English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
working point U نقطه فشار متوسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intermediate pressure U فشار متوسط
intermediate high voltage line U خط فشار متوسط
mean effective pressure U فشار موثر متوسط
brake mean effective pressure U مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
compression pressure U فشار گیج در سیلندرموتورهای پیستونی دروضعیت نقطه مرگ بالا
pascal U فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
pascal's law U هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
cabin pressure U فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
pressurized cabin U اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
compensating relief valve U شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system U سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure U فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
cabin pressurization safety valve U شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio U نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic U دارای فشار یکسان خط هم فشار
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
low head plant U نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
energy absorber U مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level U سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer U ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
pitot pressure U فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system U شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
averaging U حد متوسط
tolerable U متوسط
averaged U حد متوسط
intermediate U متوسط
averages U حد متوسط
averages U متوسط
averaging U متوسط
meant U متوسط
osculant U متوسط
mediums U متوسط
modal U متوسط
modals U متوسط
life expectancies U سن متوسط
life expectancy U سن متوسط
moderated U متوسط
mesne U متوسط
moderating U متوسط
moderates U متوسط
moderate U متوسط
mediocre U متوسط
medium U متوسط
intermedial U متوسط
averaged U متوسط
average U متوسط
average limit of ice U حد متوسط یخ
mean U متوسط
meanest U متوسط
medium gravle U شن متوسط
meaner U متوسط
average U حد متوسط
speckle U نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot U طرح نقطه نقطه خال خال
mediums U مقدار متوسط
average voltage U ولتاژ متوسط
mean price U قیمت متوسط
above-average <adj.> U بیش از حد متوسط
over-average <adj.> U بیش از حد متوسط
median income U درامد متوسط
average life U عمر متوسط
mediterranean sea U بحر متوسط
average latency U تاخیر متوسط
subaverage U زیر حد متوسط
above average <adj.> U بیش از حد متوسط
mediums U متوسط معتدل
medium carbon steel U فولادباکربن متوسط
weighted average U متوسط وزنی
on the a U بطور متوسط
monthly average U متوسط ماهیانه
medium U متوسط معتدل
life expectancy U عمر متوسط
averagly U بطور متوسط
medium U مقدار متوسط
mean U میانه متوسط
middlingly U بطور متوسط
middle classes U طبقه متوسط
medium artillery U توپخانه متوسط
medium frequency U بسامد متوسط
averagely U بطور متوسط
over-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
midway U متوسط میانجی
medium cloud U ابرهای متوسط
average latency U رکود متوسط
mean speed U سرعت متوسط
mean value U مقدار متوسط
mean variation U تغییر متوسط
average depth U عمق متوسط
average deviation U انحراف متوسط
life expectancies U عمر متوسط
average discharge U بده متوسط
average efficiency U بازده متوسط
intermediate lampholder U سر پیچ متوسط
mean time U ساعت متوسط
average conditions U شرایط متوسط
intermediate contrast U تغایر متوسط
mean stress U خستگی متوسط
mean time U زمان متوسط
average cost U هزینه متوسط
girder bridge U پل بیلی متوسط
intermediate hurdle U مانع متوسط
mean velocity U سرعت متوسط
average expense U هزینه متوسط
sort of U بمقدار متوسط
sort of U بمیزان متوسط
normal U میانه متوسط
medial U میانه متوسط
average flow U جریان متوسط
medially U بطورمیانه یا متوسط
median gray U خاکستری متوسط
intermediately U بطور متوسط
average input U نهاده متوسط
secondarily U بطور متوسط
true power U توان متوسط
moderate speed U سرعت متوسط
mean daily U متوسط روزانه
averaging U مقدار متوسط
above-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
average output U محصول متوسط
average payment U پرداخت متوسط
average price U قیمت متوسط
medium wave U موج متوسط
duffer U بازیگر متوسط
average U مقدار متوسط
average product U تولید متوسط
duffers U بازیگر متوسط
averaged U میانه متوسط
average productivity U بازدهی متوسط
thin U تیم متوسط
thinned U تیم متوسط
thinners U تیم متوسط
above average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
mean depth U عمق متوسط
mean chord U وتر متوسط
averaged U مقدار متوسط
averages U میانه متوسط
mean deviation U انحراف متوسط
m.f. U فرکانس متوسط
m.f. U بسامد متوسط
averages U مقدار متوسط
average U میانه متوسط
averaging U میانه متوسط
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
thinnest U تیم متوسط
thins U تیم متوسط
average variable cost U هزینه متوسط
average revenue U درامد متوسط
meaner U میانه متوسط
average yield U بازده متوسط
average return U بازده متوسط
medium voltage U ولتاژ متوسط
mid range U برد متوسط
a medium sized car U یک اتومبیل متوسط
middle price U قیمت متوسط
average value U مقدار متوسط
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com