English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 244 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
origin U نقطه شروع
origins U نقطه شروع
initial point U نقطه شروع
terminus a que U نقطه شروع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
offset U مبدا نقطه شروع مسابقه
offsetting U مبدا نقطه شروع مسابقه
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
recycle U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycling U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
threshholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
thresholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
entry U نقطه شروع پرش یا چرخش
hole U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holed U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holes U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holing U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
origin U نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
origins U نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
end U انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ended U انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ends U انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
fairway U قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
fairways U قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
approach end U نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
beginning of tape marker U علامتی که نقطه شروع ضبط اطلاعات را بر روی نوارنشان میدهد
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
departure end U نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
firing area U نقطه شروع انفجار مین میدان تیر
head spot U نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
initial point U نقطه شروع عملیات
jumping off place U شروع بکاری نقطه عزیمت
landing threshold U نقطه شروع عملیات اب خاکی
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
tee shot U ضربه از نقطه شروع بازی گلف
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
trailhead U نقطه شروع مسیر
get down to <idiom> U رسیدن به نقطه شروع
Other Matches
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
start off U شروع کردن شروع شدن
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
initiation U شروع کار شروع
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
speckle U نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot U طرح نقطه نقطه خال خال
kick-off <idiom> U شروع
inception U شروع
onset U شروع
opening U شروع
openings U شروع
open fire U شروع
right of begin U حق شروع
beginnings U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
kick off U شروع
inchoation U شروع
beginning U شروع
get-go <idiom> U شروع
incipience or ency U شروع
zeroes U محل شروع
zeros U محل شروع
germinating U شروع به رشدکردن
germinates U شروع به رشدکردن
embarks U شروع کردن
initialled U نقط ه شروع
initialing U نقط ه شروع
initialed U نقط ه شروع
to strike into U شروع کردن
initial U نقط ه شروع
embark U شروع کردن
embarked U شروع کردن
embarking U شروع کردن
jump off U شروع حمله
germinated U شروع به رشدکردن
beginning of message U شروع پیام
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
commenced U شروع کردن
beginning of negotiations U شروع مذاکره
commence U شروع کردن
burgeon U شروع برشدکردن
burgeoned U شروع برشدکردن
burgeoning U شروع برشدکردن
burgeons U شروع برشدکردن
firing line U خط شروع تیراندازی
germinate U شروع به رشدکردن
zero U محل شروع
jump off U شروع بحمله
attempts U شروع به جرم
values U نقط ه شروع
value U نقط ه شروع
trig U خط شروع مسابقه
kick off U شروع حمله
tee off U شروع کردن
sorties U شروع حرکت
sortie U شروع حرکت
embark upon U شروع کردن
outbreak U شروع حادثه
outbreaks U شروع حادثه
launch an attack U شروع حمله
began U شروع کرده
alpha U اغاز شروع
alphas U اغاز شروع
valuing U نقط ه شروع
headstart U امتیاز در شروع
hash mark U خط شروع مسابقه
dozy U شروع به فسادکرده
doziest U شروع به فسادکرده
dozier U شروع به فسادکرده
attempting U شروع به جرم
attempted U شروع به جرم
attempt U شروع به جرم
beginning of message U شروع پیغام
initialling U نقط ه شروع
initials U نقط ه شروع
line of departure U خط شروع حمله
starter U شروع کننده
starters U شروع کننده
lis mota U شروع دعوی
incipit U شروع و اغاز
warm start U شروع گرم
resumption U تجدید شروع
start signal U علامت شروع
put in hand U شروع کردن
come to <idiom> U شروع کاری
set in U شروع کردن
start key کلید شروع
set out U شروع بکارکردن
attempted theft U شروع به سرقت
cold start U شروع سرد
start element U عنصر شروع
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
starting block U سکوی شروع
start in <idiom> U شروع کار
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
scratch line U خط شروع مسابقه
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
start of taxt U شروع متن
start of heading U شروع عنوان
rise and shine U شروع بیداری
set about <idiom> U شروع کردن
shove off <idiom> U شروع ،ترک
start bit U بیت شروع
take on <idiom> U شروع به همکاری
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
splash line U خط شروع غواصی
starting gate U دروازه شروع
take up <idiom> U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
streek U شروع کردن
starting platform U سکوی شروع
commencer U شروع کننده
restart U شروع دوباره
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
touch off <idiom> U شروع کاری
restart U شروع مجدد
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
launches U شروع کردن حمله
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
launched U شروع کردن حمله
launch U شروع کردن حمله
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
force U شروع به عمل یا کار
forcing U شروع به عمل یا کار
forces U شروع به عمل یا کار
get set <idiom> U آماده شروع شدن
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
redone U شروع مجدد از ابتدا
redoing U شروع مجدد از ابتدا
redoes U شروع مجدد از ابتدا
redo U شروع مجدد از ابتدا
thrust line U خط شروع حمله ناگهانی
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
launching U شروع کردن حمله
redid U شروع مجدد از ابتدا
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
open fire U شروع به تیراندازی کردن
tune up U شروع باواز کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
blast off U شروع بپرواز کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
som U شروع پیام essage
d day U روز شروع عملیات
source U نقط ه اصلی یا شروع
track production U شروع تعقیب هدف
set-to U با اشتیاق شروع کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
self-starters U خودبخود شروع شونده
staging area U منطقه شروع عملیات
self-starter U خودبخود شروع شونده
to break into a run U شروع کردن به دویدن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
dday U روز شروع بکاری
launching area U منطقه شروع حمله
to open fire U شروع به اتش کردن
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
line haul U کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
to start U شروع کردن به دویدن
do up U شروع بکار کردن
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com