English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
midpoint U نقطه میانی یا نزدیک مرکز
midpoints U نقطه میانی یا نزدیک مرکز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
intermediate office U مرکز میانی
proxinal U نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
midpoints U نقطه میانی
midpoint U نقطه میانی
deep U نقطه میانی سر پیچ
deeper U نقطه میانی سر پیچ
deepest U نقطه میانی سر پیچ
midpoint rule U قاعده نقطه میانی
subcentral U نزدیک مرکز
insides U نزدیک به مرکز بخش درونی
inside U نزدیک به مرکز بخش درونی
in the centre near the railway station U در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
near point U نقطه نزدیک
coast in point U نقطه نزدیک شدن کشتی به ساحل
check point U علامتی نزدیک نقطه اغاز پرش یا پرتاب
finish crossover U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish style U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
azimuth U نقطه شمال دایره قائمی که از مرکز جسم عبور میکند
offset distance U مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
photo nadir U مرکز خط المرکزین عکس نقطه لولای عکس هوایی
check mark U علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
medical assemblage U مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal U با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center U مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
center mark U علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter U در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
whole blood center U مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
battery control central U مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
mediates U میانی
median U میانی
mediated U میانی
middle deck U پل میانی
center back U بک میانی
mediate U میانی
innermost U میانی
mesne U میانی
medium U میانی
inmost U میانی
mediums U میانی
medial U میانی
centrical U میانی
centric U میانی
center land U خط میانی
midline U خط میانی
mesail U میانی
mesal U میانی
mediating U میانی
mesial U میانی
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
intermediate phase U فاز میانی
interphase U فاز میانی
intermediate plate U صفحه میانی
intermediate terminal U ترمینال میانی
intermediate transmitter U فرستنده میانی
intermediate zone U ناحیه ی میانی
middles U میانی وسطی
intermediate contact U کنتاکت میانی
middle U میانی وسطی
lower boom U بوم میانی
lower boom U تیرک میانی
intermediate points U جهات میانی
intermediate oscillation U نوسان میانی
intermediate link U حلقه میانی
center stripe U خط میانی زمین
midfield line U خط میانی زمین
intermediate field U میدان میانی
intermediate frequency U فرکانس میانی
ridge rope U سیم میانی
intermediate frequency tank circuit U فرکانس میانی
central reserve U سکوی میانی
intermediate fuse U فیوز میانی
buffer U حافظه میانی
central strip U نوار میانی
intermediate image U تصویر میانی
intermediate layer U لایه میانی
center wing U بال میانی
dorsomedial U پشتی- میانی
neutral wire U سیم میانی
neutral conductor U سیم میانی
intermediate U عضو میانی
middle fraction U جزء میانی
middle fraction U پاره میانی
middle insomnia U بیخوابی میانی
meddles U میانی وسطی
meddled U میانی وسطی
cut splice U پیوند میانی
i.f. U فرکانس میانی
meddle U میانی وسطی
middle ear U گوش میانی
mid flap U فلپ میانی
intermediate distribution frame U مقسم میانی
intermediate anneal U التهاب میانی
median income U درامد میانی
interconnection U اتصال میانی
intermediate band U باند میانی
interband U باند میانی
drop keel U تیغه میانی
mesencephalon U مغز میانی
middle part U قسمت میانی
halfback U بازیگر میانی
intermediate U طبقه میانی
halfback U بازیگرخط میانی
midsection U قطعه میانی
center circle U دایره میانی
median U سکوی میانی
mid- U میانی وسطی
hogging U تنش میانی
center section U بال میانی
tun dish throught U پاتیل میانی
tympanum U گوش میانی
center line U خط میانی زمین
middle layer U قشر میانی
mid U میانی وسطی
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
intermediate frequency section U مقطع فرکانس میانی
center U نقط ه میانی چیزی
middles U منطقه میانی زمین
intermediate frequency transformer U مبدل فرکانس میانی
bilge board U تخته میانی قایق
center back U بازیگر میانی خط عقب
intermediate frequency sensitivity U حساسیت فرکانس میانی
vermis U قطعه میانی مخچه
intermediate frequency stage U طبقه ی فرکانس میانی
intermediate frequency breakdown U شکست فرکانس میانی
middle U منطقه میانی زمین
looms U قسمت میانی پارو
looming U قسمت میانی پارو
intermediate amplifier U تقویت کننده میانی
insulated intermediate layer U لایه میانی عایق
dermis U غشاء میانی پوست
center ice circle U داره میانی زمین
loomed U قسمت میانی پارو
dorsomedial thalamus U تالاموس پشتی- میانی
intermediate repeater U تقویت کننده میانی
centred U نقط ه میانی چیزی
rail U الت میانی در و پنجره
intermediate aperiodic circuit U مدار میانی اپریودیک
third ventricle U بطن میانی مغز
intermediate frequency amplification U تقویت فرکانس میانی
intermediate temperature U درجه حرارت میانی
interceding U پادر میانی کردن
intercedes U پادر میانی کردن
interceded U پادر میانی کردن
central concrete membrane U پرده میانی بتنی
interband telegraphy U تلگراف باند میانی
steering wheel hub U قسمت میانی غربالک
intercede U پادر میانی کردن
medial layer U لایه میانی [پزشکی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com