مرکز
subsaturated U نزدیک به اشباع
adducent U نزدیک کننده
neighbor U همسایه نزدیک
myopia U نزدیک بینی
on the simmer U نزدیک بجوش
of kin U نزدیک همانند
odd comeshortly U اینده نزدیک
odd comeshortly U روز نزدیک
short sighted U نزدیک بین
parotic U نزدیک به گوش
deep U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
deepest U نزدیک به هدف
foreground U نزدیک نما
by U نزدیک کنار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com